eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
[🧡🍊] ------------------------ سست‌شدایمانِ‌من‌تاتاب‌دادی‌زلف‌را خواستی‌این‌شاخه‌پوسیده‌را‌، پوسیده‌تر
#ᴊᴏɪɴ💕||‌‌‎‎‎‎‎ 😻✨ پاییزی...💗💥🌟✨
4_5870657996513610434.pdf
2.71M
رمان تسبیح فیروزه ای فایل pdf ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓ @Dokhtaranesayedali ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
✨﷽✨ 🔴درمان کردن ✍ برای درمان غیبت، دو راه وجود دارد: درمان اجمالی (مختصر) و درمان تفصیلی (مفصل). در اینجا تنها به راهکار اجمالی می‌پردازیم و برای آگاهی از روش تفصیلی، شما را به مطالعهٔ کتاب‌های معرفی شده دعوت می‌کنیم. درمان اجمالی غیبت آن است که با دقت و بصیرت، در آیات قرآن و احادیث اهل بیت - که در موضوع غیبت است - فکر کنیم و خشم و غضب خدای بزرگ و عذاب روز جزا را به یاد بیاوریم. بعد مفاسد دنیویِ غیبت را در نظر گرفته و فکر کنیم که ممکن است غیبت به گوش آن شخص برسد و به بغض و کینه و دشمنی بیانجامد و او در فکر انتقام گرفتن و اهانت و غیبت از ما برآید. پس باید دقت کنیم همانطور که اگر کسی غیبت ما را پیش دیگران بکند، ناراحت و خشمگین می‌شویم بنابراین لازم است که ما هم آبروی دیگران را نبریم و کردار و گفتارِ خود را کنترل کنیم و با فکر در آنچه که می‌گوییم، آرام آرام از غیبت، دست برداریم. 📚 پی‌نوشت: برای آگاهی بیشتر این کتاب‌ها را مطالعه کنید: ✔️ مبانی اخلاق اسلامی، مجید رشیدپور، قم، انتشارات هجرت. ✔️ علم اخلاق اسلامی، علامه ملا مهدی نراقی، برگردان سید جلال الدین مجتبوی، انتشارات حکمت ✔️ چهل حدیث، امام خمینی، بحث غیبت. 🌱
مثل‌خون،دررگ‌های‌من⁦♥️⁩!(.pdf
5.98M
نامه های احمد شاملو برای آیدای مهربونش ...!(:
‌-خوش‌بھ‌حالِ‌‌دل‌ِمن،مثلِ‌توآقادارد🧡 .. :)
📚 شستن اعضای وضو با رطوبت دست 💠 سؤال: اگر در ، تنها دست را تر کنیم و به صورت و دستها بکشیم (بدون ریختن آب)، کفایت می کند؟ ✅ جواب: اگر رطوبت دست به اندازه‌اے باشد ڪه شستن صدق کند، اشکال ندارد. 🌹 🍃
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
• 🎊 . بہ ٺـو از دوࢪ سـݪـاݦ✋🏻 حـضـࢪٺ سـݪـطـاݩ...💛
🌱| من یادمه ما هروقت می‌رفتیم حرم امام‌ رضا (ع) (محمد صحن اسماعیـل طـلا رو خیـلۍ دوسـت داشـت) جاے خـاصۍ رو داشـتیـم.بھـش مۍگفتیم مـا همه اینجـا می‌شینیم وقتی می دید ما کجا نشستیم بعد می‌رفت شروع می‌ڪرد طواف کردن به قول خودش،ڪیفیت زیارتش تو حرم امام رضا (ع) همیشه به این حالت بود.🍃 آنقدر دور حرم تو حیاط‌ها می‌چرخید یه موقع ده دور ،هفت دور .طوری که پاهاش درد میگرفت شاید ساعت‌ها طول می‌کشید و من همیشه می‌گفتم این چه وضع زیارت کردنه!بشین یه جا دعا بخون،نماز بخون بهش میگفتم که چیکار می‌کنی ؟ میگفت: من آنقدر دور آقا مۍگردم تا آقا خودش به من بگه حالا بسه حالا اینجا بشین و با من حرف بزن و بعد میشینم حرفامو می‌زنم. (نقل از مادرشهید)
*دلت کجای حرم مطهر امام رضا‌ (علیه السّلام)* ❤️ قبه المطهره🕌 b2n.ir/716010?eitaafly ❤️ ضریح المطهر🕌 b2n.ir/780435?eitaafly ❤️ صحن انقلاب🕌 b2n.ir/840352?eitaafly ❤️ صحن جامع رضوی🕌 b2n.ir/941603?eitaafly ❤️ صحن آزادی🕌 b2n.ir/024062?eitaafly ❤️ صحن گوهرشاد🕌 b2n.ir/460076?eitaafly 🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_۵دیقہ بعد رامی رسید... سوار ماشیـݧ شدم بدوݧ اینکہ حرفے بزنہ حرکت کرد. _نگاهش نمیکردم ب صندلے تکیہ داده بودم بیرونو نگاه میکردم همش صداے سیلے و حرفاے ماماݧ تو گوشم میپیچید باورم نمیشد. اوݧ مـݧ بودم کہ با ماماݧ اونطورے حرف زدم؟؟ واے کہ چقدر بد شده بودم _باصداے بوق ماشیـݧ بہ خودم اومدم رامیـݧ و نگاه کردم چهرش خیلے آشفتہ بود خستگے رو تو صورتش میدیدم چشماش قرمز بود مث ایـݧ کہ دیشب نخوابیده بود دستے بہ موهاش کشید وآهی ازتہ دل دلم آتیش گرفت آشوب بودم طاقت دیدݧ رامیـݧ و تو اوݧ وضعیت نداشتم _ناخودآگاه قطره اشکی از چشمام سرازیر شد رامیـݧ نگام کرد چشماش پراز اشک بود ولے با جدیت گفت: اسماء نبینم دیگہ اشک و تو چشمات اشکمو پاک کردم و گفتم:پس چرا خودت.... حرفمو قطع کرد و گفت بخاطر بیخوابے دیشبہ بیخوابے!؟ چرا؟! _آره نگرانت بودم خوابم نبرد جلوے یہ کافے شاپ نگہ داشت رفتیم داخل و نشستیم سرشو گذاشت رو میز و هیچے نگفت چند دیقہ گذشت سرشو آورد بالا نگاه کرد تو چشام و گفت: _اسماء نمیخواے حرف بزنے چرا میخوام خوب منتظرم رامیـݧ ماماݧ مخالفت کرد دیشب باهم بحثموݧ شد خیلے باهاش بد حرف زدم اونقدرے ک... اونقدرے ک چی اسماء؟! اونقدرے ک فقط با سیلے ساکتم کرد دیشب انقدر گریہ کردم ک خوابم برد و نفهمیدم زنگ زدے _پوفے کرد و گفت مردم از نگرانے اما حال خرابش بخاطر چیز دیگہ بود ترجیح دادم چیزے نگم و ازش نپرسم اون روز تا قبل از تاریکے هوا باهم بودیم همش بهم میگفت ک همه چے درست میشہ و غصہ نخورم چند بار دیگہ هم با ماماݧ حرف زدم اما هر بار بدتر از دفہ ے قبل بحثموݧ میشد و ماماݧ با قاطعیت مخالفت میکرد _اوݧ روز ها حالم بد بود دائم یا خواب بودم یا بیروݧ حال حوصلہ ے درس و مدرسہ هم نداشتم میل بہ غذا هم نداشتم خیلے ضعیف و لاغر شده بودم _روزهایے ک میگذشت تکرارے بود در حدے ک میشد پیش بینیش کرد رامیـݧ هم دست کمے از مـݧ نداشت ولے همچناݧ بر تصمیمش اصرار میکرد و حتے تو شرایطے ک داشتم باز ازم میخواست با خانوادم حرف بزنم اوایل دے بود امتحانات ترمم شروع شده بود یہ روز رامیـݧ بهم زنگ زد و گفت باید همو ببینیم  ولے نیومد دنبالم بهم گفت بیا هموݧ پارکے ک همیشہ میریم _تعجب کردم اولیـݧ دفہ بود کہ نیومد دنبالم لحنش هم خیلے جدے بود نگراݧ شدم سریع آماده شدم و رفتم رو نمیکت نشستہ بود خیلے داغوݧ بود... .علـــی.آبادی ادامــه.دارد....