eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم🔮 قسمت بیست و دوم باصدای الله اکبراذان صبح ازخواب بلندشدم جمله شهیدململی باخودم زمزمه کردم خانم موسوی پرونده تکمیل کنیدبدیدامضاکنم انگارحرف زهرابود شهداخودشون خواستن توی این راه باشم گوشیم برداشتم به زهرا اس ام اس دادم :سلام آجی بیداری *سلام عزیزدل آجی آره -زهرامن توتیم میمونم *وای خدایاشکرت -کاری نداری خواهری *نه عزیزم،فقط فرداساعت ۵:۳۰غروب دانشگاه باش -باشه خداحافظ *یاعلی نمازموکه خوندمدمفاتیح برداشتم تایه دعابخوانم بازش کردم مناجات امیرالمومنین اومدیاداعتکاف افتادم چه دوره ای عالی بود ساعت۴:۳۰ظهرپاشدم رفتم سمت کمدمانتووشلوارسرمه ای برداشتم بایه روسی سفیدکه طرح لبنانی سرکردم دفعات استفاده من ازچادرخیلی بیشترشده اماهنوز تودانشگاه سرنکردم ازعزیزجون وآقاجون خداحافظی کردم رفتم دانشگاکلاتعطیل بودفقط بسیج دانشگاهی فعالیت میکردتابرسم دانشگاه ساعت شد۵رفتم بسیج خواهران درزدم بسته است کلا اومدم شماره زهرابگیرم که ببینم کجاست که صدای آقای کرمی مانع شد +خانم موسوی برگشتم سمتش بادیدن مدل روسریم خیلی خوش حال شدانگار -بله +زهراداخل بسیج برادران هست درنیمه بازبود بدون اینکه دربزنم رفتم داخل آقای صبوری دست زهرا تودستش بودتامنودیدازخجالت آب شد منم باصدای که شیطنت توش موج میزد:زهراجونم سلام -زهرا:تودرزدن بلدنیستی -حالاکه فلفل قرمزن.....هنوزجمله کامل نکرده بودم یهوآقای کرمی داخل شودوگفت:فلفل قرمزچیه وای خدایاآب شدم بعدازیه ربع فهمیدم برای تقدیرازخانواده شهیدیه جعبه شیرینی +نیم سکه بهارآزادی بایه لوح خیلی ازتصویروقسمتی ازوصیت نامه شهیداست تهیه شده به سمت خونه شهیدراه افتادیم توماشین قراربراین شدچون فامیل ماهستن من مصاحبه انجام بدم رسیدم خونه شهیدمن زنگ زدم سلام خانم حسینی +سلام نرگس جان بیایدداخل حاج خانم جلوی درمنتظرماایستاده بود -سلام حاج خانم +مادرشهید:سلام دخترم خوبی؟ ممنون شماخوبی ممنونم دستم گرفتم سمت زهرا حاج خانم ایشان دوستم هستن ایشانم برادروهمسرشون هستن وازرفقای حسین آقاهستن +خدابهشون سلامتی بده برای مادراشون حفظ کنه آقای صبوری ومرتضی:ممنون حاج خانم +حاج خانم خیلی ممنون که اجازه دادیدمابیایم *مادرشهید:خواهش میکنم دخترم -اگه اجازه میدیدمصاحبه شروع کنیم مادرشهید:بفرمایید -بسم الله الرحمن الرحیم امروز مورخ تاریخ ......درخدمت خانواده شهیدمدافع حرم سیدحسین حسینی هستیم مادربفرماییدخودتون معرفی کنیدونسبت باشهیدبگید +مادرشهید:بسم الله الرحمن الرحیم بنده انسیه سادات موسوی مادرشهیدمدافع حرم سیدحسین حسینی هستم خانم موسوی برامون از دوران کودکی حسین آقابگید؟ مادرشهید:خانواده ماهم فوق العاده پرجمعیت هم مذهبی حسین سال ۶۸دنیااومدپدرش توماموریت کرمانشاه بودحسین تومحرم دنیااومدمادرشوهرم باهمسرم تماس گرفتن گفت خداباز یه پسربهتون داده همسرم گفت فدای حسین زهراست مادراسمش بذاریدحسین حسین تاازبچگی هم بین خودش ونامحرم یه پرده حیاقائل بودیادمه یه بار برادربزرگش سیدمحسن تومدرسه خورده بودزمین سرش شکسته بود سیدحسین ۶سالش بودبهش گفت پسرم من میرم مدرسه اماتوبه چیزی دست نزنیا یه دوساعت کارم طول کشید اومدم خونه دیدم حسین پرده آشپزخونه آتش زده خاموش کرده دربازکردم اومدم دیدم نشسته وسط آشپزخونه دست میزنه میگه مامان ببین بازی کردم خیلی باآرامش نشسته بودباخاکسترانقاشی میکردرودیواربعداز چندتاسوال گفتم :حاج خانم چطوری تصمیم گرفتن برن سوریه ترم شش دانشگاه بوددوستش جانباز مدافع حرم شده بودرفتیم دیدن اون باهم توراه گفت مامان اجازه بده من برم مسئولیت ماسنگین تره چون سیدهستیم عمه جانم وسط دشمنه یک هفته ای طول کشیدتابارفتنش موافقت کنم -حاج خانم سفارش اصلیش چی بود +حجاب ونماز وولایت فقیه یه ساعت بعدهمه خداحافظی کردیم ورفتیم یک هفته ای ازدیدارمامیگذشت رفتم توپذیرایی روبه آقاجون گفتم :آقاجون +آقاجون:جانم بابا،میخام برای همیشه چادرسرکنم آقاجون:آفرین دخترم،پس بالاخره عاشقش شدی-خیلی شرمنده چادرم.................. ......
📚 💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم 🔮 قسمت بیست و سوم آخرای تابستان بود همه جمع شده بودن خونه ما پدرشوهر و مادرشوهر نرجس سادات و خانواده همسرسیدهادی جمع شده بودیم تا تاریخ عروسی بچه ها مشخص کنیم قرارشد عروسی سیدهادی عرفه باشه عروسی نرجس سادات عید غدیر بدون مولودی تقریبا دوهفته ای تا شروع ترم سوم مونده بود این دوهفته من با دخترا شدیدا مشغول بودیم آرایشگاه مزون و.... قراربود نرجس سادات و سیدمحسن بعداز عروسی برن قم ساکن بشن چون دیگه درس سطح ۱ سیدمحسن تموم شده بود برای سطح ۲ گویا حوزه قم غنی تراز منابع فقهی بود سیدهادی اینا هم میرفتن کرمانشاه چون هادی از طرف سپاه منتقل شده بود کرمانشاه ترم سوم دانشگاه شروع شد برای منم یه شروع نو بود فردا از صبح تاشب کلاس دارم اتفاقا با استاد مرعشی هم کلاس دارم قراربراین شد من کارت دعوت استادمرعشی و زهرا اینا برم سیدهادی استاد دعوت کرده بود آقاجون هم حاج کمیل را قراربود من کارت ببرم بدم به زهرا کلاس صبحمون تموم شده تو سلف نشسته بودیم زهرا داشت با لب تاپش کار میکرد منم دارم به حرفاش گوش میدم توهمین حین مرتضی و صبوری اومدن میز بغل دستی ما نشستن یهو یاد کارت عروسی افتادم - راستی زهرا برات کارت عروسی آوردم دیدم صداش بغض آلودشد *نرگس عروس شدی؟ - توروخدا کم خوشحال شو زهرا * جان زهرا بگو کارت عروسی کیه ؟ - مال نرجس چرا ناراحتی شدی؟ * هچی چیزه - چیزه چیه ؟ آخه درست حرف بزن منم بفهمم با یه نگاه خشم آلود به برادرش گفت : اونیکه باید بگه که ساکته فعلا - والا من که نمیفهمم تو چی میگی دارم میرم نماز میای؟ *تو برو منم تا یه ربع دیگه میام -؛باشه مرتضــــی نرگس سادات که از سلف خارج شد زهراخواهرم به سمتم اومد معلوم بود خیلی داره خودش کنترل میکنه تا داد نزنه نشست کنار علی و کارت گرفت سمتم زهرا: بفرما آقامرتضی اگه الان کارت عروسی خودش بود چیکار میخاستی بکنی برادرمن دستم بردم وسط موهام با ناراحتی گفتم : چیکارکنم آخه زهرا زهرا : چیکارکنی ؟ هیچی بشین تا یکی دیگه بیاد دستشو بگیره بره + نگو خدانکنه زهرا درد من فقط مطرح کردن خواستگاری با نرگس سادات نیست زهرا: پس چیه؟ + میترسم میترسم نرگس سادات بین منو استاد مرعشی استاد مرعشی انتخاب کنه زهرا: استادمرعشی؟ + یعنی تا حالا متوجه نگاه های استاد به نرگس سادات نشدی زهرا: نه یعنی میگی استادمرعشی هم از نرگس سادات خوشش میاد؟ + آره من مطمئنم زهرا: آهان یعنی تو نری خواستگاری نرگس سادات استاد مرعشی هم به خاطر تو حرفی نمیزنه انقدر حرف دلت نزن تا دست تو دست یکی دیگه بیاد جلوی چشمات بشینه +چیکارکنم آخه خواهرمن زهرا: هیچی بشین تا کارت عروسیش برسه دستت ..... ...
📚 💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم🔮 قسمت بیست و چهارم نمازخوندم از مسجددانشگاه خارج شدم توحیاط مسجداستادمرعشی دیدم صداش کردم استاد برگشت سمتم بله بفرمایید -سلام استادخسته نباشید ممنونم هم چنین درخدمتم خانم موسوی کارت عروسی گرفتم سمتش گفتم :استادخدمت شما حتمابامادربزرگوارتون تشریف بیارید به چشم دیدم رنگ رخ استادپرید خانم موسوی ازدواج کردید؟ -نه استادکارت عروسی سیدهادی هستش خودش وقت نداشت دادمن بیارم انگار خیلی خوش حال شد +بله ممنونم خیلی زحمت کشیدید انشاالله خوشبخت بشند -ممنونم به خودم گفتم این زهراواستادشدیدامشکوک میزننا کلاس بعداز ظهرمون بااستادمرعشی بود سلام بچه ها خسته نباشید یه هدیه ویژه برای بچه های نخبه کلاس دارم همهمه بچه ها بالاگرفت چی استاد استادبازم نخبه ها ساکت خانمها موسوی، کرمی،آقای صبوری این هدیه ویژه من برای نمرات درخشانتون درطی این سه ترم متوالی هست قراره بچه های ترم بالایی رشته شما بیریم نیروگاه هسته ای نطنز بارئیس دانشگاه صحبت کردم شماسه دانشجوی نخبه هم بابچه های ترم بالایی بیاید این اردوی علمی -سیاحتی محسوب میشه وحدود۱۰روز طول میکشه دوروز دیگه ساعت۷صبح دانشگاه باشیدکه حرکته تایم کلاس تموم شدمن وزهراوآقای صبوری رفتیم پیش استاد استادخیلی ممنون خیلی زحمت کشیدید -خواهش میکنم یاعلی اززهراخداحافظی کردم رسیدم خونه-سلامممممممم براهالی خونه +آقاجون :سلام برشیطون خونه -آقاجون من شیطونم +آقاجون توعشق بابای نرگس خانم رفتم جلوسرم گذاشتم روپاش آقاجون خیلی دوستون دارم،آقاجون سرم بوسیدوگفت :سلامت باشی دخترم منم دوست دارم من برم اتاقم وسایلم بزارم بیام ،آقاجون:برودخترم وسایلم گذاشتم برگشتم توحال-حاج باباچای میخوریدبراتون بریزم -آقاجون :زحمتت میشه بابا -نه آقاجون ،دوتافنجون چای ریختم بردم حال،آقاجون پس فردادانشگاه بچه هامیبره اصفهان برای نیروگاه هسته ای منم جزوشونم اجازه میدیدبرم ؟آقاجون:آره بابابرو تاهمه بچه ها جمع بشندوسواراتوبوس بشیم ساعت ۸صبح شدمنوزهراکنارهم نشسته ایم هم ردیف ماهمسروبرادرزهرانشستن ،برای ناهارونماز یه جا توقف کردیم بعداز اقامه نماز بابچه ها به سمت رستوران حرکت کردیم بچه ها داخل رستوران همهمه ای ایجادکرده بودن زهرابابرادروهمسرش دوریه میز نشستن منم ترجیح دادم تنهاباشم استادمرعشی داشت بایکی از آقایون حرف میزدتاحرفشون تمام شداومدسمت من ،استاد:چراتنهانشستیدخانم موسوی +خانم کرمی بابرادروهمسرش نشسته منم دیگه مزاحمشون نشدم ،+استاد:اجازه هست من هم میزتون بشم -بله بفرمایید استاد:حقیقتا خانم موسوی خیلی وقته میخام باهاتون صحبت کنم امانمیشه -من درخدمتم استاد تااستاداومدحرف بزنه یهوسروکله زهراپیداشد *زهرا:استادببخشیدبانرگس سادات کاردارم استاد:خواهش میکنم بفرمایید زهرامنوبردسمت میزشون وگفت :پیش خودم باش -زهراتوچته بعداز خوردن ناهاربه سمت اصفهان حرکت کردیم ساعت۶غروب بودکه رسیدیم محل اسکانمون یه هتل خیلی شیک که ازقبل رزوشده بودمنوزهراتویه اتاق بودیم مرتضی وصبوری واستادمرعشی هم یه اتاق دیگه باصدای اذان صبح گوشیم ازجابلندشدم روسریمومدل لبنانی بستم چادرلبنانیم سرکردم وبه سمت حسینه هتل رفتم بعداز اقامه نماز استادمرعشی توسالن دیدم باچشمای خواب آلودبهش سلام دادم -سلام استاد +استاد:سلام قبول باشه خانم موسوی چقدرچادربهتون میاد -ممنونم استاد بعدازصرف صبحونه بااعلام استادسواراتوبوس شدیم وبه سمت نیروگاه هسته ای نطنز حرکت کردیم یادیه خاطره ازکیک زردافتادم برای زهراتعریف کردم باصدای بلندخندید °°خانم کرمی به چی میخندید *زهرا:استادخانم موسوی یه خاطره خیلی جالبی گفتن میشه برای منم تعریف کنید -بله حدود۱۵سالم بودکه اولین باراسم کیک زردازصداوسیماشنیدم پیش خودم فکرکردم واقعا یه کیک خوردنیه که تقسیمش میکنن وبه هربیماری یه مقدارمیدن +استاد:چه برداشت جالبی بعداز ۲ساعت به نیروگاه نطنز رسیدیم بازرسی های ویژه انجام شدوحالا بایدخودمون استریل میکردیم که مبادامیکروبی وویروسی چه چیزهای ازاین دست باخودمون واردسایت نشه منوزهراوآقای صبوری فقط مجاز به مشاهده بموسوی من شروع کردم به غرغرکردن خوب چراماآورده وقتی حتی اجازه حتی لمس چیزی نداریم استادازپشت سرم گفت:خانم موسوی خسته شدید -خیلی استاد چرامااومدیم خوب همین فیلمش بعداسرکلاس میدیم استاد:چون توسفرمیشه طرف مقابل شناخت.......... ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[ آرزویم‌‌شھادت‌است💛]
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
[ آرزویم‌‌شھادت‌است💛]
[برادر منۍ،امـا دلم‌خوش‌است کھ‌تو مدافع حرم‌ خواهرم ابوالفضلۍ . .
نیازمند به یک: ادمین با سابقه و پر کار نیازمندیم اگه این شرایط رو دارید حتما آیدی پیام بدید🌸 @Siahkalimooradi1993
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
ممنون از صبوری شما عزیزان🙏🏻 در تایم تبادلات نه کانالی تایید میشه نه رد💥 هدف تبادل پیشرفت کانال هاست👊🏻 شرایط تبادلات: 1⃣کانالتون مذهبی باشه👌🏻 2⃣آمارتون +80 باشه🖐🏻 3⃣ در اینفو تب عضوباشید✌️🏻 جذب بستگی به بنر داره💯 +100جذب هم داشتم💣 برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در اینفوتب عضو شید"سنجاقه"🔥 https://eitaa.com/joinchat/2046886010C514de53f6c بعد از مطالعه شرایط و طرز کار؛ اگر شرایط رو داشتید، پی وی در خدمتتونم✋🏻 💫@Makh8807💫
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«چهارشنبه»★
سلام رفیق ✋ دوستداری وارد کانالی بشی که هر روز چالش میزاره و جایزش هم پرداخت ایتا هست 💛❤️ دوستداری وارد کانالی بشی که رمان هیجان انگیز میزاره💚💜 دوستداری وارد کانالی بشی که هم فعالیت های مذهبی می‌کنه هم فعالیت های گاندویی💛💜 پس اگه همه ی این فعالیت ها رو دوست داری تند و سریع بیا تو این کانال 👇😉 @gandooamniat بدو دیگه همه منتظریم 😊🌹
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«چهارشنبه»★
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از این استوری های قشنگ میخوایً؟~~ https://eitaa.com/joinchat/2033713284C43490a0f47 عکس مذهبی های زیبا میخوایً؟ ~~ https://eitaa.com/joinchat/2033713284C43490a0f47 ادیت عکس مذهبی میخوایً؟~~ https://eitaa.com/joinchat/2033713284C43490a0f47 پرداخت ایتا میخوایً؟~~ https://eitaa.com/joinchat/2033713284C43490a0f47 استوری مذهبی میخوایً؟~~ https://eitaa.com/joinchat/2033713284C43490a0f47 پروفایل مذهبی میخوایً؟~~ https://eitaa.com/joinchat/2033713284C43490a0f47 از اینا میخوای و نداری😢✨ من دارمش😃🔗 منبع اش اینجاست 👇✨ اگه میخوای برو توش ی نگا بنداز ضرر نمیکنی تازه ادیت هاشون عالیه من عاشق عکسا شون شدم عالیهه✨🦄 منبع اش https://eitaa.com/joinchat/2033713284C43490a0f47
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«چهارشنبه»★
فاطمہ:سلام زینب😊 زینب:فاطمہ سلام😭 فاطمہ:باز چت دارے گریہ میکنے😐 زینب:یہ کانال مذهبے فانتزے میخوام😩 فاطمہ:🤣🤣🤣 زینب:نخند چࢪا میخندے اصلا قهࢪم😒 فاطمہ:ببخشید حالا میخواے توش چے داشتہ باشہ🤔 زینب:امممم🧐 📿 💙❄️🙃 💖🌷😉 ✨🌼😊 🤓🖌 📙 📖 🔭 🐣🍋 🐹🍑 🐰🥕 🐻🍯 🐭🍞 🙂☕️ 👳🏻‍♂ 😍 💟 💗 💙 💖 🍒 💚 💕 💞 💝 💓 💚🌿 💛 🎞 🦋 🌼 🌹 🌸 🍀 💐 🌞 🌙 🧔🏻 🌧 🔥 فاطمہ:بسہ بسہ… زینب:پیدا نمیکنم😫 فاطمہ:آرامش خودت و حفظ کن من یه کانال با همین جزئیات دارم😌 زینب:واقعا😃لینکشو بده🙏🏻 فاطمہ:نمیخوام😁 زینب:بده ببینم😠 فاطمہ:باشہ گلم جوش نیار😄 بفرمایید‌👇🏻👇🏻👇🏻 کانال عشاق الحسین🙂💕 https://eitaa.com/joinchat/2505310273C69d71e92d4 زینب:واییییییییییے عالے😍 پس منتظر چی هستید اگہ شما هم یہ کانال با این جزئیات میخواید بیاید داخل این کانال منتظر حظور گرمتون هستیم🌙✨ https://eitaa.com/joinchat/2505310273C69d71e92d4 کانال عشاق الحسین♥️✨
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«چهارشنبه»★
سلام سلام -چیکار داری می کنی؟دست نگه دار!! +برای چی؟مگه چیه؟ -ایناچیه استفاده میکنی؟ +خب معلومه دیگه وسایل مدرسمه:‌‌‌‌خودکار،مداد پاکن،جامدادی،... - به این ها هم میگن خودکار مداد؟ چرا این قدر بی روحن ؟ ناسلامتی تو دختری ها؟ + منظورت اینکه لوازم التحریر قشنگی ندارم؟ -معلومه وه نداری؟!!! +خب چیکار کنم؟توی بازار از این ها قشنگ تر پیدا نکردم😔 -خب غصه نداره خوشگل خانم😘 یک کانال باحال و خوشگل دارم که حرف نداره👌🏻 توش پر از لوازم التحریر فانتزی وگوگولی و خوشگل مشگل😍🦄 هرچی لوازم فانتزی میخوای داره📚✏ حتی اگه از ۵۰ تومن بیشتر خرید کنی ارسالش رایگان رایگان😍😍 من این لوازم الحریرخوشگل و از همین کانال سفارش دادم😉😊 +واقعا؟!!!چقدر خوشگل و نازن!😍😍 بهم لینک کانالشو میدی منم سفارش بدم😍😊 -چراکه نه!!حتما اینم لینک کانالش👇🏻👇🏻 @fantezishadli جهت سفارشات به این پیوی پیام بدید https://eitaa.com/Zeinab313ke ..°•♡[🦄]♡•°.. .•○🦄فانتزی کده شادلی🦄○•.
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«چهارشنبه»★
گاهے بگو دوستــم دارۍ ! جای دورے نمۍرود ؛ اصــلا بگذار بـرود دورۍ و دوستے امــروز حــرف تمام آدم هــاست:))🌱 - • عجب متنا و بیوهای خاصی داره اینجا🤤💯⇓ https://eitaa.com/joinchat/2801074228Cc9062ca2de -مرکز متنای دلبر ♥️! اینجا جای هر کسی نیست 😌✨ مخصوص ادمای خاص و سخت پسنده 📸 عکساش لینک نداره زود جوین شو 🛵
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«چهارشنبه»★
•⇦|بہ‌وصـل‌خـود‌دوایـی‌کن‌ دل‌دیوانہ‌ی‌مـارا. .(:🌱! ⸀شما‌دعوتید‌به‌ملیح‌ترین‌چنلِ‌ایتا😌♥️🔗! حاشا‌که‌بسیجی‌میدان‌را‌خالی‌کند..🦋👊🏼! صندوقچه‌ای‌ملیح‌از: •| تک‌خطی‌های‌عاشقانه👀💜 •| تلنگرانه‌‌های‌بدون‌تعارف!🌸 •| دخترانه‌های‌آرام‌و‌نظامی🍭🔗 •| شاعرانه‌هایی‌از‌جنس‌شهادت💛👑 •|و‌هر‌چه‌که‌تورا‌به‌بساط‌الهی‌نزدیک‌کند!😌🌸 •|🌻♥️ |•https://eitaa.com/joinchat/625082495C8bead94404 🍨💛! 🖇🌿! 🙂🍓! +یا‌حق. .🔮!