🌼 #السلام_علیک_یابقیه_الله
🌸بیا که بی تو
✨نه سحـر را طاقتی است
🌸و نه صبـح را صداقتی؛
🌸که سحـر
✨به شبنم لطف تو
🌸بیدار میشـود
🌸و صبح، به سلام تو
✨ازجا برمیخیزد...
🌸امام خوب زمانم
✨هر کجا هستی ...
🌸با هزاران عشق سلام..
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼
ذکر روز شنبه:
یا رب العالمین
(ای پروردگار جهانیان)ذکر روز شنبه به نام پیامبر اکرم (ص) است. روایت شده که در این روز زیارت حضرت رسول الله (ص) خوانده شود که خواندنش موجب بینیازی میشود.
#مرتبه۱٠٠
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
__❤️ #تصویر #داداش_گلم
•|#حضرت_برادر_گلم🍃
"خاطره دهان کثیف" ...
دوران کودکی اگر از جایی حرف زشت یاد میگرفت و در خانه تکرار می کرد به او می گفتم: دهانت کثیف شده برو آن را بشورچون بچه بود باور می کرد و دهانش را می شست یک بار حرف زشتی را دوبارتکرار کرد. سری اول شست و برگشت سری دوم آن فحش را مجدد گفت تشر زدم که دهانش را خوب نشسته است. این بار رفت و با مایع و صابون دهانش را کف آلود کرد و شست و پیش من آمد و گفت که حالا دهانم تمیز شده.
#داداش_گلم
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
هـرکـیآرزوداشتـهباشــه
خیلیخدمتکنــه
شهیـدمیشـه
یـكگوشــهدلتپابده
شهـدابغلتمیکــنن..
مابـهچـشمدیدیماینارو...
ازاینشهــدامددبگیرید
مددگرفتنازشهــدارسمــه
دستبذارروخاكقبرشهـدابگو
حٌسینبـهحقاینشـهـدا
یــكنگاهبـهمــابکــن'!
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
حاجاقاپناهیانمیگہ:
خدادنبالبهونہاستتاببخشتت(:🍃
اینفرصتوازدستندیم!
بلندشیمبریمبگیمببخشماروشایدامروز
روزآخرۍباشہکہهستیم...
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
اصــلامَهـدیجنـسفِرآقـشفـرقمیـکند:)
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
#تلنگرانه🔥
حاج آقا علوی تهرانی میگفتند
۱۰ دقیقه بری عطاری بویِ عطر میگیری !
۱۰ دقیقه هم بری قصابی بویِ گوشت
میگیری !
۱۰ ساله اومدی هیئت
بویِ خدا گرفتی..؟!
بویِ حسین علیهالسلام گرفتی..؟!
اگر امام حسین علیهالسلام شده سرگرمےمون باختیمااا
اخلاقت، دیدگاهت، رفتارت رو حسینی ڪن!
شهدابا حُسِین"علیہالسلام"شہیدشدن💔
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
میـــگمقبولدارۍ!
هیچڪسنمیتونـهمثـلخـ♡ـدا
اینقـدر زیبا
وآروم آدمـوببخشـه؟
تـازهبهروتھمنمیـآره...
ڪهگاھـۍکۍبودۍوچـۍشـدۍ!:)♥️
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید شما هم مبارک باباجان 😍❤️
در ای روز زیبا برای همه ی شما عزیزان
روزی پر از خیر و برکت و همچنین شادی در کنار خانواده تون😍❤️
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
خواستیم امر به معروف و نهی از منکر را بشناسیم و بدانیم وظیفه ی ما چیست؟
به حساب خود در دریای شناخت امر به معروف و نهی از منکر غرق شدیم ...
ولی گاه که به کلام ولی نگریستیم،یافتیم که از آن دریا جز قطره ای نفهمیده ایم ...
اکنون دعوت شده ای به راه روشنایی به
«واجب فراموش شده»
https://eitaa.com/Vajeb_faramosh_shodeh
باشد که در احیای این فریضه الهی قدمی برداشته باشیم🌺
#ایستگاهفکࢪ🌱
واقعا اگه سیستم خدا اینجوری بود
که وقتی به خدا میگفتیم :
خدایا ببخش...
میگفت:{ متاسفم دیگه نمیتونم ببخشم}
چیکار میخواستیم بکنیم؟
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
هدایت شده از رمان
💜 رمان اورا 💜
قسمت چهل و چهارم
آبی به صورتم زدم
من چم شده بود به خاطر یه دختر دین و دنیام رو دارن بهم میریزم؟ غیرتم حیام!...... چی کار دارم میکنم اگه قراره اینجوری غیرت و حیام به باد بره میزارن کنار
رفتم بیرون که مامان تا دیدتم گفتم چم شده ولی بابا تا یه جای قضیه پیش رفته بود
روبه مامان گفت چند ماه دیگه باید اتاق عروس دوم رو جور کنی
مامان لبخندی زد و مشکوک نگام کرد
دیدم ترنم داره میاد پایین اخم کردم و رفتم تو اتاقم خسته شده بودم باید میرفتم یه جایی تا از سرم بپره
سفرم که جور شد گوشی رو گذاشتم رو میز و تنظیم کردم و خوابیدم
با صدای آلارم بیدار شدم دوسه ساعتی خوابیده بودم خیلی چسبیده بود بهم رفتم پایین
سفرم رو بهشون گفتم فهمیدم زنداداش با ترنم خانم رفتن بیمارستان و دکترم گفته بهتر شده
جالب بود آنقدر ادعای عاشقی میکردم فقط چند ساعت اراده مردم برای فراموشش پرید هرچی بود لبخندی زدم
....
یک هفته بعد
....
تو این یه هفته اتفاقات زیادی تو خونه افتاد ترنم بهتره بگم ترنم خانم داره از خونه ما میره
همون موقع به هادی زنگ زدم و گفتم یه جا میخوام برم که حالم عوض بشه یه راست گفت کربلا جور شد الحمد الله هادی رفیق منه از وقتی بچه بودیم تا درس و دانشگاه و اینا تا الان که حدود بیست و خورده ای سالمونه
تو هتل رو مبل نشسته بودم و تلوزیون نگا میکردم ولی فکرم رفت سمت اینکه چند وقته ترنم خانم رو میشناسم حدود 2 الی 3 ماهی میشد
خیلی زود بود برای عاشقی کردن نمیخواستم با این کارا حجب و حیام از بین بره
دلی خسته شده بودم از همه چی و همه کس بلند شدم لباسام مناسب بود موهام رو مرتب کردم و رفتم سمت بین الحرمین خداروشکر تو این ساعت هیچ کسی تو حرم نبود وحرم خلوت بود
نشستم یه گوشه سرم رو گذاشتم روی پاهام و شروع کردم به گریه ساعت دیگه از دستم در رفت گوشیم که لرزید برداشتم هادی بود
_سلام داداش خوبی؟ صدات چرا گرفته؟ گریه کردی؟
_سلام نفس بکش آره
_آخرش تو این قضیه رو به من نگفتی ها؟
_ ساعت5 بیا هتل تا برات بگم
_داداش تو خوبی؟ یه نگا به ساعت بکن
نگا کردم دیدم ساعت 8 شبه
_ چی کار کنم ساعت از دستم در رفت
_آهان باشه حله پس پیتزا میگیرم و میام
_بیا قدمت رو چشم
_خونه خودمه
_😂.... بله
_یاعلی
_علی یارت
بلند شدم که از بین الحرمین برم بیرون که وایسادم برگشتم سمت ضریح روبه آقا گفتم
_آقا جانم!
غلط کردم ببخشید آقا!
یا اباعبدالله دست مارو بگیر این قلب شکسته مارو قبول کن!
بچگی کردم گناه کردم تو بزرگی کن آقا!
آقا خسته شدم دیگه
الهم جعل محیای محیای من!
زانوهام شل افتادم زمین گریه امونمو بریده بود دلم گرفته بود بدم گرفته بود
که یکی دستشو محکم زد رو شونم
سرم رو بلند کردم دیدم حاجی مسجد محلمونه حاجی حسینی
_سلام حاجی
_سلام آقا حامد ما خوبی؟ بیا اینجا ببینم
رفتم بغلش
_چرا چشمات آنقدر تره پسر؟
_حاجی.... آقا اگه منو نبخشه....
دوباره شروع کردم به گریه حاجی از بچگی منو میشناسه یجورایی خودش من رو بزرگ کرده دیگه اخلاقم دستش بود حاجی دستشو گذاشت رو شونم
_نمیخواد بهم بگی جوون
آقا قربونش برم دیشب اومد تو خوابم و گفت بخشیدتت برا همینم من اومدم اینجا
_حاجی.... حاجییی راست میگی!
برگشتم سمت حرم داد زدم
_اقااااااااااااانوکرتمممممممممم
حاجی دمت گرم زحمت کشیدی
لبخندی زد و بغلم کرد
کلید رو چرخوندم تو قفل حاجی میگفت آقا منو بخشیده یه هفته ای هست دارن التماسش میکنم رفتم پرده رو زدم کنار نگام افتاد به گنبد طلایی گفتم
_آقا دمت گرم
تو فکر بودم یهو دیدم پشت کمرم خیس و سرده
برگشتم نگا کردم دیدم یخ با آب سرد بوده من از بچه گی به آب سرد حساسیت داشتم کافی بود یه قطره آب یخ بهم برسه پس میوفتادم
با این کار خان داداش ما قطعا یه هفته ای رو و تخت بودم
_هادی
_خخخخخخ خیلی خوب شدی
_هادی تو که میدونی حساسیت دارم
_به خدا تا یادم افتادم که ریخته بودم
_باشه
یه حمام سرسری رفتم و که هادی صدام زد
_عشقممم بیا شام
خنده ام گرفته بود عادت داشت صداش رو زنونه کنه تو اردو های جهادی که باهم میرفتیم خانوم مجلس ما هادی بود
💜نویسنده :A_S💜
هدایت شده از رمان
💜 رمان اورا 💜
قسمت چهل و پنجم
......
زهرا
......
تو ماشین داشتم با ترنم از دکتر برمیگشتم از بس استرس داشت ترنم خوابیده بود منم حوصله ام سر رفت صوت از آقای پناهیان گذاشتم
میگفتن:
طرف نمایشگاه ماشین داره آخرین مدل
هی میری تو مغازه اش:آقا کبریت داری؟
نه، کبریت!
بعد برای اینکه دیگه شما رو راه بندازه
میره چنتا کبریت میخره میگه این هر روز میاداینجا میگه آقا کبریت داری!
میاره میزاره اونجا
کنار چنتا بنز و.... آقا کبریت داری؟
بیا تو داریم بیا :)
میخوای پول بدی میگه نمیخواد برو خفه کردی مارو از بس گفتی کبریت داری
مامیریم در خونه خدا
آقا کبریت داری؟!
نمیدونم به خدا به حال خودمون بگرییم یا بخندیم!
خدا کبریت داری؟
میگه آره ولی من امام زمان هم دارمااا
امام حسین دارم...
آقا کبریت داری!)
قطره های اشکم شروع به باریدن کردن شنیدم صدای هق هق کسی میاد زدم بغل یه نگا کردم به ترنم دیدم چادرشو گذاشت روی صورتش و هق هقش کل ماشین رو گرفته
دلم براش سوخت صندلی رو براش درست کردم چون صندلی رو خوابونده بود صداش زدم
_ترنم؟ خواهر من؟
_جانم
_سلامت خوبی؟
_آره خوبم فقط...
_چی؟
_میشه لطفا....... مداحی بزاری؟
لبخندی زدمو مداحی رو گذاشتم دلم هوای دل ترنم رو میخواست اون الان پیش خدا عزیزه پیش امام حسین عزیزه پیش اهل بیت و خدا عزیزه
به فکرم خورد بریم با مهدی با مامان و باباش صحبت کنیم اشتیشون بدیم
مداحی رو گذاشتم برای ترنم که به ثانیه نکشید اشکش جاری شد منم از فرصت استفاده کردمو به مهدی پیامک دادم
مداحی :
آوازه ات دنیا رو گرفت ای دنیای بچگیام
پر کردی روز و شبمو از فکرت بیرون نمیام
حسین تو قلبم داره ریشه
حسین که تکراری نمیشه
حسین اون عشق موندگار
حسین کی تنهامون میذاره
زمان مرگم بیا اباعبدالله
دوست دارم خیلی اباعبدالله
ندارم حرفی به جز همین یک جمله
وصلی الله علی ابا عبدالله
بعد از مرگم عاشقتم
من حتی زیر لحدم
هرچی گفتن میگم حسین
آداب عشقو بلندم
حسین قبرم بی تو سیاهه
حسین آقا چشمم به راهه
حسین تو اووج بی قراری
میای و ناکام میذاری
بریدم از خیالیا اباعبدالله
به جز تو دارم کیو اباعبدالله
میخواهم حرف آخرم تو دنیا باشه
وصلی الله علی اباعبدالله
درسته روضه نبود ولی اشک هردوتا مونو در آرود خونه که رسیدیم از مامان پرس و جو کردم فهمیدم حامد رفته کربلا ما حدود 5الی6ساعتی با ترنم بیرون بودیم
حتما دوباره آقا هادی براش جور کرده
آقا هادی باباش از ایناست که کاروانی میبرن مشهد و کربلا و اینا
برای همین آقا هادی همش درحال سفر همراه باباشه
ترنم که رفت تو اتاقش چنتا مداحی و روضه براش فرستادم
خبر از مهدی نداشتم رفتم بالا دیدم خوابیده
صداش کردم لباسامو در ارودم و رفتم رو تخت نشستم
_مهدی آقا مهدی
_جانم
_سلام
_س... لام
_خوب بخوابی من برم پیش مامان و اینا
_نه بیدارم بیدارم بیا
نگاش کردم خنده ام گرفته بود موهاش عین جنگل شده بود از قیافش خستگی میبارید
رفتم پایین پیش ترنم تا درو زدم و باز کردم دیدم نشسته پای سجاده و داره گریه میکنه
رفتم بغلش نشستم و بغلش کردم
_بهت حسودیم میشه ترنم
_چرا؟
_پیش خدا الان اون بنده ویژه ای
_من آنقدر ونا کردم تو کل عمرم که خدا میدونه
بیست و سه سال از عمرم هدر رفت
_بله درست ولی مهم الان دلته که انقدر پاکه قربون شکلت برم
_زهرا من.... میخواستم یه چیزی بگم...
_خودم میدونم حامد درسته؟
چشماش گشاد شده بود حقم داشت خب خیلی ضایع رفتار میکرد
_محض اطلاع خیلی ضایع بودی راستی میدونی برای چی حامد رفت کربلا!
_نه
_برا همین دیگه اونم احساس گناه کرده رفته برای آمرزش ولی فکر نکنم روی خواستگاری هنوز مونده باشه!
_برام مهم نیست اشکال نداره شیطون این چند وقت خوب داشت گولم میزد و من خر نمیفهمیدم
_نگو راستی یه هفته دیگه برات سوپرایز دارم میخوام ببرمت یه جای خوب
راستی نگفتم مهدی و حامد و هادی که بچه محله بودن و باهم بزرگ شدن مهدی تو سپاه آقا هادی تو نیرو هوا فضاست و حامدم تو نیرو دریایی
_هادی کیه
_هادی دوست مهدی و حامده
_ها اوکی
رفتم پایین پیش مامان و اینا باید راجب آشتی مامان و بابا (ترنم) و ترنم باهاشون مشورت میکردم
💜نویسنده :A_S💜
هدایت شده از |قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
https://harfeto.timefriend.net/16819297175011
بچه ها اینم ناشناس
حرفی سخنی بود در خدمتم
بگید رمان خوب پیش رفته تا الان یا نه؟
میخواد یکم اذیتتون کنم یا نه.؟✋🏻
امام مهربانم . . .
بِنَفْسي أنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهی
ای نعمت خاصّ خدا سلام ؛
به قَلبَت سلام ؛
به چَشمَت سلام ؛
به رنج و به بغض و به صبرت سلام
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
ذکر روز یکشنبه:
یا ذالجلال والاکرام
(ای صاحب شکوه و بزرگواری)ذکر روز یکشنبه که به اسم امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) می باشد موجب فتح و نصرت می شود روایت شده است که در این روز زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع) و زیارت حضرت زهرا (س) خوانده شود.
#مرتبه۱٠٠
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
__♥️🍃 #تصویر #داداش_گلم
•ا#حضرت_برادر_گلم♥️🍃
"همسایه شاد" ...
سعی میکردم که اعتقادات را به شکل عملی در وجود فرزندانم پرورش دهم.
امربه معروف هم یکی از همان اعتقادات بود. از کودکی یاد گرفتند که اگر مادر پوشش تیره و مشکی دارد یعنی آن شب عزا و ماتم است. شب شهادت یکی از امامان بود و آن شب پوشش من در خانه مشکی بود. آن موقع دو فرزند داشتم، محمدرضا هفت و خواهرش یازده ساله بود. برایشان از آن امام تعریف کردم، به دقت گوش کردند و موقعیت آن شب را فهمیدند، اما همسایه بغلی ما جشن گرفته بود و آهنگ های شادی را باصدای بلند پخش می کرد. نگران شدم که در تصور کودکانه آنها دوگانگی ایجاد شود، از قبحشکنی عمل همسایه در شب شهادت گفتم. مهدیه تصمیم گرفت تا امربهمعروف کند و خودش را آماده این کار کرد.
درب خانه همسایه را زد، محمد که روی خواهرش تعصب داشت درچارچوب در ایستاد و مراقب خواهرش بود که اگر اتفاقی برای خواهرش افتاد به کمکش برود. خوشبختانه امربه معروف کودکانه آنها نتیجه داد و صدای آهنگ قطع شد
#داداش_گلم
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
میگفتنمیریممشھد
رزقڪربلامیگیریم
ولیمنموندمڪجابرم
رزقمشھدموبگیرم،💔🚶♂
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
آری شهادت زیباست
اما مثلِ مرد پایِ بیرقِ انقلاب ایستادن
از آن زیباتر است
خون دادن برای خمینی زیباست
اما خونِ دل خوردن برایِ خامنهای
از آن هم زیباتر است..
#آسِــیِد_مُـــࢪتِــضـےٰ_آۅیـﻨِـی🌱💛
ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ
♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f