هدایت شده از ضامن اهو
پاتوق دخترای رمان خون همینجاس😎👇
@roooman
@roooman
@roooman
یہ فِنجون رمــــ❤️ـــان 📚🖇
#رمان_به_وقت_عاشقی
🍃مذهبی_گاندویی🍃
#تندیس_عشق
🌴عاشقانه_مذهبی_گاندویی🌴
#رمان_عشق_شیرین
🌿عاشقانه_مذهبی_کمی طنز🌿
#رمان_جانا
🌱مذهبی_ظنز🌱
#رمان_نفس
🎋اربابی_عاشقانه_مذهبی🎋
کمک کنید بشیم بزرگ ترین کانال رمان ایتا! 😌🌻
@roooman
هدایت شده از ضامن اهو
کانال یه فنجون رمـــ❤️ـــان تقدیم می کند... 🌿🌻
#رمان_عشق_شیرین 😋🍭
مامانم رو به من یه لبخند زد و گفت :
_ خیل خب بسه ... من چادرمو بپوشم بریم.
خوانواده مامان و بابا همه چادرین به غیز از من ... البته منم تا 16 سالگی به زور مامان و بابام چادری بودم و این باعث ناراحت بودن و اذيت شدن من می شد ... یه روز مشاور مدرسمون این موضوع رو فهمید و با مامان و بابا صحبت کرد و از اون روز به بعد من حجاب خودمو انتخاب کردم ... ولی پارتی های شبانم که مامان و بابام ازش خبر ندارن از یک سال بعد وقتی که تازه با یه پسر، دوست شده بودم و اون بعد از دو ماه که تازه عاشقش شده بودم دوستی مون رو بهم زد ... که اون کسی نبود جز امین تهرانی ...
#رمان_به_وقت_عاشقی 👒🙃
آقامحمد و رسول حدودا بیست دقیقه تو ماشین بودن...
آقامحمد آسیبی ندیده ولی ظاهرا به خاطر تنگی نفسش خیلی اذیت شده... اگه تا دوساعت دیگه به هوش نیاد... میره تو... کما...
لبخندم خشک شد...
رسول گفت بود که محمد تنگی نفس گرفته...
اما فکر نمی کردم انقدر جدی باشه...
یک ساعت گذشته بود...
رسول بهوش اومده بود و کاملا هوشیار بود...
از سر اجبار ماجرای محمد رو براش تعریف کردیم...
بی تاب تر از ما بود...
تو راهرو بیمارستان قدم می زدم...
با صدایی که شنیدم از خود بی خود شدم....
رمان های دیگر:🍃
#رمان_جانا
#رمان_تندیس_عشق
و
#رمان_نفس (با ژانر اربابی🌻. به زودی پارت گذاری میشه...)
@roooman
@roooman
@roooman