eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_169 امیرحسین و مازیار و کسری رفته بودن بیرون، ماهان هم توی اتاق بود و داشت درس می‌خوند. کی
بعد خوردن شام، امیرحسین روی مبل نشست و به کیک نگاه کرد که مازیار هم کنارش جا خوش کرد و گفت: - زود کیک رو برش بزن که از گرسنگی قش رفتم. که امیرحسین دستی به شونه‌ی مازیار می‌زنه و میگه: - همین الان دوتن پیتزا خوردی که! مازیار دستی به شکمش می‌کشه و میگه: - خب گشنمه چه کنم؟ که رویا چاقو رو به دست امیرحسین داد و خودش روی مبل کنار من نشست، امیرحسین کیک رو دوباره نگاه کرد و بعد اون سرش رو بلند کرد و گفت: - خیلی ممنونم، واقعا سوپرایز شدم! که اسما شمع دو و شش رو روی کیک می‌ذاره و همونطوری که خم میشه تا روشن کنه میگه: - اول آرزو کن بعدش فوت کن. بعد اون چشم هاش رو بست و آرزو کرد، و بعدش شمع رو فوت کرد... بعد به نفری یک قاچ کیک داد و خودش به پیشنهاد آقا کسری مشغول باز کردن کادو ها شد. اول کادوی رویا رو از روی میز برداشت و باز کرد که داخلش پیراهن مردونه‌ی سفیدی بود و وسایل نوزادی...بعدش کادوی من رو باز کرد که نگاهش به ساعت های ست افتاد. رویا تا دید دو تا ساعته به سمت امیرحسین خیز برداشت و جعبه رو از دستش گرفت و گفت: - وای ممنون عزیزم چه خوشگله! که تنها لبخندی زدم و گفتم: - مبارکت باشه عزیزدلم. بعد دوباره اومد کنارم نشست که دم گوشش گفتم: - اینم هدیه‌ی مامان شدنت. که بوسه‌ ای به صورتم زد. اون شب با تموم خوشی ها و شیرینی هاش تموم شد و فردا صبح قرار شد برگردیم تهران... *** ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_170 بعد خوردن شام، امیرحسین روی مبل نشست و به کیک نگاه کرد که مازیار هم کنارش جا خوش کرد و گف
دو روزی میشد که از شمال برگشتیم، توی این دو روز همش فکرم مشغول کسری بود و حتی برای یک لحظه هم نتونستم فکرم رو ازش دور کنم. روزهای اول بهار بود و هوا خوب و بهاری همه جا رو پر کرده، گل ها شکوفه زده بودند... پرده صورتی رنگ اتاق رو کنار میدم و پنجره رو باز می‌کنم، بوی تازه بهار و بارون نم زده فضا رو پر کرده‌ بود... یکمی از فضای خوب و لذت بخش لذت بردم که در خونه عمو باز شد و ثمین و شوهرش از خونه زدن بیرون و ثمین تند تند قدم بر می‌داشت و دور میشه که محمد از پشت شونه‌اش رو می‌گیره و میگه: - وایستا ثمین! که ثمین با شتاب به سمت محمد بر می‌گرده و میگه: - چی چی رو وایستم؟ پیش خانوادت غرورم رو خورد کردی انتظار داری آروم باشم؟ که محمدرضا لباسش رو ول می‌کنه و میگه: - نزدیک یک هفته است هی داری اصرار بیجا می‌کنی، بهت قبل ازدواج هم گفتم که نمی‌خوام با اون دخترها بگردی! یکمی عقب تر میرم تا دیده نشم و می‌شنوم که ثمین داد می‌زنه: - چی میگی محمد؟ من باهات ازدواج کردم و تو ام قبل ازدواج بهم قول دادی که کاری به کار هم نداشته باشیم، نه اینکه هنوز چند ماه نشده رفتیم سر خونه زندگیمون اخلاقت به کل با من عوض شده... الانم مهریه ام رو بده من میخوام با رفیقام برم خارج و تا ۶ ماه دیگه ام من رو نمی‌بینی! که محمدرضا دستش رو محکم مشت می‌کنه و به در خونه می‌زنه و میگه: - کاش به حرف بزرگتر ها گوش می‌دادم، اسرا صد برابر از توی... که ثمین حرفش رو قطع کرد و گفت: - آره تغییر رفتارت هم سر اون دختره‌ی عوضیه، تو که از اول اون رو می‌خواستی چرا با احساسات من بازی کردی؟ چرا گفتی دوستم داری؟ ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#‌Part_171 دو روزی میشد که از شمال برگشتیم، توی این دو روز همش فکرم مشغول کسری بود و حتی برای یک لح
هر لحظه صداش بالا و بالاتر می‌رفت... - اره تو هنوزم اسرا رو می‌خوای، و منم بازیچه‌ی تو بودم، مهریه من رو بده بعد که رفتم اونور طلاق غیابی می‌گیرم من و بخیر تو هم به سلامت برو پیش اسرا جونت! که همون لحظه دوباره در باز شد و عمو اومد بیرون و گفت: - چه خبره صداتون کل کوچه رو پر کرده؟ ما تو این محل آبرو داریما ثمین خانوم. و بعد به داخل خونه اشاره کرد و گفت: - بیاین داخل و مشکلاتتون رو حل کنید. که ثمین با عشوه‌ی خرکي گفت: - نه آقاجون من میرم خونه یک سری هم به مامان بزنم! که قبل اینکه حرفش تموم بشه محمد از لباسش گرفت و اون رو انداخت تو حیاط و در رو بست‌. هنوز توی شوک حرف هاشون بودم و قلبم ضربان نامنظمی گرفته بود ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
بهش با خنده گفتیم ارمان نرو شهید میشی.! با لبخند گفت:......🥀 ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【 ↯ بِسْـ‌مِ‌اَللّٰھِ‌اَلْࢪَحْمٰنّْ‌اَلْرَحِیِمْ ↯ 】
به تمنّای طلوع تو جهان چشم به راه / به امید قدمت کون ومکان چشم به راه رخ زیبای تو را یاسمن آینه به دست / قدّ رعنای تو را سرو جوان چشم به راه . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات (ای برآورنده حاجت‌ها)ذکر روز دوشنبه به اسم امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است. روایت شده در روز دوشنبه زیارت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) خوانده شود که خواندن آن موجب کثرت مال می‌شود. ٠٠
_باید بہ خود بقبولانیم ڪہ در این زمان به دنیا آمده‌ایم و شیعہ هم به دنیا آمده‌ایم ڪہ موثر در تحقق ظہور مولا باشیم ! و این همراه تحمل مشڪلات ، مصائب ، سختـے ها، غربت ها و دورۍ هاست و جز با فدا شدن محقق نمۍشود حقیقتا. 🌼 ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.