eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
‹🎬🗞› -رفیق‌ِمذهبۍمَـن🖐🏼! وقتی‌تنبلی‌میکنی‌و‌میگذرۍ جملھ‌ۍ‌توفیق‌نداشتم‌روبھونہ‌نکن^^ -شھادٺ‌روبھ‌اهل‌ِدرد‌میدن((:🕊💔'! -
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌸🌿 #معرفی_شهید #شهـیدحسـین‌معـز‌غلامی تاریخ تولد : ۱۳۷۳/۰۱/۰۶ محل تولد : امیدیه اهواز تاریخ ش
مهمون امروزمون داداش جواد هست🌸✨ از من دِل بِکَن🥀 شهید محمد جواد قربانی🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۶۲ تاریخ شهادت: ۲۵ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: حاجی آباد شاهین شهر محل شهادت: سوریه همسرش← آخرین باری که از سوریه تماس گرفت گفت دلم برای حسین و زینب تنگ شده خصوصا زینب بعد از قطع تلفن دستانم را رو به آسمان بلند کردم و گفتم: خدایا اگر قرار است شهید شود فقط یک بار دیگر بچه ها را ببینه و این آرزو به دلش نماند! مدتی بعد محمدجواد بر اثر اصابت موشک و ترکش آن مجروح شد او را به بیمارستان تهران آوردند حالم بد شد اصلا حالش خوب نبود یک هفته بعد مرخص شد و به خانه آمد و بچه هایش را دید آن شب فقط با اضطراب به من نگاه می کرد من هم در نگاهم اضطراب بود حس بدی داشتم نگاه آخر بود!یکدفعه حالش بد شد شروع کرد به خون استفراغ کردن حال من هم بد شد هردو با هم به بیمارستان رفتیم توی بیمارستان صدای جواد را می شنیدم که صدایم می زد دستگاه اکسیژن به من وصل بود. حس میکن کردم روح جواد بالای سرم است می‌خواست برای رفتن از من اجازه بگیرد به من می گفت: از من دل بکن.نگاهی به بالای سرم کردم و گفتم: تمومش کن، دارم جون می دم!من راضی هستم!بعد به پدرم گفتم: مرا از اینجا ببرصبح زود پدرم آمد و گفت: محمد جواد شهید شده! محمد جواد قربانی🥀 🌱
من همیشه 🍂🌹 فکر می‌کردم که "" زندگی"" جای دیگریست... در حالی که زندگی همانجایی بود که داشتم همین فکرها را می‌کردم...🍂🌹
‌ نامت‌امنیـت‌و لبخ‌ـندتوآࢪامش‌من مخلصیم‌آقا؎مـن🖐🏼💛
•°~ ✨ بایدهروقت‌دلگیرشدی‌ازگناهات، اینجوری‌باخدادردودل‌کنی↓ ‹اَللّهُمَّ‌اِنّی‌اَسْتَغْفِرُکَ؛ لِماتُبْتُ‌اِلَیکَ‌مِنْهُ‌ثُمَّ‌عُدْتُ‌فیهِ...› +خدایا‌من‌روببخش‌بابت‌گناهانی‌که بهت‌قول‌داده‌بودم‌دورش‌روخط‌بکشم‌اما دوباره‌انجام‌دادم..💔!
‌‌ بیوگرافیشُ نوشتـھ بود: السلام علیڪ یا اباصالـح المھدۍ-عج- مـےگفت : وقتـے آقا اڪانتمو چڪ میڪنن ، من ڪھ نمیدونم چـھ وقت میان؟!🚶🏿‍♂ زشتـھ ایشون بیان و نوڪرشون سلام نڪرده باشـھ..!!🙂 ‌
چرا💔؟؟؟ ❌گناه نکنیم❌ جالبہ‌وقٺےپیش‌کسی‌هسٺیم👥 ‌کہ‌دوسٺمون‌داره ''❤️'' دائم‌حواسمون‌هسٺ‌کارےنکنیم ‌کہ‌ناراحٺ‌بشہ '' :( '' و‌برعکس‌کارےکنیم‌کہ ‌دوسٺ‌داشٺہ‌باشہ‌‌تا‌بیشٺر‌ دوستمون داشته باشه...❤️ پس‌چر‌ا‌... مایی‌کہ‌مےخوایم‌خد‌اعاشقمون‌بشہ بااینکہ‌مےدونیم‌مےبینہ‌!' بازم‌گناه‌مےکنیم..؟ 💔
: چن وقت پیش سوریه بودم یه بنده خدایی میگفت که از اهالی اینجا شنیدم تو یکی از این روستاها یهو داعشیا ریختن تو روستا میگه من بیرون بودم، تو صحرا بودم تا خبردارشدم بدو بدو اومدم.. وارد کوچمون شدم دیدم از محله های کوچه های بغلی دارن دونه دونه میانو فرار میکنن میگه رسیدم خونه خونواده‌ی من،دیدم تو هراس تو التهاب موندن چیکار بکنن!💔 میگه ماشینو روشن کردم گفتم فقط سوار شید بدویید،میگه زن و بچم هرکی میتونستم،بچه ها دخترا چنتا هم زنای همسایه سوار ماشین شدن خانومم نشست جلو و گاز ماشین و گرفتم ماشین بلند میشه میگه یهو از کنار آینه ماشین دیدم این دختر بچه هه افتاد،"دخترم افتاد"😭 _خداشاهده با این جمله پیر بشیم جاداره((: میگه دیدم دختر بچم افتاد میگه تو صدم ثانیه باید برای خودم تصمیم میگرفتم یا باید ماشینو نگه میداشتم بچمو سوار کنم میرفتیم،یا... میگه با خودم حساب کردم،اگه دیدم اگه بخوام وایستم همه زن ها و بچه ها اسیر میشن، میگه پا رو دلم گذاشتم، چشممو بستم، پامو گذاشتم رو گاز،😞🖤 مادرش خبر نداشت متوجه نشده بود،اگه متوجه میشد نمیزاشت میگه گاز ماشینو گرفتم،فقط از این آینه آروم بعضی موقع ها میدیدم از پشت داره میدوه میگه باباااااا بابااااااا *ضجه‌داره‌ها💔 میگه خودم دیدم اومدن بچه کوچولو رو گرفتن بردنش! *قدربدونین‌جمهوری‌اسلامی‌رو" *مدیونیم
『🌿 بزرگی‌میگفٺ↓ تڪیه‌ڪن‌به‌شہـداء شہـداءتڪیه‌شان‌خداست اصلا‌ڪنار گل‌بنشینی بوی گل‌میگیری پس‌گلستان‌ڪن‌ زندگیت‌را ‌با‌یادشہـدا
امام علی(ع): گوش‌خودرا به شنیدن خوبی هاعادت بده وبه آنچه که به‌صلاح ودرستی تو نمی‌افزاید گوش مسپار زیرا این کار دلهارا زنگار میزند وموجب سرزنش میشود. 📚غررالحکم ص۲۱۵
‘‘••🍂 ^بچه‌ها‌می‌گفتند:↓ "ما‌صبح‌ها‌کفش‌هایمان‌را‌واکس‌خورده‌میدیدیم‌ و‌نمی‌دانستیم‌چه‌کسی‌واکس‌میزند ...؟ " بعدا‌فهمیدیم‌که‌وقتی‌نیروها‌خوابند‌واکس‌را‌ بر‌میدارد‌و‌هر‌کفشی‌که‌نیاز‌به‌واکس‌داشته‌باشد را،واکس‌میزند. مشخص‌شد‌این‌فرد‌همان‌فرمانده‌ما 'شهید‌عبد‌الحسین‌برونسی'بوده‌است...♥ '🌻 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️امروز روز مرحمت نیست؛ روز انتقام است... ◀️ ۹ روز تا دومین سالگرد آسمانی شدن سردار دلها 👈 ویژه دومین سالگرد ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌
غواصانی که برای عملیات ۴به آب زدند و ۳۰سال بعدبادستان بسته بازگشتند🕊 ۴دی،سالروزعملیات کربلای۴ یادشان گرامی باد ✨
! {فضای مجازی🕳} دنیای فیک...😊
با تمام وجود... سلام میکنم به ۱۷۵ شهید غیور دسته بسته...⛓💔
الشهدا + مُذْنِبٌ ، لٰڪنّے اُحبّڪ🙃'× - گناهڪارم ، ولے دوستت دارم..♥️ پ.ن⇩ حسین جانم؛ مرا تا دل بُوَد دلبر تو باشے!😍 ...................................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمی‌خوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا این‌طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!» گفت: «کاش می‌شـد صداتو ضبط می‌کردم با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می‌مونم، منو بی‌خبر نذار». با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم، فقط یه چیزی، از که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو ! من منظورت رو می‌فهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «! !» لبخندی زدم و گفتم : یادم هست یادم هست
_از سَرگُذَشتَن سَر گُذَشْتِ مـٰاسْت...!🕶 🌱
Fadaeian_Shahadat_Hazrat_Zahra_14000926_09.mp3
17.58M
◉━━━━━━───────     ↻ㅤ  ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆ لحظه‌لحظه‌دردبودم‌ وقتی‌که‌پیدام‌کردی...🥀 سیدرضانریمانی🎤