eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
بَچہ‌مَذهَبۍ...بَچہ‌بَسیجۍ:).....! اَگه‌فِڪࢪ‌میکُنۍتواین‌شَبَکهھ‌هاےِ‌اِجتِماعۍ {تِلِگࢪام،وایبِر،لاین‌وَ...} به‌گُناه‌نِمیےاُفتۍ ڪھ‌‌سَخت‌دَࢪاِشتِباهے! هَمین‌ڪہ‌‌قَبح‌اِرتِباط‌بانامَحࢪم‌بَࢪات شِکَستہ‌بشھ:)....! هَمین‌ڪہ‌‌اِحساس‌ڪنے‌اَزچَت‌باجِنس مُخالِف‌هیچ‌اِحساسِ‌گُناهی‌نِمیکنی... هَمین‌واسه‌شِیطان‌ڪافیھ...!! • ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
زمانھ‌عجیبیه!! جمله‌ے:این‌مڪان‌مجهزبھ‌دوربین‌مداربستہ‌ است" بیشتر‌اثر‌داره‌‌ٺا "الم‌یعلم‌بان‌الله‌یری" آیانمیدانی‌ڪه‌خد‌اٺورامیبیند؟‌!🚶🏻‍♂ ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
بہ‌اسم‌دین‌گروه‌مختلط‌میزنین! بہ‌اسم‌دین‌دختر‌بازی‌میکنین! به‌اسم‌دین‌با‌نامحرم‌‌چت‌میکنین! جواب‌نهی‌از‌منڪرا:💡 +هدف‌از‌تشکیل‌گروه‌مختلط‌‌برداشتن‌ قدمی‌برای‌ظهوره. . . _حجی‌نہ‌تنها‌با‌اینکارت‌قدمی‌برای‌ظهور برنمیداری،بلکه‌‌‌‌ظهورم‌به‌تعویق‌مینازی +خـانم‌رو‌بردم‌فلان‌جـا‌کار‌جهادی‌انجام‌بدیم . . . _توراهم‌لابدخانـم‌هوس‌آ‌ب‌هویج‌ و‌رستوران‌‌مدرن‌کــردن‌ +‌مـیره‌پیوے‌طــرف‌‌با‌لحـن‌جدی‌میگہ: خواهـرم‌لطفا‌عکستو‌از‌پروفایلت‌بردار و‌چندتا‌حدیث‌و‌سخنان‌شهدا‌رو‌هم‌ذکر میکنہ‌ ؛ دو‌روز‌دیگہ‌میبینی‌رو‌همون‌ عکسہ‌نوشته‌خانومم‌‌با‌چند‌تا‌قلب‌و‌... و‌گذاشتہ‌بڪ‌گراند‌گوشے:// !! !! ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
بعضیاميگن:بابادلت‌پاڪ‌باشه‌ڪافیه! جواب‌ازقرآن:👇 اون‌ڪسےڪه‌توروخلق‌ڪرده ، اگردل‌پاڪ‌براش‌ڪافےبود فقط‌میگفت" آمنوا " درحالیڪه‌گفته : « آمَُنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات » یعنےهم‌دلت‌پاڪ‌باشه ، هم کارت درست باشه ...:)☘ اگرتخمه‌ڪدو روبشڪنےومغزش‌رو بڪارےسبزنمیشه،پوستش‌روهم‌بڪاری‌ سبزنمیشه،مغزوپوست‌باید باهم‌باشه... " هم‌دل ؛هم‌عمل !" ...(: ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
یِك‌سرۍ‌هـٰاهَـم‌هستن‌ عُمرشـون‌تو‌مَسجِد‌وحُ‌ـسَینِیہ‌مۍ‌گذرھ حتۍ‌از‌خِ‌ـیر‌یك‌نَمـٰاز‌مُستحبۍ‌نمۍ‌گذرن لَحظِہ‌بھ‌لحظِہ‌ۍ‌زندگیـشون‌ بـٰاذِڪروسجود‌مۍ‌گذرھ از‌هَمیـن‌جـٰا‌اِعلام‌مۍ‌ڪنم‌خیلـۍ مَشتـۍ‌هستۍ‌حـٰاجۍ منتهـٰا‌اونـۍ‌کہ‌بـٰاید‌اَعمـٰالتـو‌ببینِہ خ‌ُـداسٺ‌نہ‌بَندھ‌ۍِ‌خُدآ 😐🖐🏽 ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
﴿مے خواهے بدانے آمࢪزیدھ شده اے یا نه؟ ببین حالِ توبھ دارے یا نھ؟ هر ڪس دید دلشڪسته شدھ، بفهمد، ڪه مے خواهند او را مورد رحـمت قرار دهند...✨🍃﴾ ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
آقا‌بطݪب‌هواے‌مشہد‌ڪࢪدم🔥♥️ ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
「🖤」 اَگرزن‌هـٰااین‌اِنقلآب‌رانِمۍپذیرفتَنـد وَبہ‌آن‌هـآبـٰاورنَداشتَنـد‌مطمئنـاًانقـلآب اِسـلآمۍ‌واقِع‌نمیشُـد...🕶🖐🏿𐇵! ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
مـ؏ـلم‌جـدیدبــےحجاب‌بود.مصطفےتا دیدسرش‌راانداخت‌پایین.خانم‌مـ؏ـلم آمدسراغش.دستش‌راانداخت‌زیر‌چانـہ اش‌ڪہ«سرت‌رابالابگیرببینم.»چشمها ی‌خودرابست‌سرش‌رابالاآورد.ازڪلاس‌ زدبیرون،تاوسط‌هاےحیاط‌هنوزچشمها یش‌رابازنڪرده‌بود.خانہ‌ڪہ‌رسیدگفت: دیگہ‌نمیخوام‌برم‌هنرستان!!!!!!!!! گفتم:آخہ‌براےچے!؟ گفت:مـ؏ـلم‌هابـےحجابن،انگارهیچے براشون‌مهم‌نیست.مـــےخوام‌برم‌قم؛ مـــےخوام‌برم‌حوزھ •• •• ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
الهام‌علے‌اف ࢪییس‌جمهوࢪ‌باڪو‌با‌تعجب‌پࢪسید" چࢪ‌اایࢪان‌داࢪه‌لب‌مࢪ‌ز‌ما‌ࢪزمایش‌انجام‌میده:| دازھ‌باز‌ڪࢪدن‌بای‌گل‌بگیࢪیم ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
‹🪴🍃› 🙂✋🏻 میگفت:↓ [ حسین‌‹؏›و‌گناه ] یک‌جا‌کنار‌هم‌جا‌نمی‌شوند تاريکي‌که‌باشه‌نور‌میره✨ گناه‌که‌باشه‌حسین‌‹؏‌›میره:) ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
‌ ‌ حداقل‌‌وقتی‌بیوهاتونو‌به‌انگلیسی‌‌می‌زنید ‌جوری‌‌‌بنویسیدش‌که‌مترجم‌گوگل‌موقع‌ترجمه‌ کردن‌هنگ‌نکنه‌و‌چهار‌تاحرف‌بارتون‌نکنه🚶‍♂ ؟😐😂 ‌‌
چقدربایدگنـاه‌کنیم‌وامام‌زمانمون‌بہ‌جامون‌طلب‌بخشش‌کنہ؟! چقدردیگہ‌باید‌دل‌مولامون‌رو‌بشکنیم؟(:💔 داریم‌با‌خودمون‌چیکار‌میکنیم؟🚶🏻‍♀ مگه‌این‌دنیا‌چه‌چیـزےداره‌کہ‌تختہ‌گاز‌داریم‌ میریم؟! بابایہ‌دقیقہ‌به‌خودمون‌بیایم یہ‌لحظہ‌ایست،یہ‌لحظہ‌ترمز‌دستـےرو بکشیم ببینیم‌چندچندیم؟! سربازیم یا سربار؟!🚶🏻‍♀ ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
چقدربایدگنـاه‌کنیم‌وامام‌زمانمون‌بہ‌جامون‌طلب‌بخشش‌کنہ؟! چقدردیگہ‌باید‌دل‌مولامون‌رو‌بشکنیم؟(:💔 داری
سختہ؟ آره‌خواهر‌من،آره‌برادر‌من سختہ... خیلیم‌سختہ! هرچیـزخوبےاولش‌سختہ‌🚶🏻‍♀ امابیـاخودمونےودرگوشےیہ‌چیزےبهت بگم! اشكامام‌زمان‌سخت‌تره یا‌گناه؟!:) خون‌دل‌خوردن‌امام‌زمان‌سخت‌تره‌یا‌گنـاه؟ حالا↯ راضےبودن‌امام‌زمان‌"عج"شیرین‌ترھ‌یاگناھ؟ بہ‌واللّٰہ‌کہ‌هیچ‌شیرینےبہ‌اندازه‌شیرینے ترك‌گنـآهـ‌‌شیرین‌تر‌نیست(:🍀 ـ ـ ـــــ↻ـــــ ـ ـ ـ
ـ﷽ـ 「السلام‌علیک‌ایها‌الامام‌‌الغایب‌المنتظر💚」 ⸢وظایف‌منتظران⸥‌ 「خالص‌کردن‌حب‌و‌بغض‌هادر‌رابطه‌باامام‌عصر‌‹عج›🌱」 ⸢ 📆 تاریخ: سه‌شنبه ۱۴۰۰/۷/۲۰⸥‌ 「مناسبت: وفات سکینه خاتون(س) 」 🌿اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🌿
♡ امام عݪے(؏): شنيد مردے دنيا را نڪوهش مے كند فرمود: ١_ ٺوبيخ نكوهـش ڪننده دنيا: اے نكوهش ڪننده دنيا، كھ خود به غࢪور دنيا مغرورۍ و با باطلـهای آن فࢪيب خوردی، فريفتھ دنيایے و آن را نڪوهش مے كنی؟ آيا تو در دنيـا جرمی مرتڪب شدی؟ يا دنيا بھ ٺو جرم كرده است؟ ڪی دنيا تو را سـرگردان نمود؟ و در چھ زمانی ٺو را فريب داد؟ آيا با گورهاۍ پدرانٺ كه پوسيده اند؟ يا آرامگاه مادرانـت كہ در زير خاڪ آرميده اند؟ آيا با دو دسـت خويش بيماࢪان را درمـان كرده ای؟ و آنان را پرستاری نمـوده در بسٺرشان خوابانده ای؟ درخواسـت شفاے آنان را كرده، و از طبيبـان داروی آنھا را ٺقاضا كرده ای؟ در آن صبحگاهـان كه داروی تو به حاݪ آنان سودی نداشٺ، و گريه تو فايده اۍ نكرد، و ٺرس تو آنان را فايده ای نداشـت، و آنچه مے خواستی به دست نياوردۍ،و با نيروی خود نتوانسٺی مࢪگ را از آنان دور كني. دنيا برای تو حال آنان را مثاݪ زد، و با گورهايشان، گور تو را بھ رخ كشيد. 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا دلبری باچادر؟؟؟ قابل توجه خواهرانے که به هر بهانه ای به انتشار عکس خودشون در فضای مجازی میپردازند.°•
✨﷽✨ 🌼اهمیت نماز در کلام امام زمان (عج) ✍تاکید و توصیه امام زمان (عج) نسبت به نماز هم اهمیت این فریضه در صلاح و فلاح جامعه منتظر را ثابت می کند امام مهدی (عج) فرمودند: هیچ چیزی به مانند نماز بینی شیطان را به خاک نمی ساید،پس نماز بگزار و بینی ابلیس را به خاک بمال.»[1] همچنین،از توصیه های امام عصر(عج) خواندن نماز در اول وقت است،چنان که در روایتی می فرمایند: ملعون و نفرین شده است کسی که نماز صبح را عمداً تأخیر بیندازد تا موقعی که ستارگان ناپدید شوند.»[2] این یعنی امام عصر(عج) بهترین راه مقابله با شیطان و وسوسه های او را، نماز می داند؛به عبارت دیگر، نماز می تواند منتظران را مقابل راه های نفوذ شیطان واکسینه کند و به منتظران و جامعه منتظر توان مقابله با ویروس های انحرافی را بدهد.لذا بر منتظران آن حضرت است که به تاسی از امام زمان(عج) شان و در عمل به توصیه آن حضرت نماز را در صدر اولویت های خویش قرار دهند. 📚پی نوشت ها: [1]. کمال الدین،ج2،ص520، ص49. [2]. الغیبة طوسی،ح 236. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..💔🥀 ‌• . دلش گرفت... نمی‌دانست چرا🥀!' بعدها فهمید امام زمان آن لحظه دلتنگش بوده..💔🍂 ..✋🏻🦋• اَللّهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🕊 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•
اگه دنبال زیبایی هستی... زندگی نامه شو بخون(((:🙃❤
خدا بیـامـرزھ حاج بـابـآ رو.... همیشـھ میگفت: _دیدی وقتـے یھ وسیلہ‌ای گم میڪنیم چقـدر پیگیـرش میشیمـ ؟! ڪاش وقتـے خودمونُ گم ڪردیم انقـدر پیگیـر بشیمـ🌿
بوی خون همه جا را فرا گرفته. دود از هر خانه و کاشانهای برمیخیزد. چشمهای به اشک نشستهی کودکان بیگناه به خوبی در هر خاطری حک میشود و به یادگار میماند. ازخدابی خبرایی که با نام اهلل، خلقاهلل را قتل عام میکنند و اسم خداپرست را بر جسمهای نجسشان مینشانند. اینجا سوریه است، جایی حوالی جهنم؛ جهنمی که داعش برپا کرده است. اهلل اکبر گویان وارد میشوند، ترسی که بر وجودم رخنه کرده و همچون گربهی چموشی بر دلم چنگ پرتاب میکند راه نفس کشیدنم را سد مینماید و دلیلی برای مرتب تپیدن قلب باقی نمیگذارد. فضای خوفآور و وحشتناکی شده؛ بوی دود و آتش به مشامم میرسد، تانکرهای جنگیشان که در حال رد شدن از رویمان هستند را حس و در دلم نفرین میکنم کسانی را که با اسم خدا قاتل جان و روح خلقاهلل میشوند. یک مشت دیوانه که با اسم اهلل روی گندکاریهایشان سرپوش میگذارند. چندی نمیگذرد که صدای مهیبی در فضا طنینمیافکند و بارقههایی از آتش داخل تونل را نورانی میکند. نالهی حسین به هوا میرود و مجابم میکند تا تند، تند مسیر خاکی تونل را برای رسیدن به او طی کنم. نگاه نگرانم را سمت پای خونی و چهرهی درهم از دردش سوق میدهم. لرزش لبهایش خبر از نعرهی خفهشده در حصار لبانش دارد، زمان را برای گریه سر دادن مناسب نمیبینم. دست روی دهناش میگذارم مبادا صدایاش در آید و همهیمان را به کام مرگ بکشاند! به آرامی پچ میزنم: - آروم باش مادر، آروم باش. خیسی پشت دستم حس میکنم و به چشمهای به اشک نشستهاش مینگرم، نفرت از یک مشت حیوان صفت بیشتر و بیشتر در دلم جان میگرد. چه کردهاند که اشک پسرکم در آمده است؟ به وهلل که اینان یک مشت حیوان درنده بیش نیستند. تکهای از پارچهی نخی پیراهنم را پاره میکنم و روی زخمش میبندم. صدای برخاسته از تیر و تفنگشان حاکی از خوشحالی و جشن و سرورشان دارد. صداها که میخوابد و منطقه که آرام میشود به همراه عبدالکریم زیر بازویعبدالحسین را میگیریم تا از این سوراخ رهایی یابیم.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#درحوالی_جهنم #پارت_1 بوی خون همه جا را فرا گرفته. دود از هر خانه و کاشانهای برمیخیزد. چشمهای به ا
عبدالرحمان جلو میرود، من و عبدالکریم پسرک زخم خوردهام را به دنبال میکشیم و عبدالحسن با کالشینکفی که ۳ تیر بیشتر ندارد از پشت ما را اسکورت میکند. با شال گرد و خاک گرفتهام روی بینیام را میپوشانم تا غبار تونل تنگ و تاریک کمتر اذیتم کند. زیر لب ذکر میگویم و هر از چند گاهی نگاهم را سمت حسینم میچرخانم تا از سالمتش مطمئن شوم ولی هر بار با چهرهی خسته از دردش مواجه میشوم. همین که مسیر تنگ و نمور تونل را به پایان میرسانیم از آن خارج میشویم و خروجمان مصادف است با راست شدن کمرهای خمیدهیمان. نور چشمم را میزند، دست روی پیشانیام میگذارم تا مانعی برای برخورد نور با چشمانم باشد. جز بیابان و بوتههای به آتش کشیده شده چیز دیگری روبهروی چشم به رقص در نمیآید. اینجا سوریه است، حوالی جهنم؛ جهنمی که داعشیها با خدانشناشیشان برای این مردم بیگناه بر پا کردهاند. زیر دلم تیر میکشد و گرسنگی دو روزهام را یادآور میشود. به ۴ پسر تنومند ولی خسته از جنگ خونریزیام خیره میشوم و رو به پسر بزرگم عبدالرحمان میگویم: - باید هرچه سریعتر بریم. حاج قاسم منتظر ماست، اون میتونه کمکمون کنه به کرکوک برسیم. لبانش به خنده وا میشود و لب میزند: - حاج قاسم؟ تعریفش رو زیاد شنیدم. دستی روی بازوی خراش برداشتهاش میکشم و جواب میدهم: - حاج قاسم سلیمانی فقط حرف نیست پسرم! اون مردِ عملِ، مردِ میدون. عبدالکریم، فرشتهی دومم مداخله میکند: - باید بریم. اینجا زیاد امن نیست؛ تونل که کشف بشه مثل مور و ملخ میریزن سرمون. و دوباره سیل استرس و نگرانی به روح و جانم هجوم میآورد. اینبار عبدالکریم به همراه عبدالرحمان زیر بازوی حسینم را میگیرند و من تن نحیف و خستهام را به دنبالشان میکشم...
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#درحوالی_جهنم #پارت_2 عبدالرحمان جلو میرود، من و عبدالکریم پسرک زخم خوردهام را به دنبال میکشیم و
خورشید وسط آسمان به دهن کجی ایستاده و قصد کوتاه آمدن هم ندارد! دستی روی پیشانی خیس از عرقم میکشم و به روبهرو مینگرم. پاهایم دیگر نا ندارد و همانجا روی شنهای نرم بیابان کوبیده میشوم. پسرها دست از حرکت برمیدارند و عبدالحسن با کالشینکفش کنارم زانو میزند. - چیشد مادر؟ تحمل کن خیلی نمونده. لب زخمی و خشک شدهام را به دندان میکشم و با کمکش دوباره برمیخیزم. نباید کم بیاورم؛ کم که بیاورم امید را از دل ۴ شیر مردم میربایم! عزمم را جزم میکنم و اخم درهم میکشم، گامهایم را محکمتر و استوارتر برمیدارم تا هرچه زودتر از این جهنم خالصی یابیم. عبدالحسن که به دنبال خبری تا مسیری را دویده بود کنارمان میآید و نفس نفسزنان روی زانو خم میشود. کمی که حالش جا میآید در چشمانم مینگرد و با ذوق پچ میزند: - رسیدیم، بهخدا رسیدیم. فقط چند متر اونورتر حاج قاسم و نیروهاش سنگر زدن