eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 نام: علیرضا   |   نام خانوادگی: فرهادی کیا   |   نام مادر: معصومه   |   نام پدر: ایرج   |   تاریخ تولد: ۱۳۵۰   |   محل تولد: ری – روستای قوچ حصار   |   وضعیت تاهل: –   |   سن اعزام: –   |   سن هنگام شهادت: ۱۷سال   |   تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۱/۶   |   محل شهادت: شاخ شمیران   |   عملیات: بیت المقدس ۴   |   گردان: حضرت زینب (س)   |   مزار: تهران – بهشت زهرا(س) – قطعه ۴۰ ردیف ۱۵ بعد از عضویت در بسیج، بیشتر زمانش را در پایگاه سپری می‌کرد، اما از درس هم غافل نبود، تا جایی که شاگرد اول منطقه شد. همیشه یک قرآن کوچک همراهش بود و در هر فرصتی آن را می‌خواند. به پرداخت خمس اهمیت می‌داد و هرگز لقمه شبهه‌ناک نمی‌خورد. زمانی که مشغول کار در یک مغازه بود، کسی برای کار به آنجا مراجعه کرده بود. او کارش را به آن فرد داده بود تا مخارج خانواده‌اش را تامین کند. برادرش در خواب دیده بود که به او گفتند برادرت ۶ ماه دیگر به شهادت می رسد و همین‌طور هم شد. قبل از اینکه پیکرش بیاید به خواب خواهرش رفته و زمان بازگشت را به او اطلاع داده بود. در یکی از عملیاتها که همۀ رزمنده ها تشنه بودند و امکان رفتن به عقب نبود، او تمام قمقمه ها را به کمر بست و با توسل به سقای دشت کربلا، با شجاعت خاصی به عقب رفت و آب آورد. شهید علیرضا فرهادی کیا سال۱۳۵۰ در روستای قوچ حصار ری چشم به جهان گشود. پدرش ایرج کارمند بیمارستان بود و مادرش معصومه نام داشت. علیرضا دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و وارد مدرسه راهنمایی شد. همزمان به عضویت بسیج هم درآمد. آموزش نظامی را در بسیج گذراند و بسیار چالاک و ورزیده شد. مدت کمی در یک مغازه مشغول به کار شد. با آغاز جنگ تحمیلی، بی‌تابِ رفتن به جبهه شد اما به علت سن کم، به ایشان اجازه داده نمی‌شد. تا آن که پس از صحبت‌های مادرش با مسئول اعزام و دستکاری شناسنامه‌اش، بالاخره توانست عازم جبهه‌های دفاع از حق شود و به دهلران برود. سرانجام در تاریخ ۶/۱/۱۳۶۷ در عملیات بیت‌المقدس۴ در منطقه شاخ شمیران به فیض شهادت رسید. خاطرات خانواده شهید علیرضا از کودکی بسیار خوش اخلاق و متواضع بود. او از همان ابتدا علاقه زیادی به اهل بیت(ع) داشت. دوست داشت روحانی شود و به جامعه خدمت کند. همیشه آرزو می‌کرد که بتواند انتقام خون حضرت زهرا(س) را بگیرد. بعد از عضویت در بسیج، بیشتر زمانش را در پایگاه سپری می‌کرد، اما از درس هم غافل نبود، تا جایی که شاگرد اول منطقه شد. پیش از آن که به جبهه برود، مدت کمی در یک مغازه مشغول به کار شد. یکروز که کسی برای پیدا کردن کار به آنجا مراجعه کرده بود، علیرضا جای خود را به آن فرد داد تا او بتواند کار کند. برای رفتن به جبهه، شناسنامه‌اش را دستکاری کرد و سال تولدش را از ۵۰ به ۴۸ تغییر داد. وقتی در دهلران زخمی شده بود، به هیچکس به جز مادرش خبر نداد.   همرزم شهید در یکی از حملات، که گردان در منطقه خطرناکی قرار داشت، همه تشنه بودند و نمی‌توانستند پشت خاکریز بروند و آب بیاورند. علیرضا همۀ قمقمه ها را گرفت و به کمرش بست. بعد با شجاعت خاصی، توسل کرد به سقای دشت کربلا و رفت و برای همۀ رزمنده‌ها آب آورد…   برادر شهید یکبار در خواب دیدم که جلوی مغازه‌ای هستیم. علیرضا هم آنجا ایستاده بود؛ درحالیکه در هاله‌ای از نور بود و تمام دور و برش را نور گرفته بود. کسی دست مرا گرفت و گفت: “اکبر، این برادرت را اذیت نکن. او ۶ ماه بیشتر زنده نیست…” صبح که از خواب بیدار شدم، به او گفتم علیرضا من چنین خوابی دیدم!… با خوشحالی گفت: “کیف کن. من به زودی شهید می شوم.” به او گفتم: “غصه نخور! دیشب شام زیاد خورده بودم. خواب آشفته دیدم. اتفاقی برایت نمی افتد.” اما او دقیقا ۶ ماه بعد به شهادت رسید.   همرزم و فرمانده گروهان شهید حین عملیات، دو تا از ماشین های ما، به اشتباه راهشان را گم کردند و به سمت نیروهای دشمن رفتند. سریع دستور دادیم یک تیم ۹ نفره تشکیل شود تا کوه را دور بزنند و جلوی ماشین ها را بگیرند. علیرضا جزو آن ۹ نفر بود. زمانی که به یال رسیدیم؛ از دور، هلی کوپتری را دیدیم که می آید. چیزی از آن شلیک شد و جایی که اصابت کرد دقیقا زیر پای علیرضا بود. او همانجا به شهادت رسید.   خواهر شهید شب قبل از عید، علیرضا به خوابم آمد و گفت: “فردا پیکرم را می آورند. سر من از بین رفته است. مبادا سر و صدا کنید و نامحرم صدایتان را بشنود!…” وقتی پیکر را آوردند، من نتوانستم طاقت بیاورم، اما مادرم با صبوری، رویش گلاب می‌ریخت و میگفت: “خدایا این قربانی را از من قبول کن… راضی‌ام به رضای تو. @Dokhtarneseyedali
به نام نامی شهید❤️ شهیدامیرسیاوشی تکاورنیروی‌دریایی‌سپاه‌پاسداران‌ انقلاب‌اسلامی تاریخ‌تولد:۱۳۶۷/۳/۱۵ محل‌تولد:تهران وضعیت‌تاهل:متاهل تاریخ‌شهادت:۱۳۹۴/۹/۲۹مصادف‌با شهادت‌امام‌حسن‌عسکریﷺ تاریخ‌رجعت‌پیکر:۱۳۹۴/۱۰/۶ محل‌شهادت:سوریه، حلب محل‌دفن:آستان‌مقدس‌ امامزاده‌علی‌اکبر چیذر شخصیت‌موردعلاقه:رهبرمعظم‌ سیدعلی‌خامنه‌ای شهیدموردعلاقه:شهیدسیداحمدپلارک مداح‌موردعلاقه:حاج‌محمودکریمی صفات‌بارز اخلاقی:مهربان،شوخ‌طبع، صبور،خنده‌رو،ماخوذبه‌حیا،فداکار، مسولیت‌پذیر،مشتاق‌درانجام‌کارخیر، صادق‌وبی‌ریا
وصیتنامه:🌹 برای‌تشیع‌جنازه‌ام‌خواهش‌می‌کنم‌همه‌با چادرباشند.اگرجابرای‌من‌بودجسدم‌رادر جوارامام‌زاده‌علی‌اکبرخاک‌کنید،چون خانواده‌ام‌وهمسرعزیزم‌هرروز به‌دیدارم بیایند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ای‌که‌گفتی‌"عشق‌"رادرمان‌به‌هجران‌میکند.. کاش‌میگفتی‌که‌"هجران"را‌چه‌درمان‌میکند؟🥀