مراقبت کوچیک!
یعنی ببین کدوم عضوت بیشتر اذیتت میکنه،
اون رو ادب کن👊🏻
اگه خرابکاری چشمت زیاده ،
اول از چشمات شروع کن ..!
همون عضوی که زیاد زمینت میزنه ،
اگه کم اوردی و نتونستی مقاومت کنی نذر کن!
👈🏻 ایت الله بروجردی هروقت بی دلیل عصبی میشدن نذر میکردن روزه بگیرن
#خودسازی
#کنترل_نگاه
【 #کنترل_نگاه 】
وای نمیدونی وقتی چشمت به یه نامحرم یا به یه صحنه ی گناه میفته و همون لحظه چشمتو میبندی چه کار بزرگی کردی😍😊
اون لحظه امام زمان و تموم فرشته بهت افتخار میکنن😌
اون لحظه هدفه خلقتت محقق میشه😎
اون لحظه میزنی تو دهنه هوای نفست
و کللللی هم پاداش دنیایی و اخروی برات ذخیره میشه👌🏼
#خودسازی
#کنترل_نگاه
#حدیث_امروز
👈🏻از مولاعلی(ع)
💥به بچه بگی به جوشکاری نگاه نکن بازم نگاه میکنه چون خوشش میاد اما شب که ناخوشی هاش شروع میشه تازه میفهمه چه کاری کرده😑
الانم بزرگترمون مولامون علی داره میگه نگاه نکن وگرنه ناخوشی هات
شروع میشه هاا😞
#خودسازی
#کنترل_نگاه
خیلیفرقِبینِاینکه
بهدنبالشهادتباشی،
یاشهادتبهدنبالِتوباشه..
زخمیباشیوسطِمیدون،
یاپشتفرمون،توخیابون!
توپرایدبمیری،
یاتویِپرایدشهیدبشی :)!
#ترورشهیدصیادخدایی💔
-میگفت
شهادتخوباستاماتقوا
بهتراست..
میدونییعنیچی؟!
یعنیتاپارونفستنزاشتی
شهیدنمیشی....
اولتقوابعدآرزویشهادٺ=)🌱'
#شهیداحمدمشلب✨
#رفتند.تا.ما.بمانیم🥀
یاد یه حرفی افتادم که طرف میگفت ؛
شهیدان واسه ما رفتند شهید مشلب و بقیه ...رفتند تاما بمانیم
اما؟
توفکر این نیستیم حتی ۱صلوات هدیه بهشون بکنیم
#برای.همع.شهدا.صلوات
.
ۅقـتـۍبهتوݩمیگݩ:
+الٺماسد؏ـا
واقعابرایطرفدعاکنید...
نگید محتاجیم بهدعا و کلا یادتون بره
میدونیدکہ↓
واسـههرکۍدعاےخیرڪنید
یهفرشٺهټویآسمۅݩهست
کہچندبرابرهموندعاروبرایخودتونمیکنه
#التماسدعا😊💐
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
باروضھحُـسِین"؏"نَفَستازھمیکنیم!(꧇
『#اربابم🥀¦#امام_حسین✨』
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
باروضھحُـسِین"؏"نَفَستازھمیکنیم!(꧇ 『#اربابم🥀¦#امام_حسین✨』 ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ ♥️﴾@Shahid_deh
ازلحاظروحےاحتیاجدارمامامحسینبگھ:
پاشوبیاکربلـاببینمباخودتچیکارکردۍ...!🥀
- #اربابم💔
- امام_حسین🔗
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
تندترازامامولایتفقیھنرویدڪھپایِتانخردمیشود
ازامامهمعقبنمانیدڪھمنحرفمیشـوید(:🔒!'
-شھیدمحمدرضاتورجۍزادھ
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
@habisv
کانال ناشناسی شهید محمدرضا دهقان🌷
عضو شوید لطفا🌹🌹
نمیدانم #شھادٺ
شرط زیبا دیدن اسٺ
یا دل بہ دریازدن؟!
ولے هرچہ هسٺ
جز درٻادلان
دل بہ دریا نمیزنند
نم باران... و من یاد نگاه تو مےافتمــ...
اے ڪاش میشد صداها را قاب ڪرد و روے دیواردل آویزان ڪرد...
صداے باران را ڪه شبیه نگاه توسٺ و صداے تو را ڪه شبیه چشمان آسمان اسٺ...
#شهید_محسݩ_حججی 🕊
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#از_جهنم_تا_بهشت #پارت_دوم 📚 آهنگ قشنگی بود . بدجور باهاش انس گرفته بودم . یه دفعه صدای در ماشین ا
#از_جهنم_تا_بهشت
#پارت_سوم 📚
داشتم میمردم از گرما ، اومدم شروع کنم به غر زدن که امیر علی با لبخند برگشت سمتم
خواهر گلم تو پله برقیا چادرت رو جمع کن حواست باشه. بعدم سرعتشو کم کرد و وقتی من بهش رسیدم دستمو گرفت. الهی من قوربون داداشم بشم که انقدر مهربونه . کلا خانواده من از این جماعت مذهبیون راهشون جدا بود از نظر اخلاقی.
ابجی خانم شما باید با مامان بری اینجارو.
همراه مامان شدم. رفتم به سمت یه حالت چادر مانند پارچه سرمه ایش,که به سیاهی میزد رو کنار زد و وارد شد.
منم گیج و منگ دنبالش رفتم. وقتی تو صف بودیم فهمیدم اینجا کیفارو میگردن.
وقتی جلو رفتم و به خانمی که رو صندلی بود رسیدم بهم لبخند زد و گفت عزیزم میشه گوشیتو روشن کنی ؟
منم گیج روشن کردم.
بعد هم یه دستمال به سمتم گرفت وبا لبخند گفت
لطفا آرایشتو پاک کن خانمی.
اومدم بگم چرا که مامان از پشت اومد گفت چشم و منو هل داد به سمت بیرون.
منم همینجوری مثله بچه اردک دنبالش راه افتادم با این که میدونستم الان اگه غر بزنم امیر علی و مامان اینا ناراحت میشن ولی دیگه اعصابم داشت خرد میشد
تقریبا بالای پله برقی بودیم که اومدم لب باز کنم که دوباره چشمم به همون گنبد طلا افتاد و لب گزیدم. این صحن و سرا چی داشت که منو اینجوری,مجذوب خودش کرده بود؟ هی خدا. بیخیال غر زدن شدم و چشم دوختم به اون گنبد طلایی بزرگ. صدای عمو تو گوشم پیچید بابات اینا بیکارن پا میشن میرن مشهدا. که چی اخه؟ مثلا حالا شاید شاید یکی دو سه هزار سال پیش فوت کرده اونجا خاکش,کردن رفته دیگه حالا که چی هی پاشن برن اونجا که مثلا حاجت بگیرن چه مسخره ؛ و بعدش صدای قهقش. حالا من یکم درگیر بودم بین آرامشی که داشتم و حرفای عمو. شاید تغییرات من از اول به خاطر این بود که بابا برای عمو احترام خاصی قائل بود و وقتی عمو میخواست منو ببره پیش خودش مانعش نمیشد هر چند ناراضی بود.
صدایی منو از افکار خودم بیرون اورد : دخترم ، دخترم.
_بله؟
_ لطف میکنید کمی اون طرف تر بایستید وسط راه وایستادید. برگشتم پشت سرمو نگاه کردم دیدم جلوی پله برقی وایسادم. پس مامان اینا کوشن ؟
چشم گردوندم اون اطراف دیدم همشون یکم اون طرف تر تو حس و حال خودشونن . ببخشیدی گفتم و به سمتشون رفتم. هووووف چقدر گرم بود این چادر هم که دیگه شده بود قوض بالا قوض
#رمان_مذهبی #رمان
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#از_جهنم_تا_بهشت #پارت_سوم 📚 داشتم میمردم از گرما ، اومدم شروع کنم به غر زدن که امیر علی با لبخند
#از_جهنم_تا_بهشت
#پارت_چهارم 📚
که چی اخه. رفتم سمت مامان و بابا. امیرعلی پیششون نبود. دیدم روبه روی یه بنر وایسادن و دارن میخوننش.
یه زیارت نامه بود فکر کنم .
_مامان. امیرعلی کو؟
مامان که خوندنش تموم شد برگشت سمت من و با همون لبخند مخصوص خودش گفت _ داداشت عادت داره وقتی میاد اینجا کلا از ما جدا میشه خودش تنها میره . ولی الان گفت میره سریع تا قبل از نماز یه زیارت میکنه و میاد که پیش هم باشید.
هی من میگم این داداشم زیادی خوبه میگین نه ( البته کسی جرات نداره بگه نه) .
مامان بابا راه افتادن و منم دنبالشون. از چندتا محوطه که ظاهرا اسمش صحن بود گذشتیم و رسیدیم به……..
. دیگه کاملا زبونم بند اومد . وای چقدر اینجا نورانی و قشنگ بود
. درسته ۱۱ سال پیش اومده بودم اما هیچی از اینجا یادم نمیومد. یه دفعه دستم توسط یکی کشیده شد و مصادف شد با جیغ کشیدنه من.
مامان _ عه چته ؟ سر راه وایسادی کشیدمت اینور.
بیخیال سکته کردنم شدم و با لرزشی که نه تنها تو صدام بود بلکه تو دلمم بود گفتم:
_ مامان اون که شبیه پنجرس اون گوشه چیه ؟ اون که اون وسطه چیه؟
مامان _ اون پنجره فولاده همون جایی که باعث حاجت گرفتن خیلیا شده از جمله خود من. اون چیزی هم که اون وسطه سقا خونس.
غوغایی تو دلم به پا شده بود. یه آرامش خاصی داشتم. بی توجه به مامان که داشت صدام میکرد به سمت همون پنجره مانند که الان فهمیده بودم اسمش پنجره فولاده رفتم. خیلی شلوغ بود. به زور خودمو به جلو کشوندم جوری که قشنگ چسبیده بودم بهش. سرم رو بهش تکیه دادم و ناخداگاه با سیل اشکام رو به رو شدم. نمیدونم دلیلش چیه ولی حس خوبی داشتم. احساس سبک بودن. نفهمیدم که چی شد اما احساس کردم یکی اینجاست که منتظره تا حرفامو بشنوه . یکی که میتونه آرامشی باشه برای دل خسته من. شروع کردم گفتم هرچی که بود و نبود. از تک تک لحظه های زندگیم. از همه چی ، از همه جا. چیزایی که تا الان به هیچ کس نگفته بودم چون نمیخواستم غرورمو بشکنم اما انگار اون نیرویی که منو وادار به درد و دل میکرد چیزی به اسم غرور براش معنی نداشت.
#رمان_مذهبی #رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فایده امام غائب(عج) برای مردم و شیعه
🎙 #استاد_بالادستیان
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
االسّلام علیکَ حین تَقوم...
سلامبر تو آنهنگام که
برایاحیایعشق
قیام خواهی کرد
و سلامبرآنان که قیام
تو را چشم به راه اند...
#اللهمعجللولیکالفرج♥️
ذکر روز پنجشنبه:
لا اله الا الله الملک الحق المبین
(معبوی جز خدا نیست؛ پادشاه برحق آشکار)
ذکر روز پنجشنبه به اسم امام حسن عسکری (ع) است. روایت شده در این روز زیارت امام حسن عسکری (ع) خوانده شود که خواندن آن موجب رزق و روزی میشود.
#مرتبه۱٠٠
میـانبررسیـدنبھخدا،نیتاست ..
ڪارخـاصۍلآزمنیسـتبڪنیم،
ڪافیستڪارهـاۍروزمـرھمـانرا
بخاطـرخدانجامدهیـم🔖シ!-
-شهیـدابراهیمهمت
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
جـٰانبـٰاختِگـٰانِرـاهِعِشق،ـاِۍشُھَدـا
مـٰارَفتَنۍهَستیمۅشُمـٰامۍمـٰانید••!♥️🌿
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
تـوبِہزِمَـنسَرڪویَتهِـزارهٰـادارِے
وَلِۍبِـدآنڪِھگِدایَتفَقَـطتـورادارَد..:)!
ایڪسوڪارمحسینـ..!
صبحتون حسینی
صلی اللّٰه علیکـ یا اباعبداللهـ♥️
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
میگفت:مایہنگاهکردنداریمیہدیدن
منشایدتوخیابونببینماما"نگاه"نمیکنم👀.
#شهیدعباسبابایی🌼✨
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
〖 🌿♥️'! 〗
شیطونـه کنارِ
گوشت زمزمه میکنه:
تا جوونی از زندگیـت لذت ببر❗️
هر جور که میشه خوش بگذرون
اما تو حواسـت باشه،
نکنه خوش گذرونیت به
قیمتِ شکســ💔ـــتنِ دل امام زمانمون باشه..
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
f0d72e8609c41455496521ead9cf0df0.mp3
8.57M
°•♥🎧!
#مداحے✨
حال و هواتون اربعینی شد دعام ڪنید(:
🌴 پارسال اڪثر موڪب ها اینا و پخش میڪردن...!💔🕊
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️