هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست داری کدوم #شهید بهت زنگ بزنه و شمارو به این کانال👇 دعوت کنه.
@shahid_mn
اگه این بنرو دیدی عضو شو
بعد از ورد به کانال به اولین عکس شهیدی که روبه رو شدی بدون که ایشون شمارو به این کانال دعوت کرده
اگه می خواهید قبل از عضو شدن به کانال بیشتر باهاش آشنا بشی کمی پاین تر بروید 👇
نام کانال :🌷دوست شهید من🌷
لینک کانال :@shahid_mn
لینک ناشناس :https://harfeto.timefriend.net/16307488180185
آیدی مدیر:@Fatemeh_1_4_0_0
وچیز هایی که داخل کانال قرار میگیرد👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
#پروفایل
#بیوگرافی
#استوری
#استوری_نظامی
#گیف
#تلنگرانه
#مذهبی
#تم
#عمل_ب_قول
#سوپرایز
#نظامی
#طنز جبهه
#زندگینامه شهدا
#شهیدانه
#حدیث
و کلی چیز دیگه درمورد شهدا
دوست شهید تو از این کانال پیدا کن
شهدا منتظر تون هستند یا علی
🍃چقدرخوبه آخرش شهادت باشه
حسین جانم آخرین عبارت باشه🍃
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
کانال هایی که معرفی کردم📌
بهترین کانال های ایتا هستن🏆
تبادلات گل نرگس کانال ناجور معرفی نمیکنه✓
همه کانال هایی که ادمینم از نظر معنوی و اخلاقی تایید شدن🎗
مدیر ها حتما جذب ها پی وی گفته شه🖇
برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در
اینفوتب عضو شید"سنجاقه"🔥
https://eitaa.com/joinchat/2046886010C514de53f6c
بعد از مطالعه شرایط و طرز کار؛
اگر شرایط رو داشتید،
پی وی در خدمتتونم✋🏻
💫@Makh8807💫
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
بزن رو سِت مورد علاقه ت🍿✌️🏻
🍄❤️
🐥💛
👒💚
🦋💙
🎀💕
🍁🧡
#دلتنگے_شهدایے 🕊♥️
تو مرا یاد کنے یا نکنے...
باورت گر بشود، یا نشود ، حرفے نیست!
اما...
نفسم می گیرد در هوایے که نفس های تو نیست (:💔✨
#شهید_محمدرضا_دهقان😍
‹🦋💦›
#حدیثـانھ🌻
امـٰآمعلۍ"؏"مۍفرمـٰآیند؛
هرڪسدردلشدرخت
علآقہبہانوآ؏ݟذآهـٰآرآبڪـٰآرد؛میوھانوآ؏بیمـٰآرےهـٰآراازآنمۍچیند..シ!
@Shahid_dehghann
#رمان 📚
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم🔮
قسمت2⃣4⃣
هواپیمااوج گرفت ۳ساعت بعدتودمشق به زمین نشست
چه هوای غریبی داره
وقتی خیلی بچه بودم باپدراومدیم
سوریه اون موقع همه جاخیلی آبادبوداماحرمله زمان داعش چه کرد
اماشیربچه های حیدری اومدن انتقام بگیرن
رسیدیم معقر
ساکهاروگذاشتیم وبه سمت حرم بی بی حضرت زینب حرکت کردیم
تااولین زیارتمون کنیم
مسافت بین معقرتاحرم طولانی بود
طوری تدارک شده بوداین شپشوهای خنگ(داعش)توانایی شناسایی نشده باشه
بااتوبوس به سمت حرم راه افتادیم
یکی ازبچه هاکه مداح بودشروع کردبه مداحی وهمه همراهیش کردیم
منویکم ببین سینه زنیموهم ببین
ببین که خیس شدم عرق نوکریه این
دلم یه جوریه ولی پرازصبوریه
چقدرشهیددارن میارن ازتوسوریه
منم بایدبرم آره برم سرم بره
نزارم هیچ حرومی به طرف حرم بره
یه روزی هم بیادنفس آخرم بره
حسین آقام آقام
حسین آقام آقام آقام
یه دست گل دارم برای این حرم میدم
گلم که چیزی نیست براحرم سرم
میدم
برای قربانی اسماعیل میدم باعشق
خودم بابچه هام فدای بانوی دمشق
منم یه مادرم پسرمودوسش دارم
ولی جوونم به دست بی بی میسپارم
بی بی قبول کنه بشه مدافع حرم
حسین آقام آقام
حسین آقام آقام آقام
رسیدیم حرم
بعداز قرائت زیارت عاشورابه سمت معقرحرکت کردیم
قراربراین بودیک ساعتی استراحت کنیم
بعدفرمانده بیادبرای توجیح وشناسایی
یه ساعت گذشت فرمانده اومد
وشروع کردبه صحبت کردن
بسم رب الشهداوالصدقین
رب اشرح لی صدری ویسرلی أمری
واحلل عقدةمن لسانی یفقهواقولی
برادران عزیز
بزرگترین لیاقت دنیاوآخرت نصبتون شده
مدافع حرم ناموس حسین شدید
بزرگواران هدف مابازپس گیری شهرحمص ازدشمن حسین است
درقالب تیپ ۱۷صاحب الزمان
متشکل ازسه تیپ
عملیات ازروز شنبه هفته آینده شروع میشه
فرداتمامی افرادمیتونن باخانواده هاشون تماس بگیرن
امابرادران لازم بذکراست هیچگونه اطلاعات ازخودتون درتماس اعلام نکنید
فقط خانواده ازصحت سلامتی خودخبرکنید
یاعلی
#راوی_نرگس_سادات
خونه مادرشوهرم اینابودم
زهرانمیذاشت برم خونه خودمون
میگفت تنهایی میشنی فکروخیال میکنی واقعاراست میگفت
دومین شبی که مرتضی من اعزام شده سوریه
یعنی الان داره چیکارمیکنه
غذاخورده
چادرم سرکردم رفتم توحیاط
اشکام جاری شد
_مرتضی من کجایی؟
عزیزدلم
خدایاخودت مراقبش باش
یاامام رضاخودت حفظش کن
صدای زهرااومد
مامان نرگس سادات کو؟
تواتاق داداش نبود
مادر:زهرا خیلی نگرانشم
خیلی بی تابی میکنه
بروپیشش توحیاط
زهرا:نرگس
نرگس
دستش نشست روشانه ام
کجایی آجی؟
_جسمم اینجا توزندان
اماروحم سوریه پیش مرتضی
زهرا:نرگس آجی عزیزم توروخدابی تابی نکن بخدا داداشم راضی نیست
_زهراخیییلی سخته
زهرا:میدونم شوهرمنم تازه دامادم نرگس ببین اگه زبانم لال علی شهیدبشه
یکی ازم بپرسه اززندگی مشترکتون چه خاطره ای داری
بایدبگم همش ۲۰روزکنارش بودم
نرگس آجی من درحال لباس عروس پوشیدم که میدونستم شایدمردم که راهی میدان جنگ شدهیچ وقت برنگرده یاعروستون اون مگه آدم نیست همش ۹روزه مادرشده
الان اوج زمانیکه به همسرش نیازداره امامردش توجنگه
شایدم شهیدبشه
ان شاالله فرداداش زنگه میزنه توازدلواپسی درمیای پاشوبریم بخابیم
زهراومادرجون رفته بودن خونه مادرشوهرزهرا
من خونه تنهابودم که تلفن خونه زنگ زد
_الوبفرمایی
+الوساداتم
_واییییی مرتضی خودتی؟
+سلام خانمم خوبی؟نمیتونستم زودترزنگ بزنم
دلم برات تنگ شده عزیزم
مراقب خودت باش
خیلی دوست دارم
به زهرا هم بگو عصری حول حوش
ساعت۵_۴گوش به زنگ باشه
نرگس اینجا نمیشه زیادزنگ زدباتعدادنفرات بالاحرف زد
پس مراقب خودت باش
_منم دوست دارم
مراقب خودت باش
+خداحافظ عزیزم
گوشی که قطع شد
زدم زیرگریه های های گریه کردم
به گذرزمان توجه نمیکردم
یه ساعت باتکونهای زهرا به خودم اومدم
نرگس
نرگس
چی شده
چراگریه میکنی
_مرتضی زنگ زد
گفت عصرحول وحوش ساعت۴_۵
خونه باشی باعلی آقا
رفتم سمت چادرمشکیم
زهرا:نرگس سادات کجامیری؟__میخام برم مزارشهدا. زهرا:صبرکن باهم بریم تنهایی میترسم بری حالت بدبشه باشه بریم
#ادامه_دارد....
#رمان 📚
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم🔮
قسمت3⃣4⃣
زهرابه اصراربامن راهی مزارشهداشد
وقتی قدم به مزارشهداگذاشتم
یادچندهفته پیش افتادم که پیکرپاک سیدرسول پسرداییم روی دست مردم تواین مزاربرای همیشه آرام خوابید
به رسم احترام وادب اول رفتیم مزارسیدرسول
یه ردیف بعداز مزارسیدرسول
مزارشهدای گمنام مدافع حرم بود
،،زهرامیشه تنهام بذاری میخام بااین گمنام هاتنهاباشم
زهرا:باشه آجی
نشستم کنارمزارشهیدگمنام مدافع حرم
چرا اینجا خوابید؟
مادرت چشم انتظارت نیست؟
زن داشتی؟
یامثل مرتضی من عقدکرده بودی؟
میدونم عاشق بودی
میدونم یه عشق زمینی داشتی
میدونی شهدامنوتااینجاکشوندن
من اصلا محجبه نبودم
من فقط یه نخبه علمی بودم
شماچادربهم دادید
شمامرتضی به من دادید
خیلی انتظارسخته
من میدونم لیاقت میخادزن شهیدشدن اومدم بگم این لیاقت اگه قسمتم شداگه مرتضی من آسمانی شدفقط فقط صبرش بهم بدید
فاتحه خوندم پاشدم برم پیش زهرا
چندقدم مونده به زهرا چشمام سیاه شدوازحال رفتم
چشماموکه بازکردم دیدم توبیمارستانم
مامانم وبابام
مادرمرتضی
زهرا
پیشم بودن
عزیزجون:مادرت فدات بشه چراخودتوعذاب میدی انقدریه ذره محکم باش یه ذره صبرزینبی داشته باش
،،مامان خیلی سخته خیلی
بعدازاتمام سرم دکتراجازه مرخصی داد
مادرم اصرارداشت برم خونه ی خودمون امامن نمیخاستم
ازجایی که بوی مرتضی میده دوربشم
امروز بایدمیرفتم دانشگاه حلقه صالحین مربی حلقه بودم
همه دانشگاه خبرداشتن
مرتضی من وعلی آقا بعنوان مدافع حرم رفتن سوریه
واردحسینه دانشگاه شدم
بچه هااومده بودن
بسم الله الرحمن الرحیم
بعدازتلاوت چندآیه ازقرآن
دختراامروزمیخوایم درمورددفاع ازحرم صحبت کنیم
نظرتون آزادانه درمورددفاع ازحرم ومدافعین حرم بگید
*برای چی میرن؟
بخاطرپول اززن وبچه شون میگذرن؟
&اصلابه ماچه مگه توکشورماجنگه؟
&عربهاچه به ما
خودمون فداشون کنیم؟
&اگه اونانرن برای دفاع داعش الان نمک آبرودآفتاب گرفته بود
بچه ها شمانظرتون گفتید
همه حالاحرفای منوگوش کنید
بچه ها ماازبچگی باعشق به امام حسین(ع)بزرگ شدیم
همش میگفتیم اگرکربلا بودیم فلان میکردیم
خب الان دشمن یه سری آدم ازخدابیخبرجمع کرده که هدفشون خشن نشون دادن چهره اسلام است
بچه هابدون رودرواسی چندتاتون ماهواره دارید
سامره شمابگو
توچندتافیلم ازرسانه های غربی آدم بده سریال اسمش ازائمه بوده
آدم خوبه عایشه.عثمان وعمر....
سامره:همه
نرگس:خب بچه هاببینیداینطوری که دارن چهره ائمه توذهن اونورآبی هاخراب میکنن
الان یه سری جمع کردندعلنأ اسلام وخشن نشون بدن
لپ وتابم روشن کردم
بچه ها ۳تافیلم بهتون نشون میدم
توضیحش زیرش هست
ازم توضیح نخوایدکه بی حیاهست گفتنش
فیلم اولی فروش بانوان سوری بعنوان برده است
فیلم دوم جهادنکاح
فیلم سوم شهادت یه مدافع ایرانی
بچه هابنظرتون اینجورپریدن به سوی معشوق وگفتن ذکریاحسین باپول میشه؟
بچه هاشماهمتون منومیشناسیدازعشقم به آقاکرمی هم باخبرید
ازمریضی این مدتم باخبرید
ازوضع مالی عالی خانواده من وآقای کرمی همینطور
صدام لرزیدبچه ها به جدم قسم هیچکدوم ازمدافعین پول نمیگرن
ناموس شیعه درخطره
کربلا به پاست
مردامون نرن حضرت زینب دوباره اسیرمیشن
بچه هاسالها بین۶۸_۵۹نیروبعث به کشورماحمله کرد
هیچ کشوری به ماکمک نکرد
۹۰خورده ای کشورنیروی بعث تابن دندان مسلح کردن
بچه هامون شهیدشدن
خرابی هاباراومد
بچه هاماشیعه ایم بایدپشت هم باشیم
مامزه جنگ کشیدیم
بعدازجنگ مزه آرامش به لطف امام زمان وازلطف رهبری سیدعلی داریم
ماوظیمونه به سوریه کمک کنیم
امیدوارم قانع شده باشید
چرامدافعین حرم میرن
باصلوات برمحمدوآل محمدپایان
جلسه
اللهم صلی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
#ادامه_دارد....
#رمان 📚
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 4⃣4⃣
ماشین روشن کردم به سمت خونه مرتضی اینا حرکت کردم آویزتوماشین عکس مرتضی بوددستمو بردم سمت عکس گفتم
مرتضی دلم برات یه ذره شده.نکنه خیلی عاشق حرم بشی بپری مرتضی میدونم آره زهرا خواهرت مائده سادات عروس برادرم شریطشون.خیلی سخترازمن هستش اما مرتضی همه نمیتونم بشن حضرت زینب یک دفعه صدات تو ماشین میپیچه
ساداتم مثل حضرت زینب چیه؟بوی خانم حضرت زینب که میشه گرفت؟روزای سختی در پیش داری
بعد بوی حضرت زینب بگیر یهو زدم رو ترمز خوب بودکمربند بستم واگرنه صددرصد سرم میشکست
زدم زیر گریه یا حضرت زینب خود ذره ای از صبرت بهم بده رسیدم خونه مرتضی اینا -سلام مامان
زهرا کجاست؟سلام عزیز مادر
زهرا گفت این در و دیوار بهش فشار میاره رفت خونه خودش
-مامان اگه اجازه میدید من یه سر برم به زن و بچه سیدهادی بزنم
برو عزیزمادر
نرگس سادات -بله مامان
تو واقعا راضی هستی که شوهرت رفته دفاع از دختر أمیرالمومنین؟
-آره مامان با عمق جان راضیم
الان برای سرانجام این اعزام راضیم به راضی خدا .من برم وارد کوچه سیدهادی اینا شدم سیدهادی برادرزاده ام ۴سال از منو نرجس سادات بزرگتره چندروزی قبل از اعزامش دخترش دنیا آمد اسمش گذاشت زینب سادات اما رفت سوریه دنیا اومدن زینب پاگیرش نکرد همونطور که بی تابی من مرتضی زمین گیر نکرد زنگ زدم مائده در باز کرد*سلام عمه جان خوبید؟خوش اومدید؟-ممنون عزیز عمه تو خوبی ؟سادات کوچلو خوبه؟وارد خونه شدیم *اونم خوبه
خوابیده بچم -مائده جان عزیزم کم کسری ندارید که در نبود هادی
*نه عمه از اول عقدمون تا الان هرماه یه مبلغی میرختیم به صاحب مشترکمون.الان اون حساب است
-خب خداشکر*عمه میخام از طرف بسیج محلات بهم یه پروژه پیشنهاد شده اگه شما و زهرا هم میخاید اسمتون بدم -چه پروژه ای عزیز عمه *پروژه مصاحبه مدافعین حرم -یعنی چی؟لیست رزمندها وجانبازان میدن باهشون مصاحبه میکنیم سپاه نمیخاد مثل دوران بعد از جنگ تحملی میشه تازه بعداز۳۰سال یاد جمع آوری خاطرات جبهه و جنگ افتادن و متاسفانه عده ای زیادی از رزمنده ها و جانبازان شهید شدن و اینکه میخان از خانواده شهدا DNA بگیرن برای شهدای گمنام مدافع حرم حالا اگه میخاید اسم شماها بدم -آره عزیزم بده
همین حین صدای گریه زینب سادات بلندشد مادرش رفت سمت اتاق خواب..دخمل مامان
عشق مامان چرا گریه میکنی؟
بیا بریم ببین مهمون داریم زینب گرفتم بغلم.سلام خانم گل
وای مائده چقدر شبیه هادی شده
یه نیم ساعتی دیگه هم نشستم
خب مائده جان من برم عزیزم
*عمه ناهار پیش ما باشید-نه عزیزم برم یه سرم خونه خودمون دلم برای آقاجون تنگ شده.ماشین پارک کردم .زن عموم دیدم
این زن عموم دو سال پیش خیلی اومد خواستگاریم برای پسرش اما من گفتم نه.بعدش رفت دخترخاله ام بعنوان عروس انتخاب کرد،الان خدا بخیر کنه میخاد چه زخم زبانی بزنه رفتم سمتش -سلام زن عموخوب هستید؟پسرعمو وعروس عمو خوبن؟زن عمو:سلام الحمدالله
نرگس جان بدت نیادا اما خداشاکرم عروسم.نشدی.چون.بخاطر۱۰۰
میلیون پول شوهرت راهی سوریه کردی سرم انداختم پایین و هیچی نگفتم قطرات درشت اشک از چشمام راهی صورتم شد
زن عمو:خوب کاری نداری دخترم
زنگ در زدم مامانم تا منو دید گفت خاک توسرمـ...نرگس چی شده ؟
چراگریه میکنی؟-مامان چرا مردم فکر میکنند پول میدن
اصلا کدوم زنی حاضر تو اوج جوانی تنها بشه برای پول اصلا حال خوش بچه های مدافع موقع شهادت به پول گرفتن میخوره
عزیزجون:نرگس دخترم برو استراحت امروز پیش خودمون بمون دلمون برات تنگ شده -چشم
عزیزجون:بی بلا..خودم تو یه بیابان بی آب و علف دیدم
هیچکس نبودشروع کردم به دادزدن..کســــــــــــی اینجانیست؟
کســــــــی اینجا نیست؟لباس عربی با نقاب و چادر عربی سرم بودشروع کردم به راه رفتن تو بیابان صدای طبلهای جنگی و شیع های اسبا و شیپور ازفاصله نزدیکی میومدچند مترکه رفتم جلو یه آقا دیدم صداش کردم ببخشید برادر روش برگردون طرفم دیدم مرتضی است دویدم سمتش اون لباس جنگی تنش بود زره و شمشیر -مرتضی اینجا کجاست؟چرا ما اینطوری لباس تنمون+اینجا کربلاست بیا بریم پیش.آقاامام حسین رفتیم.جلودیدم.آقامون.امام.حسین،حضرت عباس وخیلی ازافراد حاضر درکربلا اونجا بودن یهویه خانم نورانی رفت پیش امام حسین
حسین برادرم یاران من آمده اند تا دررکابت باشنداذن میدانش بده برادر جنگ شروع شد سرها بریده شدمرتضی.اومد پیشم.نرگس زینب وار رفتار کن به وسط میدان رفت
نیزه بالارفت تا در قفسه سینه اش ماندگار بشودکه دادزدم نــــــــــــــــــه یا امام رضا خودت کمکش کن نرگس نرگس بابا از خواب.بیدارشو
نرگس عزیزباباپاشو
سرم گذاشتم روسینه آقاجون
باباخیلی سخته خیلی سخته
هشت روزازرفتن مرتضی میگذشت که مائده سادات زنگ زد.....
#ادامه_دارد....
#رمان 📚
? #علمدار_عشق 💟
داستان مدافعان حرم
قسمت5⃣4⃣
،،الوسلام مائده جان خوبی عزیزم؟
مائده:ممنون عمه شماخوبی؟
عمه جان پس فردا یه مهمون ویژه داریم
صدام لرزیدمهمون کیه؟
مائده سادات:عمه نترسیدفعلامالایق نشدیم یه شهیدمدافع حرم بعدازسه ماه پیکرش برگشته عقب چندروزه اومدشهرماامااصالتاشیرازیه حالاپس فرداخانوادهاش دارن میارن قزوین ماداریم میریم معراج الشهداآماده کنیم حلامیخواستم ببینم شماوزهراخانم میایدکمک؟
،،آره عزیزم ماهم میایم
به زهرازنگ زدم قرارشدبرم دنبالش
آقامجتبی هم قرارشدبیاد
به مادرجون گفتیم که این دوروزاصلا نمیایم خونه
همه معراج ابتدا سیاه پوش کردیم
بعدچون نزدیک محرم بود
یه صحنه ازعاشورادرست کردیم
دوروز مثل برق وبادگذشت
خانواده شهیدساعت۹صبح رسیدن معراج الشهدا
یه بچه سه_چهارماهه همراهشون بود
گویازمان اعزام شهیدهمسرش ماههای آخربارداری طی میکرده
بعداز گفتگوی مادر
همسرش نزدیکش شد
محمدجانم
ببین آقا
علی آوردم
بی وفا چه زودازپیشم رفتی
رجعت مبارک آقا
باباشدنت مبارک بی وفا
محمدیادت نره هاگفتی
اینجافقط یه سال کنارت بودم
اون دنیاهمیشه کنارت میمونم
میدونم حرفت همیشه حرفه
محمدمن پسرتویه شیرمردبزرگ میکنم تااونم فدای زینب بشه
کارای انتقال اون شهیدبزرگواربه زادگاهش انجام شد
یازده روز ازاعزام مرتضی میگذشت ومن فقط یه بارصداشوشنیده بودم
خونه مادرجون بودم
زهراتواتاقش بودداشت روتحقیقش کارمیکرد
مادرجون هم توآشپزخونه مشغول آشپزی بود
تلفن زنگ خورد
مادرجون:نرگس سادات دخترم تلفن جواب بده
#راوی_مرتضی
امروزروزآخرحضورماتومعقرحضرت ابوالفضل هست
قرارساعت ۹شب فرمانده بیادبرای توجیه عملیات
فرداصبح تاظهر
اعضاباخانوادهاشون تماس بگیرن ظهربریم حرم بی بی خداحافظی و
حرکت کنیم به سمت حمص
به سمت سیدحسن وسیدحسین رفتم این برادرادوقلوبودن سیدحسن ۶دقیقه ازسیدحسین بزرگتربود
+سیدحسن میگم چه طورشدحاج خانم اجازه دادشماهردوتون باهم بیایدسوریه؟
سیدحسن:ازاول قرارمون همین بودآخه یه قراری بین ماوعمه جانمون هست
+چه قراری؟
سیدحسن:قراره هردمون غریب بمونیم
داداش مرتضی
+جانم سیدحسن
سیدحسن:یادت نره اسم منوداداشم زنده نگهداری
+یعنی چی؟
سیدحسن:پدرشدی پسراتوبه اسم مابذار
رفقاحاضرباشید
فرمانده داره میاد
فرمانده
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام برشهدا
آن مهدی باوران ویاوران
که «لبیک»گفتندبه نائب المهدی
ومهدی نیز«ادرکنی»شان راخریدارشد
ای کاش «ادرکنی»ماجاماندگان
با«لبیک»شهدااجابت گردد
وشهیدشویم!
رفقاامشب شب وداع باهم است شایدفرداشب خیلی هامون دیگه تواین جهان نباشیم
وصیت نامه هاتون بنویسید
ازهم حلالیت بگیرید
درهای بهشت بازشده
آقاحضرت عباس ماه منیربنی هاشم وآقاسیدالشهدامنتظرشمان
آغوش بازکردندتاشمارودرآغوش بگیرن
هرکس پریدسلام سایرین به حضرت زهرابرساند
وبگوییدتاشیربچه های حیدرکراراست
حرم دخترش بی بی حضرت زینب امن میماند
رفقایادمان باشداسارت وجانبازی به طورحتم کمترازشهادت نیست
بقول شهیدباقری فرمانده دلها
آنان که رفتن کاری حسینی کردن
آنهاکه میمانندکارزینبی بکند
رفقاماقراراست این خط ازدشمن پس بگیریم
دردوخط آتش جدا
فرداباخانوادهاتماس بگیرید
بگیدشایدتا۱۵روزباهشون تماس نمیگیرید
بگیدقراره منتقل بشیدیه معقردیگردراولین فرصت صدردصدتماس میگیرید
شماره خونمون گرفتم بازخداشکرسادات برداشت
+الوسلام
،،الومرتضی خودتی
+آره خانم گل
مرتضی کی میای؟
+سادات وقت نیست
زنگ زدم بگم داریم میریم یه جایی دیگه شایددیگه زنگ نزنم
حلال کن اگه تواین۷_۶ماه بدی دیدی خیلی دوست دارم
خداحافظ
به سمت حرم بی بی حضرت زینب به راه افتادیم
۵۰_۶۰متری به حرم خانم مونده بود
من وسیدهادی داشتیم حرف میزدیم که صدای خمپاره اومد
#ادامه_دارد....