|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمانحوریہیسید #پارت_پنجاهام شبنمازموخونهخوند
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_پنجاهویکم
″نرگس″
صبح که بیدار شدم مامانم خونه رو آب و جارو کرده بود
-به سلام عروس خانم😄
-سلام مامان:)
نه به باره نه داره
آنقدر شلوغش نکنید☹️..
-حمامکهرفتماذانظهرروگفتن..
نمازموخوندمومهدیهزنگزد
ازمخواستمسجدبیام
نمیخواستمدرموردخواستگاریسید
چیزیبفهمه
خجالتمیکشیدم..
میدونستمکاریندارم
قبولکردمورفتممسجد
مهدیهچشمیریزکردواسم
-چتهمهی؟:/
-بیابریمدوردور
واسهنمازمغرببرمیگردیممسجد
-اوهخیلیه،منبهمادرمگفتمساعت۲خونم!
-باشهتاساعتدو🙄..
-بریمبستنیفروشیِسراتوبان
مهدیهسرخوشوخوشحالبود
ولیمنپنچربودم:/
مهدیهحرفمیزد،میخندید
مندرمقابلشتاییدمیکردمفقط:/
تااینکهگفتنرگس!...
توقصدکارخاصینداری؟😂
-چهکارخاصی😐؟
-چمیدونم،خبمثلاازدواج🤷🏻♀
-حرفنزدم..
-ناراحتشدی؟
-نهولیجوابیبراشندارم:/
-نرگس،یکیهستکهخیلیدوستداره!
-کی؟😳
-نرگس،منکهرفتنیشدم
حالایادتودارممیکنم
یهزمانیرفیقادسترفیقاشونومیگرفتن
بهصراطراستهدایتشونمیکردن
الانبرعکسشده
شمادرصراطمستقیمهستید
فقطشوهرنکردید😂
بایدبهصراطازدواجهدایتتونکنیم:/
-بروسراصلمطلب😐
-هاچیه!کنجکاوشدی🤪؟
-😒
-نرگسدوسالپیش،منبهسرمزدشیطونیکنم
رفتمدفتربسیج،اونجاآقایموسویوبازرگان
حرفمیزدن...
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸