eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌞✨✨✨✨✨ ✨✨✨ #پـارت5 من تصمیم گرفتم به مشهد بروم و آنجا #مخفےشوم. هیچ ڪس را از تصمیمم آگاه نڪردم. ساڪ
🌞✨✨✨✨✨ ✨✨✨ چند سال پیش جزوه‌اےرا آقاے آماده ڪرده بود، درباره‌ی مسائل فتواے ایشان و حضرت (ره)، ڪه این براے خیلے از ایشان راهگشا بود. یڪ تقریباً ده، بیست صفحه‌اے. ما گفتیم چون این جزوه مےخواهد بشود، باید اجازه‌ےحضرت آقا باشد، لذا بردیم خدمت ایشان و گفتیم اجازه مےفرمایید این را آقاےفلاح‌زاده مےخواهند چاپ ڪنند؟ این جزوه، مدتےنزد بود و آقاے فلاح‌زاده با ما تماس مےگرفت. تا یڪ دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم درباره‌ےاین جزوه لطفاً جواب بدهید کپڪه ما چه ڪنیم؟ آقا فرمودند: آیا دارد این چاپ بشود؟ عرض ڪردم این حداقل چیزے است ڪه باید ما چاپ ڪنیم. چاره‌اے نیست. فرمودند خیلے خوب، من به دو اجازه مےدهم؛ یڪ، اسمے از مهر من و من روےاین، نباشد. دوم، یڪ ریال هم ما پول نمےدهیم؛ نه من پول دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقاے فلاح‌زاده پول دارد، خودش چاپ ڪند. . . . ✌️ ... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌞✨✨✨✨ ✨✨✨ #پـارت4 مادر رهبر انقلاب بانو خدیجه میردامادےنقل مےڪنند آقا سید علےیه روز اومد اینجا گفت ی
🌞✨✨✨✨✨ ✨✨✨ چند سال پیش جزوه‌اےرا آقاے آماده ڪرده بود، درباره‌ی مسائل فتواے ایشان و حضرت (ره)، ڪه این براے خیلے از ایشان راهگشا بود. یڪ تقریباً ده، بیست صفحه‌اے. ما گفتیم چون این جزوه مےخواهد بشود، باید اجازه‌ےحضرت آقا باشد، لذا بردیم خدمت ایشان و گفتیم اجازه مےفرمایید این را آقاےفلاح‌زاده مےخواهند چاپ ڪنند؟ این جزوه، مدتےنزد بود و آقاے فلاح‌زاده با ما تماس مےگرفت. تا یڪ دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم درباره‌ےاین جزوه لطفاً جواب بدهید کپڪه ما چه ڪنیم؟ آقا فرمودند: آیا دارد این چاپ بشود؟ عرض ڪردم این حداقل چیزے است ڪه باید ما چاپ ڪنیم. چاره‌اے نیست. فرمودند خیلے خوب، من به دو اجازه مےدهم؛ یڪ، اسمے از مهر من و من روےاین، نباشد. دوم، یڪ ریال هم ما پول نمےدهیم؛ نه من پول دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقاے فلاح‌زاده پول دارد، خودش چاپ ڪند. . . . ✌️ ... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
°•°•🍃🌸🍃•°•°• تنها دوساعت به تحویل سال مونده، همراه اسما مشغول چیدن سفره هفت سین شدم. بابا- آماده بشید بریم. من و اسما: - چشم به سمت اتاقم میرم و مانتویی که اون روز با ساجده و کیانا خریدیم رو می‌پوشم، با یک شلوار لی و با روسری صورتی و طوسی که ست کیفمه، با کفش های زرشکی، چادر کمریم رو که جدید خریده بودمم سرم می‌کنم. اسماهم یک شال صورتی کمرنگ خریده بود باشال ارغوانی و شلوار مشکی، مامان هم مشغول مرتب کردن روسریش بود. بالاخره آماده شدنمون تموم میشه و سوار ماشین بابا می‌شیم. هنذفریم رو از داخل کیفم بیرون می‌کشم و داخل گوشم می‌ذارم. آهنگ محمد از حامد زمانی رو پلی می‌کنم و مشغول گوش دادنش میشم. بالاخره بعد چهل دقیقه تو ترافیک موندن رسیدیم، از ماشین پیاده می‌شیم. زنگ در رو فشار میدم که صدای ماهان داخل آیفون می پیچه: - کیه؟ - بازکن در بعد چندثانیه باصدای تیک کوتاهی باز میشه، میرم داخل اول میرم بغل پدربزرگم و مشغول حال و احوال شدم خودم روداخل بغل مامان لیلا انداختم ، باهمه سلام و احوالپرسی می‌کنم و رویا رو درآغوش می‌گیرم، رویا مثل یک خواهر بزرگتر می‌مونه برام. امیرحسین- نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار امیرحسین پشتم ایستاده، برمی‌گردم سمتش و با لحن طنزی گفتم: - وا داداش مثل دخترها حسودی می‌کنی؟ تو داداش منی که خنده‌ی رویا و امیرحسین بلندشد، عرفان کوچولو که تا اون موقع مشغول بازی با اسباب بازی‌هاش بود، اومد بغلم بغلش می‌کنم گونه‌های تپلش رو می‌بوسم. - سلام عرفان جون چطوری؟ عرفان با همون لحن بچه گونه ی با نمکش میگه: - سلام اسلا جونی( اسراجونی) - من خوبم، تو چه خبر؟ عرفان لبخند بزرگی زدو باهمون لبخند میگه: - هیچ، میای بریم ماشین بازی؟ موهای خرماییش رو ناز می‌کنم و میگم: - باش صبرکن خوشگلم .. ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ 💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛