💠 آیا وفا کردم؟
«بُرِش اوّل»
✉️ نامه رسانِ پیامِ وفایِ کوفیان بود. نامهای که در آن، مُسلِم از آمادگی کوفیان گفته بود و امام را به کوفه دعوت کرده بود.
و بعد از رساندن نامه همراه سپاه امام به سمت کوفه حرکت کرد.
«بُرِش دوّم»
🚩 شب عاشورا خطاب به امام گفت: به خدا سوگند اگر کشته شوم، سپس زنده گردم، هفتاد مرتبه مرا بسوزانند و خاکستر مرا به باد دهند باز هم از شما دست بر نخواهم داشت.
روز بعد هنگام نماز، خود را سِپَر امام قرار داد و بعد از نماز هنگامی که با بدنی پُر از تیر بر روی زمین افتاده بود، رو به او گفت: أَوَفَيْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ؟(آیا وفا کردم ای فرزند رسول خدا؟)
🏹 سعید بن عبداللّه کسی بود که با سپر کردن تمامِ وجودش در مقابل تیرهای دشمنان از اماممش دفاع کرد، و در مقابل او شهید شد.
⁉️ ما کجای تاریخ ایستادهایم؟
آیا ما نیز حاضریم تمام وجودمان را وقف امام کنیم و تیرهای دشمن را به جان بخریم تا گَزَندی به اماممان نرسد؟!
ادامه دارد...
#کجای_تاریخ_ایستادهایم ؟
📌 مایهٔ آرامش
«بُرِش اوّل»
🗻 همانطور که دستم را گرفته بود، گفت: «ای نافع آیا این راه را نمیگیری و بِرَوی؟ مابین این دو کوه را بگیر و جان خود را نجات بده.» به پایش افتادم و گفتم: «به خدا سوگند، تا زمانی که شمشیرم به کار آید هرگز از شما جدا نمیشوم.»
«بُرِش دوّم»
⛺️ امام وارد خیمهٔ خواهرشان شدند و من درب خیمه منتظر امام بودم. اتفاقی صدای زینب را شنیدم که به امام فرمود: «ای برادر، آیا یارانت را آزمودهای؟» فوراً نزد حبیب رفتم و داستان را برای او تعریف کردم، حبیب گفت: «باید خیال بانوان حرم را از وفاداری خود آسوده کنیم.»
🔅 همهٔ یاران را نزد خیمه زینب جمع کردیم و حبیب با صدای بلند فریاد زد: «ای حرم رسول خدا، شمشیرهای جوانان و جوانمردان شما به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند...» و در این هنگام بانوان حرم از خیمههایشان با حالت گریان خارج شدند...
⚔ یاران حسین افرادی بودند که نه تنها با تمام وجود برای دفاع از حسین جنگیدند بلکه با تمام وجودشان تلاش کردند تا آب در دل اهل بیت تکان نخورد. نافع بن هلال از جملهٔ همین افراد بود.
⁉️ ما کجای تاریخ ایستادهایم؟ آیا ما نیز مایهٔ آرامش اماممان بودهایم؟
ادامه دارد...
#کجای_تاریخ_ایستادهایم ؟
📌 پایِ حسین بِمان
«بُرِش اوّل»
🌃 به خاطر وجود سربازان عُبیدالله مجبور بودند روزها پنهان شوند و شبها حرکت کنند. بالأخره روز هفتم محرم بود که خود را به کربلا رساندند.
«بُرِش دوّم»
📜 روز عاشورا زمانی که مُسلم بن عَوْسَجه زخمی بر روی زمین افتاده بود. امام حسین و حبیب بن مَظاهر به بالین او رفتند. بعد از صحبت امام حسین، حبیب به مسلم گفت: «اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم به من وصیّت کنی تا حق دینی و خویشاوندی خود را ادا کرده باشم.» مسلم به امام اشاره کرد و به حبیب گفت: «تو را وصیت میکنم به این شخص... تا جان در بدن داری از او دفاع کن.»
🔸 قطعا هرچه از یاران حسین مخصوصاً حبیب و مسلم بگوییم، اما باز هم نمیتوانیم آنها را بهطور کامل توصیف کنیم. یارانی که همهٔ هستی خود را در راه حسین فدا کردند.
⁉️ ما کجای تاریخ ایستادهایم؟ آیا میتوانیم فدایی امام شویم و پایِ امام زمان بمانیم؟
ادامه دارد...
#کجای_تاریخ_ایستادهایم ؟