#چالش
یه سوال ازتون دارم ؟ که پشتت کلی حرفه
سوالمو صادقانه جواب بدید .
اگه یکی خیلی بد دلتون رو بشکونه ناراحتتون کنه یا به قول خودتون عین تریلی از روتون رد شه و با خاک یکسانتون کنه چیکار میکنید ؟نمیبخشید؟ میبخشید؟ شمام همین کارو میکنید؟
حرصشو در میارید با حرف زدناتون؟ تلافی میکنید؟ چیکار میکنید که بفهمونید کارش اشتباه بود؟
「♥️」
🧔🏻♂ ⃟¦🖇➺••#پروفایلپسرۅنہ
🧕🏻 ⃟¦🖇➺••#پروفایلدختروڹہ
#نصبهرگونهلوگوممنوع
اصلا فکرشم نکن 😌💕!
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#چالش یه سوال ازتون دارم ؟ که پشتت کلی حرفه سوالمو صادقانه جواب بدید . اگه یکی خیلی بد دلتون رو بشک
میبخشید؟
نمیبخشید؟
اصلا معیارهای بخشیدنتون چیه؟
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
رزق معنوۍ '(:
خیلی خیلی زیبا
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#چالش یه سوال ازتون دارم ؟ که پشتت کلی حرفه سوالمو صادقانه جواب بدید . اگه یکی خیلی بد دلتون رو بشک
#ناشناس
+سلام .یکی خیلی در حقم بدی کرده خیلی درحدی که کلی خانواده امو ازم دور کرد متنفر کرد من هیچوقت نمیبخشمش هیچ کاریم نکرد واگذار کردم خدا منتظرم هرجور خودش صلاح میدونه حقمو ازش بگیره منتظرم اون روزو ببینم ولی خیلی دوست دارم فرصتی پیش بیاد توضیح بده چرا این کارو کرده شاید توضیح بشنوم نظرم عوض بشه ولی در غیر این صورت هیچوقت نمیبخشم خودم تلافی نمیکنم همه میسپارم دست خدا
_ علیکم السلام
ببینید الان من جای شما نیستم و نمیدونم اگه جای شما بودم چه تصمیمی میگرفتم ولی....
بیاید به این فکر کنیم که امام حسین حر رو بخشید
حضرت زهرا قاتلین خودش رو بخشید و حتی نفرینشون هم نکرد بعد اونوقت مایی که الگومون حضرت زهراست،مادرمون حضرت زهراست چرا باید کینه به دل بگیریم؟!
قلبی که طلب شهادت میکنه باید خالی از هر نوع کینه،نفرت خشم و غضب باشه
من خودم وقتی کسی خیلی قلبمو بشکنه اول مبرم برای آرامش قلب خودم و اون بنده خدا نماز میخونم بعدش واگذارش میکنم به خدا خود خدا خیلی بیشتر و بهتر از ما میدونه🙂
بیایم از امروز دیگه کینه ای نباشیم بیایم ببخشیم
#قبوله؟!
انشا:نمازچیست؟(فلسفه ی نماز)
کلاس:دهم
دبیرستان:پردیس🍃
ای زیباترین صحبت...ای عروجم در هفت آسمان...ای پله ی دیدن رخسار حضرت زهرا(س)...ای ستاره ی دنباله دار شهدا و ای آرامش دل هر نا آرامی ...دوستت دارم.🦋
با ذوقی وصف نشدنی بعداز نیت،《بِسمِ الله》گفتم و شیر آب را باز کردم.آب سرد،که انگشتان ظریفم را نوازش کرد،حسی مملو از لذت و خوشی به سلول های وجودم سرازیر شد.وضویم را گرفتم و با قلبی که از هیجان مهمانی خدا، تند میکوبید خودم را به اتاق رساندم. در را که باز کردم بوی خوش گلاب و گل محمدی بینی ام را قلقلک داد.چشمانم را بستم و سینه ام را پر از این بوی دلنشین کردم. لبخند آرامی زدم و به سمت جانمازم به پرواز درآمدم.آن صحنه ی رو به رویم را شاید بارها دیده باشم؛اما گویی که بار اول است ذوق میکنم.آن تسبیح آبی رنگ ۳۴ تایی با آن دانه های بزرگ و نورانی،مُهری که از سفرم به مکه خریده بودم و بویش بهترین بو و تصویرش بهترین تصویر بود و رویش《یا شهید کربلا》نوشته بود،با آن چادر سفید با گلهایی به رنگ اقیانوس آرام و آن عطر کوچک و سبز رنگ مشهدی که با هیچ عطر گران قیمتی عوضش نمیکردم،حالا بیشتر خودنمایی میکرد.با عجله و وسواس،روسری برفی رنگم را جلوتر کشیدم و چادر را بوسه ای زدم و آن را سر کردم..(الله اڪبر الله اڪبر )..صدای گیرا و بلند موذن که با دل و جان هم،به گوش میرساند باعث شد زیر لب الله اڪبر را زمزمه کنم.و به راستی چه کسی بزرگتر از خدایی است که آسمان ها و زمین را در 6 روز خلق کرد؟نشستم روی سجاده و تسبیحم را به دست گرفتم و ذکر 《یاذالجلال و الاکرام 》ای صاحب جلالت و کرامت را گفتم؛طاقت نیاوردم و سر به سجده بردم.بزرگی میگفت،نزدیکترین راه به خدا سجده است.ذکرهایم را در سجده گفتم و از خدا طلب مغفرت کردم.پایان اذان بود که زمزمه کردم:<خداجون دوستت دارم>🍃
از جایم بلند شدم و شروع به خواندن اقامه کردم(الله اڪبر الله اڪبر )و باز هم حس آرامش در قلبم سرازیر شد.وقتی خدا خودش گفته است که از همه بزرگتر است،پس دیگر چرا از سختی های جلوی راهت میترسی؟اقامه را که با خشوع به جا آوردم، نیتی به آرامی گل های یاس کردم.《الله اڪبر 》خدا از همه بزرگتر است...دیگر به هیچ چیز فکر نکردم؛نه پدر،نه مادر،نه درس و نه هیچ چیز دیگر.فقط خدا بود و بس.از حمد به ستایش خدا رسیدم:(قُل هُوَلله اَحَد الله صَمَد)خدا یکتاست و همه به او نیازمندیم.حس میکردم دیگر روی زمین نیستم.از این همه بزرگی در عجب ماندم و سر تعظیم فرود آوردم. آری!حالا اینگونه میتوانستم عظمت و بزرگی خدا را درک کنم.در ارتفاع ولی آرام بودم،همانند عقابی در کوهستان...گفتم خدایا تو تکی،بینظیری، ،اصلا حرف نداری..اینجا بود که از زبون خدا سخن گفتم:سَمِع الله لِمَن حمده(میشنوم صدای کسی رو که من رو ستایش میکنه)》قشنگ اینجا خدا با بنده اش عشق بازی میکرد.مگر میشود معشوقت خدا باشد و تو در برابرش بتوانی بایستی؟به خاک افتادم:《خدایا تو از هر عیب و نقصی پاک و منزّهی.همه ی جهان برای توست و از همه چیز باخبری.دوباره سر از سجده برداشتم تا بگویم که چقدر بزرگ است:《الله اڪبر 》و دوباره به سجده افتادم.حالا مگر میتوانستم بلند شوم؟من که قوت ایستادن از پاهایم گرفته شده بود گفتم:《به حول الله و قوته اقوم و اقعد》ته دلم گفتم:ممنون که کمکم کردی بلند شوم.حالا در رکعت دوم بودم و باز هم همانند رکعت اول با حس و حال الهی گذشت؛اما اینبار یک فرقی داشت با رکعت قبلی و آن هم این بود که دیگر به شهادت رسیده بودم...به اینکه هیچ معبودی جز خدای یگانه نیست و او تنهاست و هیچ شریکی ندارد. ماشالله به قدرت و عظمتش...محمد رسول خدا(ص)است و درود خداوند بر او و خاندانش.چه شد که به ناگاه شهادت دادم؟اما مگر میشود این همه عظمت را ببینی و لب بر شهادت باز نکنی؟رکعت سوم و چهارم همش ذکر خدا بود:《سبحان الله والحمدلله ولا اله الا لله والله اکبر》گفتم خدای خوبم،خدای حکیمم،تو از هر عیب و نقصی پاک و منزهی ،تو بهتر از ما همه چیز را میدانی و همه ی ستایش ها برای توست.هیچ معبودی هم جز تو نیست و تو از هر چیزی که خلق کردی بزرگتری...آخرش که به خاک افتادم دوباره شهادت دادم...دیگر دست خودم نبود که زبان بر میگشودم ...بعداز شهادت با چشمانی بسته ،جایی عجیب و بسیار زیبا را دیدم،مگر اینجا جایی جز بهشت میتوانست باشد؟دیدم نبی خدا اینجاست ،لبخند ی زدم و گفتم :《السلام علیک ایها نبی و رحمهالله و برکاته》نگاهی آنورتر کردم که دیدم همه ی آدمهای خوب زندگیم اینجا هستند.(شهدا،پدربزرگم،بانو جان(س)و...)لبخندم عمیق تر شد:《السلام علینا و علی عبادالله الصالحین》یکم آنورتر هم،فرشته و اوصیا و ملائکه و...بودند:《السلام علیکم و رحمهالله و برکاته》..🍃
الله اڪبر الله اڪبر الله اڪبر. متشکرم خداجانم که آن بالا مرا رها نکردی.از آنها خداحافظی کردم و نگاهی به خدایم انداختم که چه آرام،مرا به سو
ی زمین میبرد...خودم هم دوست نداشتم که از او جدا شوم. همانند فرزندی که میخواهند او را از مادرش جدا کنند ،غم گرفته بودتم.با سجاده ام که بر زمین رسیدم با دلی گرفته،گفتم:خداجانم!دوست ندارم که از کنارت بروم. کنار تو آرامشی بود که هیچ جا نیافتم.با تو خیلی خوش گذشت.ممنونم که تنهایم نمیگذاری و همیشه هستی...لبخندش را که دیدم با تمام وجودم حسش کردم که میگفت:باز هم بیا پیش من بنده ی خوبم،من همیشه هستم.
آری نماز یعنی حس ناب آرامش، نماز یعنی عروجت در آسمان خدا،نماز یعنی دیدن چهره ی نورانی رسول خدا(ص)،نماز یعنی درک کردن تمام صفات خدا و در آخر نماز یعنی دیدن لبخند شاد خدا و چه چیزی بالاتر از لبخند معشوقت؟؟
📛#تلنگرانه 🌱
💻لپ تاپم رو روشن کردم و افتادم
تو کوچه پس کوچه های اينترنت...🙂
چند تا کوچه رو که دور زدم، يهو ديدم
آژير آنتی ويروس به صدا دراومد ؛😕 فهميدم ويروس گرفته .
سريع ويروس رو از بين بردم تا به سيستمم، آسيبی نرسونه ...😊
کارم که تموم شد به حال خودم خنديدم.
"البته از اون خنده ها "خنده ی تلخ من
از گريه غم انگيز تر است"!😔
با خودم گفتم: کاش اينقدر که هوای
لپ تاپت رو داری، هوای خودتم داشتی😓
کاش وقتی گناه ميکردی و آژير دلت
داد ميزد که: خطر.. خطر..!!😔
دلم
به حال خودم
سوخت...!!😓
تازه فهميدم خــــــــيلی وقته گناهها،
آنتی ويروس دلم رو هم خفه کردند😞
#نمیدونم_چی_بگم
اما خوش به حال اونايی که آنتی ويروس
دلشون اورجيناله و هر روز با وصل شدن
به #خدا آپديتش ميکنن ...
خوش به حال اونايی که هر شب
رفتاراشون رو مرور می کنن واگر گناهی
ناخواسته وارد دلشون شده با آنتی ويروس
#استغفار نابودش ميکنن ؛
|يه آنتی ويروس خريدم به نام " استغفار "|
❤️از ته دل گفتم:
"اسـتغـفرالله ربـي و اتـوب الیه
#خنده_حلال😂
دو تا خلافکار حرفه ای با هم ازدواج میکنن. بچشون یه دانشمند میشه...
حالا میپرسید: چرا؟!
یادتون رفته...؟! منفی در منفی، مثبت...
من برم به کشفیات بعدیم برسم😄😂😁😃
#لبخند_بزن_رزمنده☺️
#تلنگــر💥
مراقب خود باشید!
در این فضاۍ بـے در و پیڪر مجازۍ!
در جبهه اگر روۍ مین میرفتے؛
جانباز مےشدۍ و سربلند!
اما!
اگر تن بھ مینهاۍ این وادۍ دهے؛
معلوم نیسـت،
به ناڪجا آبادها خواهے رسـید...
اینـجا فقـط باید؛ دݪ بھ شــھدا داد..ッ
#شــھداگــاهےنگـاهے✨🌹
#عاشقانه_شهدایی🌱
بنای ازدواجم با مصطفی عشق او به ولایت بود،
دوست داشتم دستم را بگیرد
و از این ظلمات و روزمرگی بیرون بیاورد.
همین مبانی بود که مهریه ام را
با بقیه مهرها متفاوت کرده بود.
مهریه ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد
که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام
هدایت کند.♥️
اولین عقد در شهر صور بود که عروس
چنین مهریه ای داشت یعنی در واقع
هیچ وجهی در مهریه اش نداشت.♥️
راوی: همسر شهید مصطفی چمران
#شهید_مصطفی_چمران
#دلانه💔
چـه القـاب قشنگےست
فـدآیۍ اهـݪبیت
شهیـد...✨🍃
میشود روزے قسمت ماهم بشود؟!