|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمانحوریہیسید #پارت_چهلونهم ماشین رو روشن کردم
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_پنجاهام
شبنمازموخونهخوندم
وبازهراراهافتادیمسمتبازار
-زهراخواهشمیکنمرویکتوشلواردستنزار
چونمیدونینمیپوشم!
-میخوایبراتدِشداشهبخرم؟😐
-مثللباسایهمیشگیخودمبگیر..
-امردیگهاینیست؟
...
-پنجشنبه-
زهراازصبحاومدخونه،پیشمن🙄..
کل کمدم رو زیر و رو کرد
مدام ادکلن هامو رو بو میکرد
وقتی دید من فقط نظاره گرم
چشم غره ای رفت و گفت
چرا وایسادی ، برو حمام دیگه
همچی رو من باید بگم؟😐
-باشه ،تسلیمم 🙌🏻
از حمام که برگشتم ..
زهرایه لیست داد دستم
-این چیه؟
-حفظ کن چیزی واسه گفتن داشته باشی🙄..
-یاخدا😐
-هوم تازه شیرینی و گل هم باید بخریم
-خب سر راه میخریم دیگه ، این همه استرس چرا؟
-واییلااقلاسترس نداری،خوشحال باش
اینهمه ممتنعی چرا؟
-ولکنزهراشدمورفتمپیشبابا
باباجانخوبی:)؟
بابامیخوایدبامامراسمبیایدیامیمونید؟
-بمونمبهترهمحمد
-بابابدونشمامراسمرسمینمیشهکه..
شماهمبیالطفا(:
-باشهبهزهرابگوبیادلباسامواتوکنه
-چشمبابا،شماجونبخواه(:♥️
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸