📚|#کمی_از_تو_بگویم
بچه هیئتی🏴
حضورش در هیئتهای عزاداری باعث شده بود تا زمینههای اعتقادی و معنویاش عمیقتر شودشهادت در جان و روحش ریشه بداوند. با این که پنجشنبهها مدرسهاش تعطیل بود،به جای خواب و تفریح در هیئت مدرسهاش شرکت داشت.اغلب شبها همانجا میماند تا صبح در برپایی مراسم دعای ندبه کمک کند. به کارهای اجرایی در این زمینه علاقمند بود و هر جور که بود، سعی میکرد تا در آن برنامهها حضور داشته باشد.💚
راوی:پدرشهید
🌿|@shahid_dehghan
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
📚|#کمی_از_تو_بگویم
📝|ازدواج
خیلی زود به فکر ازدواج افتاد از همان زمان که دیپلم گرفت.
عید فطر بود و مشهد بودیم،
یکی از دوستانش عقد کرده بود و او هم به فکر افتاده بود و با ذوق عکس دوستش را از داخل گوشی به من نشان داد.
از همان روز زمزمه ازدواج اش بلند شد؛
خیلی وقت ها خجالت میکشید مستقیم مطرح کند پیامک می فرستاد:
یکی ژیلا یکی مژگان پسندد
یکی کوکب یکی مرجان پسندد
من از بس سر به زیر و سر به راهم
پسندم هر که را مامان پسندد
📝|به نقل از مادر بزرگوار شهید
🌿|@shahid_dehghan