توکجاییکہجہانبیتو
بہهمریختہاست !
تورابہالعجلهایدلهایپاک
میدهمتقسم ،
فقطبیـا آقای من :)💔!
#امامزمانم
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
🍃🌻••
دائمسوره «قلهوﷲاحد»
رابخوانید و ثوابش را
هدیهکنید بهامامزمان عجل الله 💛
این کار عمر شما را با برکت میکند
و مورد توجه خاص حضرت قرار میگیرید.
🎙 -آیتالله بهجت-
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
🦋🕊🦋🕊🦋
🕊🦋🕊🦋
🦋🕊🦋
🕊🦋
🦋
#part_22
مهدیه:علی .....میخواد ....بره.....
سوریه
من:چی؟
مهدیه داشت گریه میکرد یکم دل داریش دادم
من:قوبونت برم اشکالش چیه برای دفاع از حرم بی بی زینب میره
مهدیه:اگه ....اگه شهید بشه چی من چجوری تحمل کنم
چجوری طاقت بیارم
اخه من مگه چند سالمه
من:مهدیه جان مگه هرکس میره اونجا شهید میشه خواهرم
مهدیه : خودتم میدونی که اوضاع اونجا خوب نیست
من:باشه خواهرم اروم باشه
رفتم سریع اب قند درست کردم اوردم به سمتش گرفتم
من:بخور
یکمی خورد گفت مهدیه
اه چرا شوره؟
نمک ریختی توش؟
من: ها ؟چی؟نمک؟وایی ببخشید اصلا چیزی دیگه میارم برات که دوست داری
همونطور که رفتم براش از یخچال چیزی بیارم گریه میکرد رفتم توی یخچال نگاه کردم
چشمم خورد به شیرینی خامه ای
من:اوو ببین چی اوردم برات
گرفتم سمتش اروم اروم خورد
من:حالت خوبه؟
مهدیه:بد نیستم
دست از خوردند کشید
و ناراحت همینجوری نشست
مهدیه:چطور ساکش و ببندم پشت سرش اب بریزم اگه دیگه بر نگرده میدونم لیاقتش رو داره نمیخوام مانعش بشم....صدای هق هقش بالا رفت
رفتم براش اب بیارم
چشمم خورد اب پرتقال که خیلی دوست داشت بیا بخور
یکمی که خورد سریع رفت به سمت رو شویی و بالا اورد اومد نشست من:خوبی؟،،،، مهدیه:اره فک کنم مسموم شدم، یکم کیک خورد دوباره رفت سمت روشویی
حدسش زیاد سخت نبود
من با تمام شوقی که از خودم سراغ دارم گفتم:وایییی خدااااا دارم خاللههه میشم
من:مهدیه حامله ای؟
مهدیه:چیی؟
من:ضایع است است که
صب کن اصلا بریم دکتر
هوورا خاله شدم
.
.
رسیدم به در اتاق دکتر
تق تق
_بفرمایید
وارد شدیم بعداز چک کردند گفت بله حامله هستند تقریبا ۴ماهشون هست
چطور متوجه نشدید
مگه حالت تهوع نداشتی؟
مهدیه:خیلی کم اخه من وقتی دو غذا میحوردم حالت تهوع بهم دست میداد بعضی وقتها فک می کردم بخاطر معدم (معدش یکم مشکل داشت همه چی بهش نمیساخت)
_خیلی عجیبه متوجه نشدی
مهدیه:بچم سالمه؟
_بله سالمه
با خوشحالی اومدم بیرون
مهدیه داشت با علی اقا حرف میزد
سوار ماشین شدیم
.⭕️کپی رمان فقط باذکر نام نویسنده در غیر این صورت حرام⭕️
نویسنده:نرگس جمالپور
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛
🦋🕊🦋🕊🦋
🕊🦋🕊🦋
🦋🕊🦋
🕊🦋
🦋
#part_23
جلوی در خونشون نگه داشتم رفت داخل خونه منم روندم به سمت خونه ی خودمون
رفتم شیرینی عروشی یکم شیرینی گرفتم و رفتم خونه سلام ماماااان جان
ماما:سلام دخترم
شیرینی به چه مناسبت؟
من:هیچی دلم شیرینی خواست گرفتم.
من:راستی دو خبر دارم اول خوب رو بگم یا بد رو ؟
مامان:خوب رو ؟
من:مهدیه حامله است
مامان:چه عالی انشاالله سالم و سلامت به دنیا بیاد
من:انشاالله
مامان:خبر بد چیه
ناراحت گفتم:اقا علی میخواد بره سوریه
مامان:با اینکه مهدیه حامله اس؟
من:نه نمیدونست
نمیدونم مهدیه خیلی حالش بده
مامان:انشاالله سالم و سلامت میره و بر میگرده انشاالله
.
.
چند سالی بود نرفته بودم راهیان نور
چقدر دلم میخواست امسال برم راهیان نور
حیفف.....
رفتم سراغ گوشیم رفتم اینستا چتد تا پست سیاسی و مذهبی گذاشتم و رفتم توی پیج ها چند تا مطلب پیدا کنم
جستوجو کردم اورد بالا رفتم توی پیج نوشته بود محمدرضا رادمهر
😒
رفتم دنبال مطلب که دیدم چقدر مطالبش خوب بود کپیشون کردم و اومدم بیرون
فرستادم برای مهدیه درباره ی شهدا و همسرانشان و مقامشان فردا نمیتونستم برم ازمایشگاه امروزم خیلی خسته بودم کم گم چشمام گرم شد و تخته گاز رفتم به خواب عمیققق
با صدای زنگ گوشی چشمام باز کردم و جواب دادم
من:سلام مهدیه جانم
صدای گریش می اومد
من:چی شده
هق هق
مهدیه:علی.....علی........
من:اقا علی چی شده؟
_علی هفته دیگه میره
من:چی؟
خوب اروم باش اشکال نداره
سعی کن این هفته به کامش تلخ نباشه
اروم باش مراقب خودت باش
خوب؟
مهدیه :باشه
هق هق
فین فینی کرد و دیگه گریه نکرد
من:به خانوادت بگو خوب به اقا علی بگو خودش بع خانوادت بگن
مهدیه:با..شه کاری نداری؟
من:نه
مهدیه:خداحافظ
من:خداحافظ یاعلی
⭕️کپی رمان فقط باذکر نام نویسنده در غیر این صورت حرام⭕️
نویسنده:نرگس جمالپور
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛
◖🌸💕◗
•
•
بھشگفتـم؛
چنـدوقتیـهبـهخـٰاطـراعتقـٰآداتـم
مسخـرممۍڪنن-!
بھمگفـت؛
برا؎اونـٰایۍڪه
اعتقـٰاداتـتونرومسخـرهمۍڪنن،
دعـٰاڪنینخـدابـه؏ـشق♥️!
حـسیـندچـٰارشـونڪنه :')
- شھیداحـمدمشلـب
•
•
‹ #شھیدانہッ . ›
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
ذکر روز دوشنبه:
یا قاضی الحاجات
(ای برآورنده حاجتها)ذکر روز دوشنبه به اسم امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است. روایت شده در روز دوشنبه زیارت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) خوانده شود که خواندن آن موجب کثرت مال میشود.
#مرتبه۱٠٠
♦️ #مادرشهید
مادر است دیگر؛
گاهــــی دلــــش
بــــرای پســرش
تــنـگ میشــود
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
خودمونیما
ولۍخوشبہحال
اوندلےکہ درڪ ڪرد
بزرگترین گمشدهزندگیش . . .🥀
امامـ زمانشہ💔
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
هدایت شده از -خـنـس³¹³
#عکسبـٰازشهلطفا👀
شیعہهاۍواقعے،یهبسماللهبگید!
6037-9975-2834-1259
شمارهکارتبهنام=میر
مـِنبابکمکهاۍنقدۍشما(:
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#عکسبـٰازشهلطفا👀 شیعہهاۍواقعے،یهبسماللهبگید! 6037-9975-2834-1259 شمارهکارتبهنام=میر مـِنبا
اینروزاواسہباباعلےکمنزاریدها!
-مطمئنباشهرچقدرازمالـِتببخشے
باباعلےچندبرابرشروبهتبرمیگردونه"
َ َوبهمالـِتبرکتمیده(:💚
پسبسـمالله!
شـهادتبهآسمانرفتننیست،بهخود آمدناست:)) 💔!'
شھیدآنه⎇
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا سید میگفتن :
ماه رجب 🌙
درِ لطف و رحمت خدا همیشه بازه ..
از دست ندی این ماه رو ،
رفیق ...
از خدا کم نخوای که ضرر کردی ❤️
#التماس_دعا
#آقا_مصطفی
••[💛🌾]••
گوشہ کنار؎ از حرمت..
جا؎ من باشد بس است!
بخدا چیز؎ نمیخواـہم دگر
اینکہ باتو باشم؛برا؎ من بس است(:
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
⸢🕊| #بهیادشهید⸥
از نیل رد شده ای و به ساحل رسیدهای
ما غرق فتنهایم دعا کن برای ما...
#پیشنهاد_پروفایل |🖼
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
_🌿🙂 #تصویر #حاج_محمدحسین_پویانفر
محمدحسینپویانفر
عشقُوخوبتفسیرمیکنہ...
مثلااونجایۍڪہمیگہ:
عشقینۍتَبِجنون!
حرمباشیدمدمایِاذون
یہگنبدروببینۍتوبارون،
چشـات...دریا!(:
#امام_زمان
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
#part_24
داشتم میرفتم پیش مهدیه زنگ در رو زدم رفتم داخل
من:سلام بر مهدیه خانم چطوری؟
مهدیه:سلام خوبم
بعداز احوال پرسی رفتیم داخل
من:به خاله مرضیه گفتی حامله ای؟
مهدیه:اره تا همینجا اینجا بودند چند ساعتی هست رفتند
من:اقا علی میدونه حامله ای؟
مهدیه:اره ولی میخواد بره
دیگه گریه نمیکرد
مهدیه برام چایی و شیرینی اورد
من:بیا بشین میدونی که چیزی بخواهم تعارف ندارم
من:با مسئله رفتن اقا علی کنار اومدی؟
مهدیه:خب راستش اره
چه عالی که به شهادت برسه
از زبان مهدیه
با درد این ها رو میگفتم درست بود که با این موضوع کنار اومدم ولی نمیتونستم دلتنگی شو تحمل کنم
فاطمه چند ساعتی بعد رفت رفتم وسابل خورشت سبزی رو اماده کردم بعداز دم کشیدن برنج صدای در اومدم دیدم علی اومده
علی:سلام بر بانووجان چه کار کرده ای؟
من:سلام بر اقای شکمو
علی خندید و رفت لباس هاشو عوض کنه و بیاد
یه هفته بعد
برای اخرین بار برایش دست تکون دادم که هواپیما اوج گرفت ازهمین حالا دلتنگش شده بودم
رفتم خونه ی مامان
از زبان فاطمه
تقریبا دو هفته ای از رفتن اقا علی میگذشت اصلا نمیدیدم که مهدیه بخواد زیاد گریه کنه
رفتم سراغ تلویزیون
اخه کی فیلمم رو میزارن اه
۲۰:۳۰
چند دقیقه ای گذشت که گفت
چند تن از شهدای مدافع حرم در درگیری عملیات دیشب به فیض شهادت نائل در امدند
عباس محمدی
اسماعیل جهانی
علی موسوی(علی اقا )
غلامرضا رضاپور
محمد رستگار
یا حضرت زهرا
من:مامااان
همینطور که اشک میریختم
چیشده؟
من:مامان ،اقا علی شهید شده
مامان همونطور که اشک میریخت گفت اماده شو بریم پیش مهدیه
سریع اماده شدم
دینگگ
مهدیه: اومدم
مهدیه:سلام چطوری چیشده چرا چشاتون اینطوریه
من:هیچی با مامان یکم گریه کردیم بهش چشمک زدم که بفهمه منظورم درباره ی باباست
رفتیم داخل خونه که داشت عکس از شهدا نشون میداد
مهدیه:
خاله جون خوبی سلامتی،؟
فاطمه خوب موقعی اومدی فیلممون الان شروع ....
نگاهش خورد به تصویر ناباورانه نزدیک شد
#از زبان مهدیه
یعنی این همسر من بود این همون کسی که چند هفته پیش کنارم بود نشستم روی زمین
صدای زنگ اومد و...
⭕️کپی رمان فقط باذکر نام نویسنده در غیر این صورت حرام⭕️
نویسنده:نرگس جمالپور
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛