eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#درحوالی_جهنم #پارت_1 بوی خون همه جا را فرا گرفته. دود از هر خانه و کاشانهای برمیخیزد. چشمهای به ا
عبدالرحمان جلو میرود، من و عبدالکریم پسرک زخم خوردهام را به دنبال میکشیم و عبدالحسن با کالشینکفی که ۳ تیر بیشتر ندارد از پشت ما را اسکورت میکند. با شال گرد و خاک گرفتهام روی بینیام را میپوشانم تا غبار تونل تنگ و تاریک کمتر اذیتم کند. زیر لب ذکر میگویم و هر از چند گاهی نگاهم را سمت حسینم میچرخانم تا از سالمتش مطمئن شوم ولی هر بار با چهرهی خسته از دردش مواجه میشوم. همین که مسیر تنگ و نمور تونل را به پایان میرسانیم از آن خارج میشویم و خروجمان مصادف است با راست شدن کمرهای خمیدهیمان. نور چشمم را میزند، دست روی پیشانیام میگذارم تا مانعی برای برخورد نور با چشمانم باشد. جز بیابان و بوتههای به آتش کشیده شده چیز دیگری روبهروی چشم به رقص در نمیآید. اینجا سوریه است، حوالی جهنم؛ جهنمی که داعشیها با خدانشناشیشان برای این مردم بیگناه بر پا کردهاند. زیر دلم تیر میکشد و گرسنگی دو روزهام را یادآور میشود. به ۴ پسر تنومند ولی خسته از جنگ خونریزیام خیره میشوم و رو به پسر بزرگم عبدالرحمان میگویم: - باید هرچه سریعتر بریم. حاج قاسم منتظر ماست، اون میتونه کمکمون کنه به کرکوک برسیم. لبانش به خنده وا میشود و لب میزند: - حاج قاسم؟ تعریفش رو زیاد شنیدم. دستی روی بازوی خراش برداشتهاش میکشم و جواب میدهم: - حاج قاسم سلیمانی فقط حرف نیست پسرم! اون مردِ عملِ، مردِ میدون. عبدالکریم، فرشتهی دومم مداخله میکند: - باید بریم. اینجا زیاد امن نیست؛ تونل که کشف بشه مثل مور و ملخ میریزن سرمون. و دوباره سیل استرس و نگرانی به روح و جانم هجوم میآورد. اینبار عبدالکریم به همراه عبدالرحمان زیر بازوی حسینم را میگیرند و من تن نحیف و خستهام را به دنبالشان میکشم...
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘ 『زیبایی از دست رفته』 #𝐏𝐚𝐫𝐭2 دست خودم نیست که انقد باهاش بد اخلاقم. خیلی دوسش دارم ولی ای کاش میشد که نره! دوستاش که از این پسرای پاکو اینان. داداش مام ساده. داره اماده میشه بره ماموریت. از همون اولم دلم خوش نبود پلیس بشه! مامان و بابا رفته بودن مشهد برای زیارت بخاطر همین نیومدن استقبال داداش رسول. نمیدونم چرا ناراحتی که از رسول دارمو هم سر اونا خالی میکنم هم سر رسول! واقن دست خودم نیست _آبجی بخدا اینجوری بغض کردی نمیتونم برما. _کاش میشد نری رسول! _الهی من قربونت بشم زود برمیگردم،تو این مدت آقا محمد مواظبتون هست! تاحالا دوستای رسول رو ندیدم. ولی از محمد خیلی تعریف میکرد. _بفرما اینم آقا محمد ما! از چشمای اقا محمد میشد فهمید که واقن پسر خوبیه و داداش واقن راست میگفته. بلاخره بعد از دوساعت تاخیر هواپیما داداش راهی شد و من با بغض فقط نگاهش کردم که همینطور داشت دور میشد... وقتی هواپیما کاملا از دید ما خارج شد تصمیم گرفتیم بریم. یکم کنار اقا محمد معذب بودم. برای همین عقب نشستم سوار ماشین آقا محمد شدیم و حرکت کردیم... .................................................................. آخ آخ سوپرایز شدین نه؟ بلهههه شخصیتای رمان از گاندو هستن😁✨ امیدوارم خوشتون بیاد. 『زیبایی از دست رفته』 https://eitaa.com/roomanzibaee نویسنده:ارباب قلم✍🏻💓
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘ 『زیبایی از دست رفته』 #𝐏𝐚𝐫𝐭2 دست خودم نیست که انقد باهاش بد اخلاقم. خیلی دوسش دارم ولی ای کاش میشد که نره! دوستاش که از این پسرای پاکو اینان. داداش مام ساده. داره اماده میشه بره ماموریت. از همون اولم دلم خوش نبود پلیس بشه! مامان و بابا رفته بودن مشهد برای زیارت بخاطر همین نیومدن استقبال داداش رسول. نمیدونم چرا ناراحتی که از رسول دارمو هم سر اونا خالی میکنم هم سر رسول! واقن دست خودم نیست _آبجی بخدا اینجوری بغض کردی نمیتونم برما. _کاش میشد نری رسول! _الهی من قربونت بشم زود برمیگردم،تو این مدت آقا محمد مواظبتون هست! تاحالا دوستای رسول رو ندیدم. ولی از محمد خیلی تعریف میکرد. _بفرما اینم آقا محمد ما! از چشمای اقا محمد میشد فهمید که واقن پسر خوبیه و داداش واقن راست میگفته. بلاخره بعد از دوساعت تاخیر هواپیما داداش راهی شد و من با بغض فقط نگاهش کردم که همینطور داشت دور میشد... وقتی هواپیما کاملا از دید ما خارج شد تصمیم گرفتیم بریم. یکم کنار اقا محمد معذب بودم. برای همین عقب نشستم سوار ماشین آقا محمد شدیم و حرکت کردیم... .................................................................. آخ آخ سوپرایز شدین نه؟ بلهههه شخصیتای رمان از گاندو هستن😁✨ امیدوارم خوشتون بیاد. 『زیبایی از دست رفته』 https://eitaa.com/roomanzibaee نویسنده:ارباب قلم✍🏻💓
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘ 『زیبایی از دست رفته』 #𝐏𝐚𝐫𝐭2 دست خودم نیست که انقد باهاش بد اخلاقم. خیلی دوسش دارم ولی ای کاش میشد که نره! دوستاش که از این پسرای پاکو اینان. داداش مام ساده. داره اماده میشه بره ماموریت. از همون اولم دلم خوش نبود پلیس بشه! مامان و بابا رفته بودن مشهد برای زیارت بخاطر همین نیومدن استقبال داداش رسول. نمیدونم چرا ناراحتی که از رسول دارمو هم سر اونا خالی میکنم هم سر رسول! واقن دست خودم نیست _آبجی بخدا اینجوری بغض کردی نمیتونم برما. _کاش میشد نری رسول! _الهی من قربونت بشم زود برمیگردم،تو این مدت آقا محمد مواظبتون هست! تاحالا دوستای رسول رو ندیدم. ولی از محمد خیلی تعریف میکرد. _بفرما اینم آقا محمد ما! از چشمای اقا محمد میشد فهمید که واقن پسر خوبیه و داداش واقن راست میگفته. بلاخره بعد از دوساعت تاخیر هواپیما داداش راهی شد و من با بغض فقط نگاهش کردم که همینطور داشت دور میشد... وقتی هواپیما کاملا از دید ما خارج شد تصمیم گرفتیم بریم. یکم کنار اقا محمد معذب بودم. برای همین عقب نشستم سوار ماشین آقا محمد شدیم و حرکت کردیم... .................................................................. آخ آخ سوپرایز شدین نه؟ بلهههه شخصیتای رمان از گاندو هستن😁✨ امیدوارم خوشتون بیاد. 『زیبایی از دست رفته』 https://eitaa.com/roomanzibaee نویسنده:ارباب قلم✍🏻💓
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘ 『زیبایی از دست رفته』 #𝐏𝐚𝐫𝐭2 دست خودم نیست که انقد باهاش بد اخلاقم. خیلی دوسش دارم ولی ای کاش میشد که نره! دوستاش که از این پسرای پاکو اینان. داداش مام ساده. داره اماده میشه بره ماموریت. از همون اولم دلم خوش نبود پلیس بشه! مامان و بابا رفته بودن مشهد برای زیارت بخاطر همین نیومدن استقبال داداش رسول. نمیدونم چرا ناراحتی که از رسول دارمو هم سر اونا خالی میکنم هم سر رسول! واقن دست خودم نیست _آبجی بخدا اینجوری بغض کردی نمیتونم برما. _کاش میشد نری رسول! _الهی من قربونت بشم زود برمیگردم،تو این مدت آقا محمد مواظبتون هست! تاحالا دوستای رسول رو ندیدم. ولی از محمد خیلی تعریف میکرد. _بفرما اینم آقا محمد ما! از چشمای اقا محمد میشد فهمید که واقن پسر خوبیه و داداش واقن راست میگفته. بلاخره بعد از دوساعت تاخیر هواپیما داداش راهی شد و من با بغض فقط نگاهش کردم که همینطور داشت دور میشد... وقتی هواپیما کاملا از دید ما خارج شد تصمیم گرفتیم بریم. یکم کنار اقا محمد معذب بودم. برای همین عقب نشستم سوار ماشین آقا محمد شدیم و حرکت کردیم... .................................................................. آخ آخ سوپرایز شدین نه؟ بلهههه شخصیتای رمان از گاندو هستن😁✨ امیدوارم خوشتون بیاد. 『زیبایی از دست رفته』 https://eitaa.com/roomanzibaee نویسنده:ارباب قلم✍🏻💓
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘ 『زیبایی از دست رفته』 #𝐏𝐚𝐫𝐭2 دست خودم نیست که انقد باهاش بد اخلاقم. خیلی دوسش دارم ولی ای کاش میشد که نره! دوستاش که از این پسرای پاکو اینان. داداش مام ساده. داره اماده میشه بره ماموریت. از همون اولم دلم خوش نبود پلیس بشه! مامان و بابا رفته بودن مشهد برای زیارت بخاطر همین نیومدن استقبال داداش رسول. نمیدونم چرا ناراحتی که از رسول دارمو هم سر اونا خالی میکنم هم سر رسول! واقن دست خودم نیست _آبجی بخدا اینجوری بغض کردی نمیتونم برما. _کاش میشد نری رسول! _الهی من قربونت بشم زود برمیگردم،تو این مدت آقا محمد مواظبتون هست! تاحالا دوستای رسول رو ندیدم. ولی از محمد خیلی تعریف میکرد. _بفرما اینم آقا محمد ما! از چشمای اقا محمد میشد فهمید که واقن پسر خوبیه و داداش واقن راست میگفته. بلاخره بعد از دوساعت تاخیر هواپیما داداش راهی شد و من با بغض فقط نگاهش کردم که همینطور داشت دور میشد... وقتی هواپیما کاملا از دید ما خارج شد تصمیم گرفتیم بریم. یکم کنار اقا محمد معذب بودم. برای همین عقب نشستم سوار ماشین آقا محمد شدیم و حرکت کردیم... .................................................................. آخ آخ سوپرایز شدین نه؟ بلهههه شخصیتای رمان از گاندو هستن😁✨ امیدوارم خوشتون بیاد. 『زیبایی از دست رفته』 https://eitaa.com/roomanzibaee نویسنده:ارباب قلم✍🏻💓
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘ 『زیبایی از دست رفته』 #𝐏𝐚𝐫𝐭2 دست خودم نیست که انقد باهاش بد اخلاقم. خیلی دوسش دارم ولی ای کاش میشد که نره! دوستاش که از این پسرای پاکو اینان. داداش مام ساده. داره اماده میشه بره ماموریت. از همون اولم دلم خوش نبود پلیس بشه! مامان و بابا رفته بودن مشهد برای زیارت بخاطر همین نیومدن استقبال داداش رسول. نمیدونم چرا ناراحتی که از رسول دارمو هم سر اونا خالی میکنم هم سر رسول! واقن دست خودم نیست _آبجی بخدا اینجوری بغض کردی نمیتونم برما. _کاش میشد نری رسول! _الهی من قربونت بشم زود برمیگردم،تو این مدت آقا محمد مواظبتون هست! تاحالا دوستای رسول رو ندیدم. ولی از محمد خیلی تعریف میکرد. _بفرما اینم آقا محمد ما! از چشمای اقا محمد میشد فهمید که واقن پسر خوبیه و داداش واقن راست میگفته. بلاخره بعد از دوساعت تاخیر هواپیما داداش راهی شد و من با بغض فقط نگاهش کردم که همینطور داشت دور میشد... وقتی هواپیما کاملا از دید ما خارج شد تصمیم گرفتیم بریم. یکم کنار اقا محمد معذب بودم. برای همین عقب نشستم سوار ماشین آقا محمد شدیم و حرکت کردیم... .................................................................. آخ آخ سوپرایز شدین نه؟ بلهههه شخصیتای رمان از گاندو هستن😁✨ امیدوارم خوشتون بیاد. 『زیبایی از دست رفته』 https://eitaa.com/roomanzibaee نویسنده:ارباب قلم✍🏻💓
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼☘ 『زیبایی از دست رفته』 #𝐏𝐚𝐫𝐭2 دست خودم نیست که انقد باهاش بد اخلاقم. خیلی دوسش دارم ولی ای کاش میشد که نره! دوستاش که از این پسرای پاکو اینان. داداش مام ساده. داره اماده میشه بره ماموریت. از همون اولم دلم خوش نبود پلیس بشه! مامان و بابا رفته بودن مشهد برای زیارت بخاطر همین نیومدن استقبال داداش رسول. نمیدونم چرا ناراحتی که از رسول دارمو هم سر اونا خالی میکنم هم سر رسول! واقن دست خودم نیست _آبجی بخدا اینجوری بغض کردی نمیتونم برما. _کاش میشد نری رسول! _الهی من قربونت بشم زود برمیگردم،تو این مدت آقا محمد مواظبتون هست! تاحالا دوستای رسول رو ندیدم. ولی از محمد خیلی تعریف میکرد. _بفرما اینم آقا محمد ما! از چشمای اقا محمد میشد فهمید که واقن پسر خوبیه و داداش واقن راست میگفته. بلاخره بعد از دوساعت تاخیر هواپیما داداش راهی شد و من با بغض فقط نگاهش کردم که همینطور داشت دور میشد... وقتی هواپیما کاملا از دید ما خارج شد تصمیم گرفتیم بریم. یکم کنار اقا محمد معذب بودم. برای همین عقب نشستم سوار ماشین آقا محمد شدیم و حرکت کردیم... .................................................................. آخ آخ سوپرایز شدین نه؟ بلهههه شخصیتای رمان از گاندو هستن😁✨ امیدوارم خوشتون بیاد. 『زیبایی از دست رفته』 https://eitaa.com/roomanzibaee نویسنده:ارباب قلم✍🏻💓