eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.3هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ضامن اهو
تبادلات نسیم... 🙃😉✨ ادمین تبادلات میشم☺️ آمارتون +100 بود بفرمایید پی وی در خدمتم @neoteric کانالتون مذهبی باشه🦋🍒 مدیر و ادمین ها هم خانم باشن🍃 اطلاعات بیشتر در اینفو تب 👇🏻(حتما شرایط رو مطالعه کنید) https://eitaa.com/joinchat/1025310892C71343eda0c حتما در اینفو تب عضو باشید 🌈✨ جذبتون بستگی به بنر داره... بنر خوب باشه +30 هم بالا می زنه 🌱🙂
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم؟ قسمت‌هفدهم نمازتو با نماز اولیای الهی مقایسه نکن! استاد پناهیان: خداون
؟ قسمت‌هجدهم نماز یعنی قرآن خوندن مودبانه استاد پناهیان: از معصوم پرسیدن مؤدب بودن پیش خدا یعنی چی؟ "فرمودن: قرائت درست قرآن." "اصلا نماز یعنی قرآن خوندن. امیر المومنین علی علیه السلام می فرماید : اما مومنین نیمه شب می ایستند و تلاوت می کنند.... قطعاتی از قرآن را چه تلاوت کردنی.! دوای دردهایشان را از آیات قرآن می جویند قلب هایشان را از آیات قرآن محزون می کنند ...🌹 از آیاتی که در آنها تخویف هست می ترسند و در تشویق های خدا طمع می کنند و در اثر قرائت قرآن از میانه تا میشوند (یعنی رکوع می کنند.) "تحف العقول 159" بار سنگین نگاه آیه ها خم نموده قامت دلداده را... و بعد دو سجده میکنند... نماز یعنی رعایت ادب مقابل خداوند متعال توی نماز تا میتونی مودب باش. بزن هوای نفستو با نماز. بزن توی گوشش نماز در مرحله ی اول رعایت ادب است. درمان بسیاری از درد های روحی و جسمی با خوندن نماز مودبانه هست. مخصوصا صحیح خوندن نماز خیلی مهمه. تمرین کن. توی نمازت کم نذار و اول وقت بخون. نورش رو تو زندگیت می بینی... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید #پارت_شانزدهم مامان گفت : نه نمیشه
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید یک ماه دیگه قرار بود مراسم عقد باشه یه عقد ساده تو حرم علی بن مهزیار (: من از دو هفته قبل عقد به مامانم پیله شدم که باید من قند بسابم بالا سر عروس😁 آخرشم همون جور شد که میخواستم عاقد نشست و شروع کرد در همین حال یه مرد شد سید بود! حدس زدم عباس بهش اصرار کرده تا بیاد بیخیال شدم و قندمو سابیدم😅 از حلقه و عسل و اینا که بگذریم نوبت تبریک و روبوسی بود تا نوبت من شد که بیام معصومه رو ببوسم سید هم نزدیکِ عباس شد تا بهش تبریک بگه در همون لحظه معصوم دسته گلو کوبید تو سرم😳 عباس یه نگاهی کرد ولی مال سید نیم نگاه بود ، پخی زدن از خجالت سرخ شدم😢.. عباس گفت داداش ایشالا روزی خودت سید دستشو گذاشت رو سینه شو گفت: فعلا شما برید ، نوبت به ماهم سر وقتش میرسه😅 دوسال بعد سال‌آخرم‌و‌کنکوری‌ام یک ماه دیگه هم عمه میشم تومسجد منو مسئول بسیج خواهران کردن تدریس کلاس توحید مفضل هم بامنه(: طهورا داره میره پیش دبستانی البته الان دیگه تنها نیست دوتا داداش دوقلو هم داره😅 که یکی درمیون جیغ میزنن تا اون یکی ساکت میشه بعدی صداش در میاد😥 بنده ی خدا زهرا خانم پدرش در اومده برای نگه داری دوقلو ها کمک نیاز داشت گاهی اوقات میرفتم خونه پیشش کمک میکردم البته از جانب طهورا بیشتر کمک میکردم باهوش بود درسش میدادم طهورا رو که سرگرم میکردم زهرا خانم بیشتر و بهتر به کاراش میرسید شوهرش هم که معمولا ماموریته! تو این دوسال مهدیه رو هم پابه پای خودم مسجد میکشوندم😂 واسه کنکور هم تو مسجد دوتایی مباحثه میکردیم ما دوتا پایه های ثابت بودیم گاهی شیدا و زینب هم میومدن. ولی چون رشته ی منو مهدیه معارف بود و شیدا و زینب انسانی ، فقط دروس مشترک رو مباحثه میکردیم صبح و شبمون تو مسجد بود نصف وسایلمون تو خونه ، نصفش تو دفتر مسجد😅 مربیا و مسئولین مسجد و دوستای مسجدیمون مثل خانواده ی دوممون شده بودن! 🌾🌸 ⭕️
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید #پارت_هفدهم یک ماه دیگه قرار بود م
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید جزوه هامو به زور تو کیف جا کردم سویچ‌ماشین‌ بابا‌ روبرداشتمو ‌ روندم‌سمت‌مسجد اخلاق‌خاص خودمو داشتم معلم مورد علاقه‌ی هفتمیا بودم به اصرار بچه ها شدم سرگروهشون حالا توحید مفضل رو که مدتها براش مطالعه کرده بودم رو باید واسه ی این اعجوبه ها تدریس میکردم😅 . قبل از ورود به کلاس یه سری هم به دفتر آقایون زدم. در زدم ، صدای حاج آقا گلستانی امام جماعت مسجد اومد: بفرمایید کفشامو در آوردم و وارد شدم من : سلام علیکم تا حاج آقا منو دید بلند شد و ایستاد - علیکم سلام می‌خوام مدارک مربوط به بسیج رو به آقای موسوی بدم، ایشون تو اتاقشون تشریف دارن؟ - بله - تشکر در اتاق بسیج رو زدم ، در نیمه باز بود با در زدن من هم بیشتر باز شد وارد شدم سلام علیکم آقای موسوی ! - سلام بفرمایید صداش گرفته بود گریه کرده بود چشام جورابامو نگاه میکرد ولی گوشام صداشو می‌شنید - خیر باشه ، اتفاقی افتاده؟ - نه ، اینا مدارک اعضای بسیج اند؟ - بله بفرمایید - ممنونم ، کار دیگه‌ای‌نداشتین؟ - نه،خدانگهدار -یاعلی تا‌به‌ چارچوب‌ در‌ رسیدم‌ سید‌بلندگفت: خانم‌قاسمی،خانم‌قاسمی -بله؟ - به بچه هاتون بگید ، قراره اردو ببریمشون، شهید آوردن - با شنیدن اسم شهید بغض گلومو گرفت - کجا، گلزار شهدا؟ - بعد اعلام میکنیم چون یکسری هماهنگیا مونده! - چشم خیلی ممنون رفتم سرکلاس -سلاااااام بچه ها حالتون چطوره ؟ - سلام خانم،عالییی😁 -دخترا آروم باشید تا بهتون یه خبر خوب بدم! 🌾🌸 ⭕️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقـآ ڄـاݩـݦ ...💔🥀 اقـآ ڄـانـم ݜـݕ جمعـھ هوایـٺ نڪنم میـمیـࢪݦ💔😭 اَڵْسَـلٰاݦُ ؏َـلَیْڪَ یـْا ؏َـطْـݜٰاݩَ ڪَࢪݕـَلاٰ یْـا اَݕْـاعَبْـدْاَللّٰـھْ اَلْحُسَیـْݩْ (؏)✋🏻💔
*🌹 🌹* 🌷امام علیه السلام می‌فرماید : *🌻هر کس را در هر شب جمعه بخواند کفاره گناهان او مابین دو جمعه خواهد بود.* *📖 سورة الجمعة، تعداد آیات ١١* *بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم* *🌹یُسَبِّحُ لِلهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿١﴾*  *🍃هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ ﴿٢﴾*  *🌷وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٣﴾* *🍃ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿٤﴾* *🌻مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللهِ وَاللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿٥﴾*  *🍃قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِله مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٦﴾* *🌼وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَالله عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿٧﴾*  *🍃قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٨﴾*  *🌸یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِالله وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٩﴾* *🍃فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الأرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ وَاذْکُرُوا اللهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿١٠﴾* *🌺وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَ تَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَاللهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ وَاللهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿١١﴾* *🌹تعجیل در فرج و سلامتی امام زمان صلوات🌹* *🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌹
هدایت شده از تبادلات نسیم دوشنبه پنج شنبه (تایم شب)
✿ دَسـ‌ـ‌ت‌هـ‌ای‌جـ‌ُ‌ـ‌دا ✿رمانی‌از‌جنس‌جدایی‌و‌سردرگمی‌‌همچنین‌عاشقانه💔🌱 عبارتی..) ثانیه‌به‌ثانیه‌گذشت..◼️👀 و‌من‌هرگز‌نخواستم‌..🍂 که‌ازتو..ازنبودن‌توچیزی‌رافاش‌کنم..🥀 سعی‌کرده‌ام‌که‌نگذارم‌..🌾 از‌پنجره‌چشمانم‌نمایان‌شوی..☘️ همیشه‌نبودت‌را‌در‌خود‌حبس‌کردم..🌪️ مگر‌گاهی‌که..هوا‌..ابری‌می‌شود..🌧️ پنجره..بارانی🖇️💎 و ... ) کانال : ➜ @Pglmhayejoda
هدایت شده از تبادلات نسیم دوشنبه پنج شنبه (تایم شب)
راوی گذشته ای تلخ🖤 اتفاق های متفاوت جوانانی👱‍♂ که در تکاپوی جوانی هستند رفیق👫 هایی که دوستیشان به گذشته ای دور برمی گردد و همین دوستان درگیر دعوایی بد می شوند😡🤬 دعوایی که منجر به جدایی دو دوست می شود 💔🖤 قسمتی از رمان:👇👇 کیان: بابا من دختر عمو رو دوست ندارم اون مثل خواهرم می مونه👫 زهرا: خدایا کیان خیلی برام مهم... ایندش از همه چی برام مهم تر🤲🤲🥺 مهراد: با اینکه هوا سرد بود برای من مثل باد بهاری بود🌸😞 کیان: چطور پا بزارم روی دل مهراد❤️🚶‍♀👣 سمانه : من به شما علاقه ای ندارم 💔🖤 مهراد: دیگه نمی خوام تو رو ببینم پاتو از زندگیم بگک بیرون 😡🤬 کیان : مهراد مراقب باش مهررررررررررررادددددد😨😱😨😱😰 مهراد: واییییییییییی نه😱😨😰 کیوان: میدونم با گفتم این حقیقت تخم کینه رو تو سینه هر سه شما می کارم🤭😔 کنجکاو شدی نه خب بیا کانال زیر ادامه رمان بخون زرنگی همه رو می خوای تو بنر بخونی بیا کانال زیر پشیمون نمیشی 👇👇👇👇@farar_az_eshgh_novel
هدایت شده از تبادلات نسیم دوشنبه پنج شنبه (تایم شب)
تکه هایی حقیقی:/ . +خان؟ . +تینوش رو از من نگیر ... . +میگی من پسرمو ،، وارسمو بدم دست تو ... تو؟؟ . +من حسش کردم ،، تو به من ظلم کردی :/ فقط و فقط این بچه دلگرمیم بود با اینکه بچه ی خودم نیست ... من دوستش دارم ... نمیذارم پیش پدری مثل تو بمونه ... . +پسر خوبیه بگی نگی خودم هم یکم ازش خوشم اومده ‌. +سواک مهدی رو گرفت ... . +این اعلامیه ها رو بگیر . +من پشت پرده جونمو واسه این مردم میدم ... . +من بدون تو میمیرم ... . +میخوای دست رو دست بذاری پسری که شیرنی خورده ی خواهر زادته تو زندان بمونه . +روشنک ... خوش اومدی به دنیا ... . +خدا خیلی دوسش داره ... از راه میانبر اون رو برد پیش خودش ... . +شرمندتم خواهر . +من عشق رو با تو تجربه کردم بی معرفت ،، کجا رفتی ... . +روشنک خیلی سوال داره من چی بگم؟؟ . +ببین خواهرته ... چقدر نازه . +میدونی مرگ چیه ؟؟ من روزی هزار بار تجربش میکنم ... . +چرا فکر میکنی من نمیفهمم عشق چیه دوست‌ داشتن چیه ؟؟ . ✨°•@romanhoviyat•°✨
هدایت شده از تبادلات نسیم دوشنبه پنج شنبه (تایم شب)
سلام👋 این پیامو رد نکن اگه عاشق گاندویی😊 اگه رمان خونی و دوست داری بهترین رمان های ایتا رو بخونی♡ بهت قول میدم از عضو شدن توی این کانال هیچوقت پشیمون نمیشی😃 تازه دو تا هم شعبه دارن و کارشون روی حساب و کتابه و رمان ها قاطی نمیشن😉 شعبه‌ی اول👇 @r_o_m_a شعبه‌ی دوم👇 @gandoo_rman2 دنبال نکنی ضرر کردیااا از ما به شما نصیحت😉🤞
هدایت شده از تبادلات نسیم دوشنبه پنج شنبه (تایم شب)
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 کنید که بالاخره رمان های ماکانی اومد رمان زیبای یه لحظه نگام کن رمانی پر از جدال پر از عاشقانه هایی زیبا پر از هیاهو پر از هیجان شیطنت رمانی که حتما عاشقش میشید به اسم یه لحظه نگام کن🌸🍃 با قلم پاک: یه_لحظه_ نگام_ کن_در_کانال_نبود_ لف_ بده🌸🍃🌸🍃 قسمتی از رمان:👇🍁 - بامن ازدواج میکنی؟ امیر با تعجب تقریبا سرم داد زد: - چی؟! بغضم شکست با بدبختی زار زدم: - آقا امیر کمکم کن، به دادم برس، عقدم کن از دست عموم نجاتم بده. هرچی بخوای بهت میدم. پول، خونه، ماشین، هرچی بخوای... امیر بلند زد زیر خنده، وقتی قشنگ خنده هاشو کرد از جاش بلند شدو روی میز رو صورتم خم شدو گفت: - داستان قشنگی بود، بده رمان کنن برات، قشر جوان بدجور دنبال این چرتو پرتان. بعد عصبی تو صورتم غرید: - دوبار، دوبار بیشتر توروت نخندیدم فک کردی خبریه؟ فک کردی عاشق چشمو ابروتم؟ از آدمای کنه و دروغگو مث تو تو زندگیم زیاد دیدم.ترجیحا دیگه دورو برم نبینمت! و بدون توجه به من که به پهنای صورت اشک میریختم رفت...... https://eitaa.com/joinchat/3699048604C7e4a43b230 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 .