رمان عشق گمنام
پارت ۹
پاورچین پاورچین از پله ها بالا میروم میخواهم که بروم به اتاقم آرمان از داخل اتاقش صدایم میزد :آوا خانم یلحظه تشریف بیارید .
به عقب برمی گردم ودستیگیره ی در را باز میکنم .
من:سلام داداش
آرمان :سلام میشه بگی تا الان کجا بودی .
یادم می آید که به آرمان دربارهی مهمانی امشب نگفته ام ارام به پیشانی ام میزنم میگویم :وای مامان بهت نگفت؟،خونه ی ویدا اینا مهمونی بود برای برگشتن داداش از کانادا
ارمان که خیالش راحت میشود میگوید :خب برو دیگه که مزاحممی
میخندم میگویم : داداش مطمئنی که میخواهی طلبه بشی ؟
ارمان ژستی به خود میگیرد میگوید :بله خواهر گرام .
ارام زیر لب میگویم :خدایا بی نوبت شفا بده .
میخواهم بروم که ارمان میگوید :شنیدم چی گفتی .
میخندم میروم به سمت اتاقم کیف وچادرم را یه گوشه ی اتاق می اندازم خودم هم روی تخت ولو میشوم واز خستگی خوابم می برد .
****
آرمان :آوا پاشو که من دارم میرم تا ۱۰ دقیقه دیگه نیایی رفتم ها .
زود از خواب بلند میشوم آرمان همیشه وقتی میگه ۱۰دقیقه دیگه میرم یعنی میرم دوسه بار همین کا را با هم کرد رفت منم پیاده مسیر دانشگاه را رفتم . ولی تا نصفه چون ماشین آرمان نمایان میشود شیشه ماشین را پایین می آورد میگوید :حیف که غیرتم اجازه نمیده .
یکبار هم با هاش لج کردم گفتم سوار نمیشم پیاده میرم پیاده رفتم ولی با ماشین پشته سرم میومد .
صبح ها اجازه ندارم با ماشین خودم به دانشگاه بروم آرمان میگوید :شاید کسی نداشته باشد .
بخاطر همین اخلاق هایش هست که عاشقشم .
از همین اتاقم بلند میگویم :باشه الان میام .
لباس هایم را میپوشم و کوله ام را برمیدارم به پایین میروم آرمان یه ساندویچ پنیر میدهد دستم میگوید:اینو تو ماشین بخور صبحونت ،بریم که دیرم شده .
من:باشه .
*
با آرمان سوار ماشین میشویم به سمت دانشگاه راه می افتیم ،ارمان دستش را به سمت ظبط ماشین میبرد یک مداحی میگذارد این مداحی را خیلی دوست دارد .
رفیق شیشی بچگیمی ارباب
والا تموم زندگیمی ارباب
لذت خوبه بندگمی ارباب
حالا تازه می فهمم اقا کی مثه
سایه پشته منه
حالا تازه میفهمه دلم داره واسه حسین میزنه
جونم حسین دوو درمونم حسین .
ادامه دارد......🥀
نویسنده :فاطمه زینب دهقان🌼
کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀
لطفا نظراتتون دࢪ موࢪد رمان بدید♥️
https://harfeto.timefriend.net/16319907863155
وقتشعار
صداشازهمهبلندتره
''وایاگرخامنهایحکمجهادمدهد…!''
اونوقت
سر و کلش از پیوے دخترای مردم پیدا میشه
جهتِ صحبتِ خواهر برادری...
باباااا
نکشیمونمنتظرِحکمِجهادِرهبر
وقتکردی
یه سَریم به میدونِجهادِ نفستبزن:\✋🏿...
#عاره_حاجے
#مشقے
1400-06-20.mp3
4.37M
#نواےنوڪرے |💔🏴|
↯♥
دلمان بہ شوق پرچمت مےآید
سرمان بہ شوق قدمت مےآید
اربعین امسال چیہ تڪلیف من
بوے جدائے از حرمت مےآید
شب پنجم صفر۱۴۴۳
ڪربلایـے جوادمقدم
↯♥
#اربعین۱۴۴۳
#امام_حسین