❤️بسمربالشهــــــدا❤️
#کتاب
ابو وصال
کتاب طلبه دانشجو، #شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتاول:
سوره طاها...
دوران شیر خوارگی👶 #محمدرضا،سوره طه را میخواندم☺️ و به او شیر🍼 میدادم🙂.همان زمان این سوره را حفظ شدم☺️ و آن حالت معنوی و مهر مادری برایم لذتبخش بود.👌☺️
راوی:مادر شهید❤️
#ادامـهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو، #شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتچهارم
آمرین به معروف🍃
سعی می کردم اعتقادات را به شکل عملی در وجود فرزندانم پرورش دهم👌
بچه ها می دانستند اگر مادر پوشش تیره ومشکی دارد. یعنی عزا و ماتم است.😔 شب شهادت یکی از امامان بود و من مشکی پوشیده بودم آن موقع دو فرزند داشتم محمدرضا هفت و خواهرش یازده ساله بود.☺️
برایشان از آن امام تعریف کردم...
به دقت گوش کردند و موقعیت آن شب را فهمیدند 🙂
اما همسایه بغلی ما جشن گرفته بود و آهنگ های شاد را با صدای بلند پخش میکرد 😳😓
نگران شدم مبادا تصور کودکانه آنها دچار دوگانگی ایجاد شود 😒
بنابراین از قبحشکنی عمل همسایه در شب شهادت گفتم...
مهدیه تصمیم گرفت تا امر به معروف کند سمت خانه همسایه رفت☝️
محمد که نسبت به خواهرش تعصب داشت ، رفت و مراقب او بود🚶
که اگر اتفاقی برایش افتاد کمکش کند
تذکر آنها نتیجه داد ☺️🍃
و صدای آهنگ قطع شد.....
راوی:مادرشهید
#ادامـهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
📚ابووصال
کتاب طلبه دانشجو، #شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتپنجم
بازیگوش
در مسیر خانه تا مدرسه،کیفش💼 را به هوا پرتاب میکرد😃،این کار برایش نوعی تفریح محسوب میشد🙂دوم ابتدایی بود که در مسیر برگشت🚶به خاطر حواسپرتیاش تصادف کرد😞و پایش شکست😒.چندروزی در خانه بستری شد🙁.اما هیچ وقت دست از بازیگوشیهایش برنداشت😃
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
📚ابووصال
کتاب طلبه دانشجو،#شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتششم
نماد مقدس
دوره ابتدایی وقتی در مدرسه دنبالش میرفتم☺️با حجاب چادر بودم☺️ با شادمانی و حیرت کودکانهاش میگفتمامان وقتی میایی دنبالم همه من و تو رو یک جور دیگر نگاه میکنند😍کمی که بزرگتر شد تازه متوجه ☺️که از نگاههای👀 خاص شکوه و ابهتی بود که در حفظ حجاب مادرش وجود داشت از آن موقع چادر برایش یک نماد مقدس شد👌😊
روای:مادرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو،#شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتهفتم
سفر های معنوی
او را با سفر های راهیان نور آشنا کردیم👌
سفرهایی که هم جنبه معنوی داشت
و هم تربیتی☺️
سفر های ده_بیست روزه ای که تا آخر تعطیلات عید طول می کشید...🤗
سختی و کمبود زیادی داشت...🙂
خیلی ها جا می زدند و کم می آوردند😥
اما مشقت های این سفر ها از او آدمی ساخته بود😌 که بتواند در برابر مشکلات صبور باشد
کم توقع باشد ☺️
قناعت کند ، تلاشگر و هدفمند باشد☺️
و از نظر جسمی هم قوی باشد...👌😊
این سفر ها برای او و خانوادهمان در حکم منبعی انرژی بخش بود☺️ که یک سال موتور روح و جانمان را روشن نگه می داشت...☺️
و به طور ویژه ای بر اعتقاداتمان اثر گذاشت... 👌❤️
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتهشتم
چشمان سگ
در یکی از سفرهای راهیاننور،کنار یک پاسگاه
دربیابانی خلوت توقف کردیم وچادر زدیم.🏕
همه داخل چادر خوابیدیم،🏕
اما او بیرون خوابید.👀😐
نیمهشب از صدای نفسهای
عجیبی از خواب پریدم😳
ونگران شدم.🙁
لای پرده چادر را کنار زدم ودیدم کهسگی عظیمالجثه😰
بادهانی باز که نفسنفس
میزد بالا سـر#محمدرضا
خمشده وبا چشمانش به صورت او زل زده است،😫😰
#محمدرضا بیدار بود اما از ترس جنب نمیخورد،😱😰آن لحظه
تنها کاری که توانستم انجام دهم این بود😰
چندبار پشتهم دست بزنم👏،
سگ از صدای دست زدنم ترسیدورفت.🤕🙄
وقتی اوضاع آرام شد مراصدا زد وبه سمتم آمد وباحالت
بهتزده میگفت🤔 که آن سگ چه از جانش میخواسته که
آنطور به اوخیره شده بود.😕😃
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتیازدهم
علاقه به ورزش رزمی
شش تا هفت سالگی ژیمناستیک کار میکرد☺️ و بعد از آن به تبعیت از دایی بزرگش ورزش های رزمی و تکواندوکار شد. علاقه اش به سمت ورزشهای هیجانی و جنبشی روز به روز بیشتر شد🙂.حیاط و پارکینگ خانه با وسایلی مثل صندلی،تایر و موتور پدرش،محل تمرین او شده بود.کنترلش کمی سختر شد☹️ و پارک،محل بعدی تمریناتش شد😁.به خاطر هوای آزاد و موانع بیشتری که در پارک بود،هیجان و انرژیاش تخلیه میشد😇.دوره راهنماییاش حرکات خطرناکی میکرد😰 و نگرانیها دوبرابر شده بود😓 که به خودش اسیبی نرساند😥.راسته دیوار را بالا میرفت😐و پرشهایش بلندتر شده بود.😑بعدها مشخص شد که به این حرکات پارکور میگویند😀که نوعی ورزش است.بدون این که دوره آموزش خاصی ببیند آن را یاد گرفت☺️❤️
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتدوازدهم
لباس خاکی
دوره دبیرستان اوج ورزش پارکور بود☺️ یک سال در آنجا بنایی داشتند،در فضای حیاط،کیسه های گچ و سیمان و تپههای خاک و ماسه زیاد بود😊که به عنوان مانع استفاده میکرد☺️و ورزش مورد علاقهاش رو تمرین میکرد.🤗 وقتی به خانه میآمد هیکل و لباسش خاکی بود😃😐
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو،#شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتچهاردهم
نوجوانی سالم
در اردوی جهادی که از طرف دبیرستان اعزام شدند ... 👌
چون بیشتر بچه ها با آب و هوای آن منطقه سازگار نبودند 😓
مریض شدند
محمدرضا اما سالم و قوی و پرانرژی بود ☺️
اگر کمبودی در امکانات بود حرفی نمیزد 🍃
و اهل گله و شکایت نبود ✋
جهادگری و سازگار و توانمند بود 🍃❤️
راوی:معلمشهید
#ادامهدارد..ـ
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو ،#شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتپانزدهم
نوجوان جهادگر
شانزده ساله بود که از طرف دبیرستان به سفر جهادی رفت☺️.میخواستند برای بهتر شدن آبیاری آن روستای محروم استخر بسازند👌.زمین سفت و سختی بود که باید خیلی انرژی صرف میشد💪.هر گروه وظیفه خودش را داشت.خیلیها کم آورده بودند،اما او خستگیناپذیر بود✌️ و جای چندنفر کار میکرد😊؛کلنگ میزد🔨.بیل میزد.خاک را به جایی دیگر منتقل میکرد.بمب انرژی بود.☺️❤️
راوی:معلمشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتشانزدهم
خانواده صمیمی
در تربیت فرزندانم سعی کردم☺️ با آنها حرف بزنم و از روش و مشی شهدا و خاطرات گذشته برایشان بگویم.👌😊مجبورشان میکردم که حرف بزنند و ساکت نباشند☺️.البته #محمدرضا که بزرگتر شد، شاید خیلی از حرفایش را نمیگفت😐؛ اما من آرام آرام از زیر زبانش میکشیدم😃. به این شکل فاصله ها بینمان کمتر میشد.☺️❤️
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتهفدهم
امر به معروف خونین
با یکی از رفقایش به سمت نانوایی محله می رفتند که می بینند چند نفر اراذل و اوباش به نانوایی حمله کردند و با کتک زدن شاطر، می خواهند دخل را خالی کنند.ترس و وحشت عجیبی بین مردم افتاده بود.😢کسی جرأت نداشت کاری کند. محمدرضا سریع خودش را وارد معرکه کرد تا مانع شود،اما یکی از اراذل شیشه نوشابه خالی🍾 که آنجا بود را به زمین کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله میکند.😰پشت گردنش می شکافد،زخمی به عمق یک بند انگشت. در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد.🤕آن موقع فقط چهارده سالش بود که می خواست امر به معروف کند و جانش را هم به خطر انداخت.
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتهفدهم
امر به معروف خونین
با یکی از رفقایش به سمت نانوایی محله می رفتند که می بینند چند نفر اراذل و اوباش به نانوایی حمله کردند و با کتک زدن شاطر، می خواهند دخل را خالی کنند.ترس و وحشت عجیبی بین مردم افتاده بود.😢کسی جرأت نداشت کاری کند. محمدرضا سریع خودش را وارد معرکه کرد تا مانع شود،اما یکی از اراذل شیشه نوشابه خالی🍾 که آنجا بود را به زمین کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله میکند.😰پشت گردنش می شکافد،زخمی به عمق یک بند انگشت. در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد.🤕آن موقع فقط چهارده سالش بود که می خواست امر به معروف کند و جانش را هم به خطر انداخت.
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتهجدهم
اشک با طعم شیرکاکائو
یک سال فقط یک کارت برای ورود به بیت رهبری دادند...🍃
من اصرار داشتم که محمدرضا برود بعد از مشورت ، او انتخاب شد 👌
خواهرش میخواست که او را بفرستم
اما نمیشد...😥
تا فهمید که رضایت دادیم برود
سر از پا نمیشناخت😁
دوم دبیرستان بود...
اولین بارش بود که تنها می رفت
وقتی از بیت برگشت ، چشم ها و صورتش قرمز شده بودند😪
از روحیاتی که از او می شناختم مطمئن بودم که مسیر بیت تا خانه را گریه کرده 😭 و از دیدن چهره رهبر منقلب شده است...
هر چه اصرار کردیم از فضای آن جا بگوید و دلیل گریه هایش چیست
اما یک کلام هم حرف نزد☝️
پافشاری ما را که دید با حالت شوخی گفت : شیرکاکائو و کیکش خیلی خوشمزه بود ☺️
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتبیستم
بچه هیئتی
حضورش در هیئتهای عزاداری باعث شده بود تا زمینههای اعتقادی و معنویاش عمیقتر شود☺️ شهادت💔 در جان و روحش ریشه بداوند🕊. با این که پنجشنبهها مدرسهاش تعطیل بود،به جای خواب و تفریح در هیئت مدرسهاش شرکت داشت👌🤗.اغلب شبها همانجا میماند تا صبح در برپایی مراسم دعای ندبه کمک کند😊. به کارهای اجرایی در این زمینه علاقمند بود👌 و هر جور که بود، سعی میکرد تا در آن برنامهها حضور داشته باشد☺️❤️
راوی:پدرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتبیستوسوم
مهربان برای دوستان
وسط خیابون بودم
که بامن تماس گرفت.👀
باحالتی ناراحت وگرفته😔
خبر تصادف یکی از دوستانش را داد.
حتی عکسش را فرستاد وتاکید داشت
به طور ویژه دعایش کنم وختم صلوت
بگیرم.📿
خیلی به منزل آن دوستش میرفت🏡وچون
شکستگیهایش زیاد بود،
کمکش میکرد تا جابهجا شود
وکارهایش را انجام میداد.
راوی:خواهرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتبیستوچهارم
سرقت ادبی
هدیه تولد،یک رم هشتگیگ
خرید.😍
تلاش کرده بود باسلیقه
کادوپیچ کند🎁،
اما اینطور نبود.😳
هدیه را که باز کردم،یکتکه
کاغذ لای آن بود.
چند بیت شعــــــــر بود که قافیه
مهدیه داشت.
باتعجب😳پرسیدم:
دوبیتی باقافیه اسم
من گفتی🤔⁉️
ملتمسانه🙏 از من خواست
تا صدایش را در نیاورم😶
شعر یکی از دوستانش بود
که برای همسرش💑
سروده بود و همنام من بود.☺️
راوی:خواهرشهید
#ادامهدارد...
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید
مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتچهلوپنجم
با جنبه
در یکی از شبکه های اجتماعی 📲گروهی مختص شهدا تشکیل دادیم☺️. تا یک ماه اول حالت تعلیقی داشت و حذف و بازسازی میشد. تا اینکه دیگر ثابت شد. گاهی دوستان اهل زنحان به ترکی گفتمان میکردند و سربهسر او میگذاشتند😏.
من به او در گفتگوی خصوصی میگفتم که بچهها شوخی میکنند.
تا یک وقت ناراحت نشود.😊
از ان همه حذف شدن و دعوت شوخیها و سربهسر گذاشتنهای دوستان در ان گروه مجازی ناراحت نشد.👌
انقدر ظرفیتش بالا بود که عصبی نمیشد و صبور بود🍃
راوی:دوست شهید
#ادامهدارد
💌| @shahid_dehghanamiri
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید
مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتچهلوششم
قدرت جذب
یکی از فعالیتهای فرهنگی که انجام داد غرفهداری مدرسهی قران دانشگاه تهران در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران بود👌🌺
در فروش محصولات انتشارات📚 قران و عترت اهل بیت نبوت ساعت ها چانه گرم میکردیم تا خریدار جذب کنیم😊،
اما خودش برای ما انقدر نرم زبانی کرد و تشویقمان کرد که یک محصول در باب ازدواج بخریم💍و هفتاد هزار تومان ما را پیاده کرد😁.
قدرت جذب مشتری را داشت و استعداد خوبی داشت🌹🍃
راوی:دوست شهید
#ادامهدارد
💌| @shahid_dehghanamiri
همیشه می گفت #سرباز_امام_زمانم☺️ و زمانی که به او می گفتم بمان و ادامه تحصیل بده می گفت من صدای هل من ناصر امام حسین(ع) را الان می شنوم👌. حرف های عجیبی می گفت که ما را مجاب می کرد.
محمدرضا می گفت چون #حضرت_آقـا فرمودند ما به سوریه کمک می کنیم و هیچ قیدی نیاوردند که چطور کمک میکنیم، من به عنوان پیرو حضرت آقا خودم را آماده کردم و آموزش های تکاوری و تخریب دیدم که هر موقع آقا اراده کند من آماده باشم.✌️ میگفت شما فکر کن #امام_زمان(عج) ظهور کند و چشمش به من بیفتد و دست روی شانه من بگذارد و من یک جوان بی فایده باشم😔؛ امام زمان(عج) اینطور خوشحال می شود یا یک جوان و سرباز و آماده💪که ایشان را خوشحال کند☺️
شهیدمدافـع حـرم
#محمـدرضادهقـانامیری
💌| @shahid_dehghanamiri