eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
8.5هزار ویدیو
770 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿(به شرط ۱۴ صلوات به نیت ظهور و سلامتی اقا💚) خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید #پارت_چهاردهم تا دو بعد از ظهر تو
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید برای اینکه نشون بدم ناراحتم دیگه هیچ حرفی نزدم.. عباس هم که فهمید دارم خودمو لوس میکنم سر لجم هیچی نگفت.. داشتم از هوای مدیترانه ای و مناظر بسیار زیبای خیابان لذت می‌بردم که دیدم عباس تو اتوبان داره مارپیچی میرونه😐 - چی کار میکنی؟ - هیجان وخطر - چی به سرت زده باز؟ حرفی نزد ! یا درست رانندگی می‌کنی یا جیغ میزنم - لووووس به حرفم توجه نکرد ادامه داد هر لحظه نزدیک بود به یه ماشین بزنه صدای بوق ماشینا تو سرم بود همش خدا خدا میکردم این کار دست منو و خودش نده میدونستم عباس دین و ایمون حالیشه - عباس - هوم - میدونی سلب آرامش مردم و ترسوندنشون حق الناسه طبق قانون هیچ راننده ای حق نداره اینجوری برونه از لحاظ شرعی برخلاف قانون جمهوری اسلامی ایران عمل کردم حرامه! پاش رو پدال ترمز فشار داد ماشین با صدای کشیدگی چرخ روی آسفالت، ایستاد ، بوی لِنتا خیلی اذیت کننده شده بود - راست میگیا نه من نه اون دیگه حرف نزدیم ! رسیدم خونه چادر و روسریم رو در آوردم و نشستم پیش مامانم و معصومه مثل اینکه امروز رفته بودن به‌ چند تا تالار عروسی سر بزنن ولی قیمتا سرسام آور بوده از طرفی هم هر تالاری راضی به نبودِ آهنگ نمی‌شد پریدم وسط و گفتم مسجد! واسه چند لحظه همه ساکت شدن عباس هم فکر فرو رفت معصومه گفت: چه فکر خوبی دیگه هم غر غر نمی‌شنویم که چرا آهنگ ندارید چرا کسی نمی رقصه، میگیم مسجده دیگه😁! 🌾🌸 ⭕️ ✨』
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
#از_جهنم_تا_بهشت #پارت_چهاردهم 📚 چرا اینجوری نگاه میکنی؟ یه دفعه امیرعلی بغـ ـلم کرد و گفت: _ از م
📚 امیرعلی_ تاثیر گذاشتن درست ولی چیزی رو قبول کن که الان خودت تجربش کردی. در مورد رفتارهایی هم که گفتی ؛ من بهت حق میدم اطرافیان ما تو دین و اعتقاداتشون یه سری تعصبات خاص دارن ؛ تعصب، اجبار، ریا و…. البته من فرد خاصی مد نظرم نیستش کلا گفتم. همین تو و یاسمین و شقایق رو از دین زده کرده . یاسمین و شقایق دختر خاله های من بودن که البته اونا یه عمو مخالف مثل من نداشتن ولی حجاب و نمازشون فقط,و فقط تا ۱۲٫۱۳ سالگی اونم به زووووور همراهشون بود و بعد از اون اجبار خاله ها و مادربزرگ دقیقا برعکس جواب داد و چون پدرهاشون هم باحجابی و بدحجابی براشون فرقی نداشت ( یعنی اجباری در کار نبود از جانب پدرها) دیگه کسی نتونست مانعشون بشه. تو فکر بودم که با صدای امیرعلی دوباره از فکر اومدم بیرون. امیرعلی_ شاید خاله اینا به جای اجبار بهتر بود راهنماییشون کنن مثله مامان و بابا. تو که کلا همش پیش عمو بودی ولی من ار جانب مامان و بابا فقط و فقط راهنمایی شدم و بعد خودم در مورد راهی که انتخاب کردم تحقیق کردم. شاید برخوردای عمو هم به خاطر همون تعصبات و اجبار هایی بود که تاثیر عکس گذاشته ( دوستان پدر و مادر شخصیت داستان باهم دخترخاله پسرخاله هستن) . حرفای امیر علی آشفتگی ذهنی منو بیشتر کرد. حالا سوالام بیشتر شده بود و من جواب هیچ کدومو نمیدونستم یاد برخوردای مامان بزرگ اینا افتادم که همش تحت تاثیر خالشون بود که بعد از مرگ همسرش با مادربزرگ مادری من زندگی میکرد …