eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها به آنان که خدا را می‌بینند شهادت می‌دهند؛ نه به آنان که تنها خدا را می‌دانند! ❲ کتاب ‌شاهد بیاورم❳ ˹ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
🍃بسم رب شهدا والصدیقین 🍃 #ۺـہـود_عـۺق 🌷 در تمام زندگی بیست ساله اش، یک بار برات کربلا را گرفت. هر چند پایان عمر این دنیایی اش،🌍 مصادف شد با سر گذاشتن بر دامن مادر سادات (س) و شب زیارتی حضرت سیدالشهداء (ع) ومهمانی ارباب در کربلا.🕊 ماه مبارک رمضان 🌙 سال نود بود که بین الحرمینی شد برایمان... حرکت ساعت نُه صبح بود. ما احتمال می دادیم که به تعویق افتد، لذا سحری خوردیم... از همان ابتدای سفر در اتوبوس🚌،با اینکه هم سفرها را نمی شناخت،ملحق شد به جوانهای ته اتوبوس. دیگر اول اتوبوس پیدایش نشد. حدود ساعت ⏰یازده صبح بود که از حد ترخص گذشتیم.همان موقع بود که از ته اتوبوس آمد کنار مادر و گفت: «خب دیگه! وقت افطاره!» - محمد! ما سحری خوردیم! لااقل بذار وقت ناهار بشه!❗️ _ «نه دیگه! حد ترخص گذشت. خدا اجازه داده بسه دیگه! شما طولانیش نکن!» 😄و شروع کرد به افطاری خوردن! یکی از ویژگی های بارزش همین بود؛فقط از یک نفر خجالت می کشید، از یک نفر به طور کامل اطاعت می کرد، محدودیت های یک نفر را بی چون و چرا می پذیرفت و واقعا به آن پایبند بود. وقتی در کاری جواز از پروردگارش داشت، محدودیت های سخت گیرانه‌ی سایرین را قبول نمی کرد. وقتی شرع به او اجازه ی کار درستی را می داد،برای عرف و نگاه مردم،خواست بقیه ارزش قائل نبود. _ «از خدا جلو نزنید!!!» #نقل_از_خواهربزرگوار_شهید 🍃 #مدافع_حرم #شهیدآقامحمدرضادهقان‌امیری🌷 #شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⸢🔔| ⸥ 🔴 یاران حضرت صاحب الامر از بین کسانی انتخاب می‌شوند که ...⁉️🌱 ˹•🌱| @shahid_dehghan˼
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
⸢🔔| #آمرین_به_معروف⸥ 🔴 یاران حضرت صاحب الامر از بین کسانی انتخاب می‌شوند که ...⁉️🌱 ˹•🌱| @shahid_de
اگه تو این روزا وقتی میریم بیرون کسی رو ببینیم که حجابش درست نیست .بهتره امر به معروف کنی ..! میدونین چرا.؟! چون یاران حضرت صاحب الامر از کسایی انتخاب میشن که ."وامر بالمعروف ،تکن من اهله"
امروز جمعه هست و آخرین روز ماه مبارک رمضان..🌺😍 هرچند به آقا حضرت ولیعصر(عج) ارادت داری..واسه ظهور آقا صلوات بفرست ... https://EitaaBot.ir/counter/9wcb اینم لینک ذکر شمار هست تعداد صلوات هاتون رو اینجا بگین...!🌸😍 اجرتون با خانم نرجس خاتون ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب‌تکلیفمو‌معلوم‌کن💔 -اصلا‌میشنوی‌این‌صدا‌رو؟!💔😭 ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
❌حرفای یک دختر چادری تو شبکه مجازی که بیشترین لایک را گرفت!! . . شما ﺧﺎﻧﻢ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭙﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ خیابون ﻣﻨﻮ ﭼﭗ ﭼﭗ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ! ﺑﺒﯿﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ ... ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﮐﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﺳَﺮَﻣﻪ ﻋﻘﻠﻢ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺭﺍﺣﺖﺗﺮ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﺗﺮِ! ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭﻡ ﮐﻮﻟﺮ ﮔﺎﺯﯼ ﺭﻭﺷﻦِ... ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻢ ﮔﺮﻣﻪ! ﺍﺻﻦ ﺩﺍﻏﻪ ! ﻻﮎ ِﻗﺮﻣﺰ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﺳﺮ ﺩﺭ ﻧﻤﯿﺎﺭﻡ ﻻﮎ ﭼﯽ ﭼﯿﻪﻫﺎ.! ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺑﺒﯿﻦ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯽ ﻻﮎ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ! ﺧﻮﺑﻢ، ﺑﻠﺪﻡ ﺑﺰﻧﻢ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ، ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﺎﻧﺘﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﺗَﻨَﻤﻪ ﺯﺷﺘﻪ، ﻧُﭻ! ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﭘﻮﻝ ﻣﺎﻧﺘﻮﻣﻮ ﺩﺍﺩﻡ! ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺑﯿﻨﯿﺶ. ﺣﺎﻻ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻫﯿﭽﯽ.. ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪﻩ؟؟ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺘﺎﺏ ﮐﻨﯽ ﺳﺮ ﻧﮑﺮﺩﻧﺶ ﺑﻪ ﺻﺮﻓﻪ ﺗﺮﻩ ﺍﮔﻪ ﺷﻤﺎ ﺷﺎﻝ ﻣﯿﺨﺮﯼ ۵ ﺗﻮﻣﻦ، ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺎﻝ ﺑﺨﺮﻡ n ﺗﻮﻣﻦ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﻭ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﭼﺮﻭﮎ ﻧﺸﻪ! ﮐﻪ ﺑﺎﻓﺘﺶ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﻟﺒﻪﺍﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺍﯾﺴﻪ ﺑﺒﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﻭ ﮐﯿﻒ ﻭ ﮐﻔﺶ ﻗﺮﻣﺰﻡُ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺳِﺖ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺎ ﻏﺭﻭﺭِ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ ﻭ... ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﺩﻟﻢ ﭘﺎ ﺑﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﯾﻪ *"ﺧﺎﻧﻢ ﭼﺎﺩﺭﯼ"* ﺑﺎﺷﻢ ... ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﭼﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎﺷﻢ چون بهم ثابت شده که هر چی تنگتر بپوشم بالاتر نیستم... _بلکه کالاترم...._ چون یاد گرفتم که (( جنس ارزون مشتری‌های زیادی داره ) ⛔️هر روز شالهایتان عقب‌تر ⛔️مانتوهایتان چسبان ‌تر ⛔️ ساپورتتان تنگ‌تر ⛔️رژ لبتان پررنگ‌تر میشود ❓بنده‌ی کدام خداییید؟🔴 ❓دل چند نفر را لرزانده‌اید؟🔴 ❓کدام مرد را از همسر خود دلسرد کرده‌اید؟🔴 ❓اشک چند پدر و مادر و همسر شهید را درآوردید؟🔴 ❓چند دختر بچه را تشویق کرده‌اید که بعدها بی حجابی را انتخاب کند؟🔴 ❓چند زن را به فکر انداخته‌اید که از قافله مُد عقب نمانند؟🔴 ❓آهِ حسرت چند کارگر دور از خانواده را بلند کرده‌اید؟🔴 ❓پا روی خون کدام شهید گذاشتید؟🔴 ❓باعث دعوای چند زن و شوهر، بخاطر مدل تیپ زدن و آرایش کردن شدید؟🔴 ❓چند زوج را بهم بی اعتماد کرده‌اید؟🔴 ❓ نگاه‌های یواشکی چند مردی که همسرش دارد کنارش راه میرود، به تیپ و هیکلت افتاد؟🔴 ⛔️نگاه‌های هوس آلود چند رهگذر و... 🔥 🔥 🔥 🚫چطور؟ 🔥باز هم میگویی، دلم پاک است! 🚫چادری ها بروند خودشان را اصلاح کنند؟ 😑باز هم میگویی، مردها چشمشان را ببندند نگاه نکنند؟ 🚫جامعه چاردیواری اختیاری تو نیست❗️ 🔻 من اگر گوشه ای از این کشتی را سوراخ کنم، همه غرق میشوند. 🔥میتوانم گاز سمی اسپری کنم و بعد بگویم، شما نفس نکشید؟ ⛔️چرا آنقدر در حق خودت و دیگران ظلم میکنی؟⛔️ ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ میگوﻳﻨﺪ "ﻋﻠــی(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ، ﻟﻌﻨﺖ میکنیم ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛ ﻭقتی ﮐﻪ میگوﻳﻨﺪ "ﺣﺴﻴـــﻦ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ، ﻟﻌﻨﺖ میکنیم ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛ ﻭﺍی ﺑﻪ ﺭﻭﺯی ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻣﻬـــﺪی(ﻋﺞ) ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ، ﻟﻌﻨﺘﻤﺎﻥ ﻣیکنند… ...اللهم عجل لولیک الفرج... اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری یک نکتــــه مهم : نگو که دستم بندِ... پخشش کن. بسم الله ------------------------ ❤️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
روی کمدش این جمله رو از ایت الله خامنه ای با فونت درشت تایپ کرده و چسبانده بود: (در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفته اید همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است) ••شهید محمودرضا بیضایی ❤️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
دوباره دل تنگی، دوباره حسرت دوباره آه | حاج امیر عباسی - زمینه - Haj Amir Abbasi.mp3
4.97M
موندم امیر عباسی با اون لکنت زبان شدیدش چطوری موقع مداحی لکنت زبات نداره... این یک معجزست !!!! امیر عباسی به شدت لکنت زبان داره..... ولی موقع مداحی اصلا مشخص نیست.... الله اکبر.... ❤️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
لحظات اخر ماه مهمونیه😭 غروب جمعه 💔 لحظه استجابت دعا 🤲🏼 عجݪ‌لظہورڪ‌مولاۍ🌱:) ❤️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
:)💚 ❤️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
''پـدرشھیـد: ایشون‌خیلےعلاقه‌به‌خانواده مخصوصاآمدن‌کوثروبچه‌دار شدنش،بسیارخوشحال‌بودن ازبدوتولدوتاموقعےکه‌سوریه میرفت‌،خیلی‌عاشق‌کوثربود خیلی‌دوستش‌داشت..✨!"   🎙🌹 🕊 ❤️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
تـولـدت‌مبـارک‌داداش‌‌ج‌ـآنـم♥️🍃 ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
لحظات آخره ها . . قدر بدونین . . شاید سال ِ دیگه نباشیم . . التماس دعا :)
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
تـولـدت‌مبـارک‌داداش‌‌ج‌ـآنـم♥️🍃 #شهید_ابراهیم_هادی ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://e
اماا😁 فردااا تولد بنده ست واقعا خیلی سعادتمندم که تولدم ی روز بعد از تولد داداشم ابراهیم هست ❤️ خدایا شکرت بابت این اتفاق خوب ♥️
با شنیدن اذان دلم شکست💔 خداحافظ ماه مهمونی خدا امیدوارم سال بعد باشیم و بتونیم روزه هامون و عبادت هامون رو به جا بیاریم عیدتون مبارک باشه ان‌شاءالله
یه الهی به رقیه برا شفای مریضا میگید؟ 😞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜 رمان اورا 💜 قسمت چهل و سوم ظهر با صدای اذان از خواب بلند شدم زهرا گوشیم رو برام دیشب تنظیم کرده بود برای اذان ظهر تا بلند شم رو تخت نشستم یاد دیروز افتادم جیغ خفه ای کشیدم و سریع بلند شدم رفتم سمت سرویس و کارای مورد نظر رو انجام دادم بعدش لباس بلندی پوشیدم ولی انگاری دلم راضی نبود چادرم رو پوشیدم اصن دلم آروم شد یجوری از این آرامش داشتم سیر میشدم که حتی دلم نمیخواست نفس بکشم تا این آرامشه بهم نخوره لبخندی به روی خودم زدم و رفتم بیرون با اومدن من بیرون حامدم داشت ماهاش رو داشت صاف می‌کرد تا چشمم به من افتاد دستش تو همون حالت موند پوزخندی زدم و راهمو کج کردم بله دیگه خوشگلی هم دردسر داره رفتم بالاتر رسیدم به اتاق زهرا و اینا نفس عمیقی کشیدم حس میکردم بغض گلوم رو گرفته بود یهویی دو تا تقه به در زدم دیدم جواب ندادن دوباره زدم به در ولی این بار محکم تر فکر کردم خوابن هنوز دوتا تقه رو که زدم در باز شد گفتم برو چیه شبیه فیلم ها ولی فضولیم نمیزاشت در باز کردم با لبخند ژکوند رفتم تو دیدم چقدر تختشون تمیز و مرتبه خیلی اتاق مرتب بود تم بنفش و سفید رنگ مورد علاقه زهرا بنفش بود این اتاق رو ندیده بودم ولی خیلی خوشگل و دل باز بود خوشم اومد یهو... یکی محکم زد رو شونم جیغ بلند(از نظر صدا) و کوتاهی (از نظر زمان) کشیدم با لرز برگشتم نمیدونم چرا انقدر میترسیدم دیدم زهرا و حامد و مهدی جلومن زهرا دهنشو گرفته و قرممممممز شده گفتم الان خفه میشه مهدی خم شده بود سرش پایین و شونه هاش بالا پایین میشد حامدم سرش پایین بود میخندید ولی مردونه آخه تو چرا انقدر جذابی پسر زهرا تا قیافه منو دید زد زیر خنده ولی این بار بلند بلند فهمیدم این خانوم منو زهر ترک کرده پوکر نگاش کردم لبخندی زدم اومدم عقب تر و رفتم نگا کردم به این سه نفر این عشق و زندگی من بودن من خانواده اینا بودن من مامان و بابام مامان بابای زهرا بودن مامانش جوری برخورد می‌کرد که انگاری دخترشم وخیلی باهام راحت بود ..... حامد: ..... وقتی داشتیم از تالار میومدیم یاد ترنم افتادم اخ ترنم اخ اخ که چقدر خوشگل شده بود نمیدونم چی شده بود یهو اومد بیرون هواسش نبود موهاش بلند بلند بود تا روی کمرش موهاش رو شینیون کرده بود تو این لباسش عالی شده بود هرچی مهدی صدام می‌کرد نمیتونستم از ترنم دست بکشم خیلی خوشگل شده بود دختر بی نقص قلبم! موهاش یه کم رنگ داشت ولی بقیه اش مشکی مشکی بود اون صورت ماهش چقدر خوب بود وقتی رفت تو منو دید نفس نفس میزدم قلبم رو هزار بود دست خودم نبود اون روزی که جلوی اتاقم حس کردم الاناست که پس بیوفتم ولی تا رفتم تو اتاق یاد رخم رو صورتش افتادم معلوم نبود خیلی ولی اگه از نزدیک می‌دیدیش حتما متوجه میشدی فاصله ماهم..... اخیییییییی ترنممممم چی کار کردی با من وقتی داستان زندگیش رو با گریه تعریف می‌کرد کپ کردم ولی میخواستم بغلش کردم بگم گریه نکن خانومم گریه نکن عزیز دلم با مشتی که بابا زد به بازوم دردی پیچید تو بازوم _اخخ بابا بازوم _خخخخ مگه دختری پسر _چه ربطی داره درد درده دختر و پسرم نمیشناسه _بله اون. که درست ولی تو داری به کی. فکر میکنی؟ _من... من.. من.... به کسی.... فکر نمیکنم _برو حامد من این موها و تو آسیاب سفید نکردم پسر خودم عاشق بودم حکم عاشقی رو میدونم! _..... _حامد _جانم.. _بابا خبریه؟ _نه بابا چه.... خبری _پس خبری میشناسمت نگو الان ولی بعدا این دختر خوشبخت رو تو لو میدی! بابا منو می‌شناخت از بچگی آدمی نبودم که کسی از زیر زبونم حرف بکشه تا خودم نخوام به کسی هیچی نمیگفتم رسیدیم به خونه دیدم ترنم زود تر از ما رفت سمت اتاقش ابن چند وقته که اومده بود تو خانواده من جنوب بودم خبر نداشتم وقتی ام اومدن ابن اتاق رو داده بودن به زهرا و ترنم که بیشتر ترنم توش بود مامانمه رفته بود اتاق گفت با همون لباس و اینا خوابیده لبخندی زدم که از چشم بابا دور نموند من به عشقی که به ترنم داشتم خیلی زیاد نبود ولی کمم نبود و از روی هوسم نبود! صبح که اومدم بیرون دانشگاهم رو کنسل کردم گفتم تیپ میزنم میرم همه چیم عالی بود ولی موهام درست نمیشد از اتاق رفتم بیرون ولی هنوز دستم به موهام بند بود تا اومدم بیرون اونم از اتاقش اومد بیرون خیلی خوشگل شده بود ماه بود ماه تر شد هنوز تو کفش مونده بودم من این همه دختر تو زندگیم دیدم ولی هیچ کدومشون زیبایی های دلبرم و نداشت! دیدم رفت بالا سمت اتاق مهدی و زنداداش نه ی و زهرا هم اومدن بالاانگاری از قضیه بود برده بودن همراهشون آروم رفتم بالا که دیدم ترنم وسط اتاق
حدس زدم داره آنالیز میکنه زنداداش که دستشو محکم گذاشت رو شونه ترنم جیغ بلندی کشید مهدی از خنده روبه موت بود زهرا هم قشنگ قرمز شده بود. منم خنده ام گرفته بود ترنم تا برگشتم ماهارو که دید نگاهش رو من قفل شد خنده آن ماسید من جلوی این دختر کم میارم چرا؟؟؟ گرمم شده بود سریع رفتم پایین نمیتونستم تحمل کنم!