تندترازامامولایتفقیھنرویدڪھپایِتانخردمیشود
ازامامهمعقبنمانیدڪھمنحرفمیشـوید(:🔒!'
-شھیدمحمدرضاتورجۍزادھ
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
@habisv
کانال ناشناسی شهید محمدرضا دهقان🌷
عضو شوید لطفا🌹🌹
نمیدانم #شھادٺ
شرط زیبا دیدن اسٺ
یا دل بہ دریازدن؟!
ولے هرچہ هسٺ
جز درٻادلان
دل بہ دریا نمیزنند
نم باران... و من یاد نگاه تو مےافتمــ...
اے ڪاش میشد صداها را قاب ڪرد و روے دیواردل آویزان ڪرد...
صداے باران را ڪه شبیه نگاه توسٺ و صداے تو را ڪه شبیه چشمان آسمان اسٺ...
#شهید_محسݩ_حججی 🕊
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#از_جهنم_تا_بهشت #پارت_دوم 📚 آهنگ قشنگی بود . بدجور باهاش انس گرفته بودم . یه دفعه صدای در ماشین ا
#از_جهنم_تا_بهشت
#پارت_سوم 📚
داشتم میمردم از گرما ، اومدم شروع کنم به غر زدن که امیر علی با لبخند برگشت سمتم
خواهر گلم تو پله برقیا چادرت رو جمع کن حواست باشه. بعدم سرعتشو کم کرد و وقتی من بهش رسیدم دستمو گرفت. الهی من قوربون داداشم بشم که انقدر مهربونه . کلا خانواده من از این جماعت مذهبیون راهشون جدا بود از نظر اخلاقی.
ابجی خانم شما باید با مامان بری اینجارو.
همراه مامان شدم. رفتم به سمت یه حالت چادر مانند پارچه سرمه ایش,که به سیاهی میزد رو کنار زد و وارد شد.
منم گیج و منگ دنبالش رفتم. وقتی تو صف بودیم فهمیدم اینجا کیفارو میگردن.
وقتی جلو رفتم و به خانمی که رو صندلی بود رسیدم بهم لبخند زد و گفت عزیزم میشه گوشیتو روشن کنی ؟
منم گیج روشن کردم.
بعد هم یه دستمال به سمتم گرفت وبا لبخند گفت
لطفا آرایشتو پاک کن خانمی.
اومدم بگم چرا که مامان از پشت اومد گفت چشم و منو هل داد به سمت بیرون.
منم همینجوری مثله بچه اردک دنبالش راه افتادم با این که میدونستم الان اگه غر بزنم امیر علی و مامان اینا ناراحت میشن ولی دیگه اعصابم داشت خرد میشد
تقریبا بالای پله برقی بودیم که اومدم لب باز کنم که دوباره چشمم به همون گنبد طلا افتاد و لب گزیدم. این صحن و سرا چی داشت که منو اینجوری,مجذوب خودش کرده بود؟ هی خدا. بیخیال غر زدن شدم و چشم دوختم به اون گنبد طلایی بزرگ. صدای عمو تو گوشم پیچید بابات اینا بیکارن پا میشن میرن مشهدا. که چی اخه؟ مثلا حالا شاید شاید یکی دو سه هزار سال پیش فوت کرده اونجا خاکش,کردن رفته دیگه حالا که چی هی پاشن برن اونجا که مثلا حاجت بگیرن چه مسخره ؛ و بعدش صدای قهقش. حالا من یکم درگیر بودم بین آرامشی که داشتم و حرفای عمو. شاید تغییرات من از اول به خاطر این بود که بابا برای عمو احترام خاصی قائل بود و وقتی عمو میخواست منو ببره پیش خودش مانعش نمیشد هر چند ناراضی بود.
صدایی منو از افکار خودم بیرون اورد : دخترم ، دخترم.
_بله؟
_ لطف میکنید کمی اون طرف تر بایستید وسط راه وایستادید. برگشتم پشت سرمو نگاه کردم دیدم جلوی پله برقی وایسادم. پس مامان اینا کوشن ؟
چشم گردوندم اون اطراف دیدم همشون یکم اون طرف تر تو حس و حال خودشونن . ببخشیدی گفتم و به سمتشون رفتم. هووووف چقدر گرم بود این چادر هم که دیگه شده بود قوض بالا قوض
#رمان_مذهبی #رمان
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#از_جهنم_تا_بهشت #پارت_سوم 📚 داشتم میمردم از گرما ، اومدم شروع کنم به غر زدن که امیر علی با لبخند
#از_جهنم_تا_بهشت
#پارت_چهارم 📚
که چی اخه. رفتم سمت مامان و بابا. امیرعلی پیششون نبود. دیدم روبه روی یه بنر وایسادن و دارن میخوننش.
یه زیارت نامه بود فکر کنم .
_مامان. امیرعلی کو؟
مامان که خوندنش تموم شد برگشت سمت من و با همون لبخند مخصوص خودش گفت _ داداشت عادت داره وقتی میاد اینجا کلا از ما جدا میشه خودش تنها میره . ولی الان گفت میره سریع تا قبل از نماز یه زیارت میکنه و میاد که پیش هم باشید.
هی من میگم این داداشم زیادی خوبه میگین نه ( البته کسی جرات نداره بگه نه) .
مامان بابا راه افتادن و منم دنبالشون. از چندتا محوطه که ظاهرا اسمش صحن بود گذشتیم و رسیدیم به……..
. دیگه کاملا زبونم بند اومد . وای چقدر اینجا نورانی و قشنگ بود
. درسته ۱۱ سال پیش اومده بودم اما هیچی از اینجا یادم نمیومد. یه دفعه دستم توسط یکی کشیده شد و مصادف شد با جیغ کشیدنه من.
مامان _ عه چته ؟ سر راه وایسادی کشیدمت اینور.
بیخیال سکته کردنم شدم و با لرزشی که نه تنها تو صدام بود بلکه تو دلمم بود گفتم:
_ مامان اون که شبیه پنجرس اون گوشه چیه ؟ اون که اون وسطه چیه؟
مامان _ اون پنجره فولاده همون جایی که باعث حاجت گرفتن خیلیا شده از جمله خود من. اون چیزی هم که اون وسطه سقا خونس.
غوغایی تو دلم به پا شده بود. یه آرامش خاصی داشتم. بی توجه به مامان که داشت صدام میکرد به سمت همون پنجره مانند که الان فهمیده بودم اسمش پنجره فولاده رفتم. خیلی شلوغ بود. به زور خودمو به جلو کشوندم جوری که قشنگ چسبیده بودم بهش. سرم رو بهش تکیه دادم و ناخداگاه با سیل اشکام رو به رو شدم. نمیدونم دلیلش چیه ولی حس خوبی داشتم. احساس سبک بودن. نفهمیدم که چی شد اما احساس کردم یکی اینجاست که منتظره تا حرفامو بشنوه . یکی که میتونه آرامشی باشه برای دل خسته من. شروع کردم گفتم هرچی که بود و نبود. از تک تک لحظه های زندگیم. از همه چی ، از همه جا. چیزایی که تا الان به هیچ کس نگفته بودم چون نمیخواستم غرورمو بشکنم اما انگار اون نیرویی که منو وادار به درد و دل میکرد چیزی به اسم غرور براش معنی نداشت.
#رمان_مذهبی #رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فایده امام غائب(عج) برای مردم و شیعه
🎙 #استاد_بالادستیان
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
االسّلام علیکَ حین تَقوم...
سلامبر تو آنهنگام که
برایاحیایعشق
قیام خواهی کرد
و سلامبرآنان که قیام
تو را چشم به راه اند...
#اللهمعجللولیکالفرج♥️
ذکر روز پنجشنبه:
لا اله الا الله الملک الحق المبین
(معبوی جز خدا نیست؛ پادشاه برحق آشکار)
ذکر روز پنجشنبه به اسم امام حسن عسکری (ع) است. روایت شده در این روز زیارت امام حسن عسکری (ع) خوانده شود که خواندن آن موجب رزق و روزی میشود.
#مرتبه۱٠٠
میـانبررسیـدنبھخدا،نیتاست ..
ڪارخـاصۍلآزمنیسـتبڪنیم،
ڪافیستڪارهـاۍروزمـرھمـانرا
بخاطـرخدانجامدهیـم🔖シ!-
-شهیـدابراهیمهمت
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
جـٰانبـٰاختِگـٰانِرـاهِعِشق،ـاِۍشُھَدـا
مـٰارَفتَنۍهَستیمۅشُمـٰامۍمـٰانید••!♥️🌿
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
تـوبِہزِمَـنسَرڪویَتهِـزارهٰـادارِے
وَلِۍبِـدآنڪِھگِدایَتفَقَـطتـورادارَد..:)!
ایڪسوڪارمحسینـ..!
صبحتون حسینی
صلی اللّٰه علیکـ یا اباعبداللهـ♥️
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
میگفت:مایہنگاهکردنداریمیہدیدن
منشایدتوخیابونببینماما"نگاه"نمیکنم👀.
#شهیدعباسبابایی🌼✨
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
〖 🌿♥️'! 〗
شیطونـه کنارِ
گوشت زمزمه میکنه:
تا جوونی از زندگیـت لذت ببر❗️
هر جور که میشه خوش بگذرون
اما تو حواسـت باشه،
نکنه خوش گذرونیت به
قیمتِ شکســ💔ـــتنِ دل امام زمانمون باشه..
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
f0d72e8609c41455496521ead9cf0df0.mp3
8.57M
°•♥🎧!
#مداحے✨
حال و هواتون اربعینی شد دعام ڪنید(:
🌴 پارسال اڪثر موڪب ها اینا و پخش میڪردن...!💔🕊
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
✨انگیزشی
به خدا اعتماد کن !
گاهی بهترینهـا را بعد از تـلخترین
تجربهها به تو میدهد؛ تا قدرِ زیبا
ترین چیزهایی که به دست آوردی
را بدانی✨🔗🍃
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خداراصدابزن
#نمازاولوقت
اذان ظهر به افق اهواز
13:16
#مذهبی
✦[ بوی ظـهور عجـیب پیچیده
یارگیری آقا خیلی وقته شروع شده
جا نمونیـم... بی هوامیـخرن هاا
یه وقت حسـرت به دل نَمیریم!
#یـابـنالحـسنادرکنـی♥️✋🏻:)
اللهم عجل لولیک فرج🍀🕊️
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#پندانه(:🌱
بعد از اینڪہ انسان از گناهۍ توبه کنہ
و دیگر سمت اون گناه نره
گناهانۍ که قبلاً مرتکب شده کاملا از
اعمالش حذف میشہ!..(:
"سہ دقیقہ در قیامت"
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم؟ قسمتچهلوهفتم چرا نماز اول وقت اینقدر مهم است؟ استاد پناهیان : جوون م
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم؟
قسمتچهلوهشتم
چرا نماز اول وقت انقدر اهمیت دارد؟
استاد پناهیان :
غربیه تا اخرش رفته بدبخت شده...
حاضره با سگ و گربه و موش زندگی بکنه ،
با مردش یا زنش ، حاضر نیست زندگی بکنه...
همه بهم خائنند...
هیچ کس به هیچ کس نمی تواند محبت بکند .
این بلاییه که یهودیهای صهیونیسم نامرد،
سر مسیحیهای بدبخت ، آوردند.
محبت کجاست ؟
تو دلی میتونی محبت پیدا بکنی که ،
علیه خود قیام کرده باشه .
تو دلی میتونی عشق پیدا بکنی که ،
علیه هوس خود اقدام کرده باشه .
تو دلی میتوانی وفا و صفا پیدا بکنی که علیه خود اقدام کرده باشه.
حداقل اقدام علیه خود ،
نماز اول وقت خوندن مودبانه است ،
بی کم گذاشتن از نماز .
آقا ببخشید میتونیم وسط سخنرانی سوال بکنیم ؟
نه نمیشه ،
به هیچ وجه ...
اینجا سخنرانی یکطرفه اس.
حاج آقا ...
آخه ، این سوال تو گلومون گیر بکنه ،این گلو ، درد میگیره .
حالا ، چون شما انسان محترمی هستی سوال کن .
حاج آقا ....
نمیشه ما جای دیگه ای غیر از نماز باخودمون مبارزه با نفس بکنیم ؟
که آدم اهل عشق و صفا و محبت باشیم؟
خیلی جاها تو دنیا هست ،
تو زندگی ما هست ،
✅ که ما تو اون جاها باخودمون مبارزه می کنیم .
وقتی با خودمون مبارزه کردیم ،
وقتی با هوای نفس خودمون مبارزه کردیم.
اونوقت اون هوا پرستیمون کم میشه ،
عاشق پیشه میشیم ،
✅ میتونیم به کسی محبت کنیم.
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم؟ قسمتچهلوهشتم چرا نماز اول وقت انقدر اهمیت دارد؟ استاد پناهیان : غربی
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم؟قسمتچهلونهم
چرا نماز اول وقت انقدر اهمیت دارد ؟
مگه ... ، تمام مبارزه ی با نفس ،
سر نماز اول وقت ،
تو نماز تر و تمیز جمع شده ؟
که شما میگید؟
عروس خانم از آقا داماد میپرسه ...
نماز اول وقت و تروتمیز میخونی ؟
میگه : نه ...
عروس خانمم برمیگرده میگه :
ای هوسران ...!!!
ای بی محبت...!!!
ای خودخواه ...!!!
همه ی ناسزاهای عالم رو بر میگرده به ما میگه...!!!
مبارزه باهوای نفس سر نمازه حاج اقا ؟
نمونه بگم براتون ؟
مثال :
فرصت دادم ، یه سوال داره میکنه ...
بگو ...سوالت و راحت...
چون میدونم جوابش چیه ...
شما کجا مبارزه بانفس کردین ؟
مثلا :
یه جایی چراغ قرمز بود ،
می خواستم رد بشم.
گاز و بگیرم برم...
اما ... مبارزه با نفس کردم وایستادم .
البته پلیسم بود هااا ... سر چهار راه...
تحویل گرفتین ؟
اجازه بدم سوالشو ادامه بده یانه ؟
دیگه شما فهمیدید جوابشو ...
اجازه بده جواب بدیم ...
هیچ کجا مبارزه بانفس تو ، قیمت نماز رو نداره ،
هر جا باخودت مبارزه کردی ...،
یه کار خوب انجام دادی... ،
بیا من برات ثابت کنم ، شیله پیله داره .
یا پلیس سر چهار راه وایستاده بود ...
یا یه مزه ای تو اون کار بوده ...
من خیلی بچه ی با ادبی هستم ،
میخوام پام و دراز بکنم پیش مهمونام...
یه دفعه ای پام و جمع میکنم ،
میگم با این که خسته ام ، عیبی نداره ،
خب ... مهمونت کیه ؟
مهمونت ، رئیس اداره اس ؟
خب فدات بشم ...
میخواستی پیش رئیس اداره ام ، پات و دراز کنی ؟
تو تا یه جایی طمع به منفعتی نداشته باشی ،
از ضرری نترسی ،
مگه کار میکنی ؟
مگه علیه خودت اقدام میکنی
تانون توش نداشته باشه برات اقدام نمیکنی.
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خاطره_شهید
در مدتی که در حلب بود،زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود.
اگرنمیتوانستکلمهایرابیانکندباحرکاتدستوصورتشبه
طرفمقابلمیفهماندکهچهمیخواهدبگوید.
یکروزبهتعدادیازرزمندههاینبلوالزهراءدرسمیداد.وسط درسدادنناگهانهمهدرازکشیدند!
بهعربیپرسید:«چتونشده؟»گفتند:«شماگفتیددرازبکشید!"😁😂
بهجایاینکهبگویدساکتباشید،کلمهایبهکاربردهبودکهمعنی اشمیشددرازبکشید!
بهرویخودشنیاورد.گفت:«میخواستمببینمبیداریدیانه!»
بعدازکلاسکهاینموضوعرابرایدوستانشتعریفکرد،
آنقدرخندیدوخندیدندکهاشکازچشمانشانجاریشد.😂
#شهید_عباس_دانشگر
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️