فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘🌸امروز یادمان باشد
برای شاد بودن
هزاران علت وجود دارد
غصه ها بی ریشه هستند ❗️
اجازه رشد به این علفهای هرزه
را در باغ زندگی مان
ندهیــــــم🌸
باغ زندگیتون همیشه آباد 🌸🍃
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت قاسم...
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برام یه کاری کن…
حسین جان❤️
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
⚘ظرف های شام معمولاً دو تا بشقاب و یک لیوان بود و یک قابلمه. وقتی میرفتم آنها را بشورم، میدیدم همونجا در آشپزخانه وایساده، به من میگفت: «انتخاب کن، یا بشور یا آب بکش». بهش گفتم: مهدی مگر چقدر ظرفه؟ در جواب گفت: هر چی هم که هست با هم میشوریم.
⚘یک روز خانواده مهدی منزل ما مهمون بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدی همه با هم سر سفره نشسته بودیم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخونه چیزی بیارم. وقتی اومدم، دیدم همه نصف غذاشون رو خوردند، ولی مهدی دست به غذاش نزده تا من برگردم.
#شهید_مهدی_زینالدین♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا حسین❤️
ان شاءالله روزی همه
اربعین
حرم شش گوشه❤️
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
#سیره_شهدا
کم تر شبی می شد بدون گریه سر روی بالش بگذارم ، دیر به دیر می آمد ، نگرانش بودم ، همش با خودم فکر می کردم ، این دفعه دیگه نمی یاد ، نکنه اسیر شه ، نکنه شهید شه ، اگه نیاد ، چی کار کنم ؟!
خوابم نمی برد ، نشسته بودم بالای سرش و زار زار گریه می کردم ، به من گفت ،
چرا بی خودی گریه می کنی؟ ، اگه دلت گرفته ، چرا الکی گریه می کنی ! ، یه هدف به گریه ات بده.
بعدش گفت ،
واسه ی امام حسین (ع) گریه کن ، نه واسه ی من.....
#شهیدمهدی_باکری
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
#معز
ته خوشبختی
یه عاشق وقتی
به اربابش میره💔
#شهیدانه
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
⚫️#محرم_نامه_شهدایی
🖤شهید مدافعحرم مهدی حسینی
▪️همسر شهید روایت میکند: ماه محرّم که فرا میرسید، مهدی پیراهن مشکی خود را آماده میکرد و تا پایان ماه صفر آن را میپوشید. او در هیئت «یا زهرا» محلّهی نظامآباد تهران فعّالیّت داشت و هر کمکی که میتوانست، انجام میداد. مهدی آشپز هیئت نیز بود.
▪️با مهدی عهد بستیم که هرگاه فرزندمان متولّد شد، دههی دوم محرم در منزلمان هیئت بگیریم. هرچند ابتدا به نیّت فرزندمان بود اما بعدش تصمیم گرفتیم این مراسم را برای رشدِ معنویِ بیشتر خود برگزار کنیم و از سیره امام حسین علیهالسلام درس بگیریم. مراسم عزاداریمان از سال۱۳۹۲ آغاز شد و همچنان ادامه دارد.
▪️مهدی هیچگاه شعار نمیداد و محبّ اهلبیتبودنِ خود را در عمل ثابت میکرد. زمانیکه میگفت «اگر در عاشورا بودم، با ارباب همراه میشدم» در واقعیت نیز همان را نشان میداد.
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
💍#ازدواج_به_سبک_شهدا
🟣شهید مدافعحرم ابوذر امجدیان
🎙راوے: همسر شهید
💙من و همسرم هردو اهل روستای سهنله از توابع شهرستان سنقر استان کرمانشاه هستیم. خانهی ما و خانهی پدری همسرم چند کوچه با هم فاصله داشت. ابوذر برحسب اتفاق یکبار مرا دیده بود و با خانوادهاش مسئله را در میان گذاشته بود.
💜پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاریام آمدند که بنده نیز چون شناخت کافی از ایشان داشتم، در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم. اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. ابوذر پاسدار بود و منم همیشه آرزو داشتم که با یک پاسدار ازدواج کنم.
💙همان روز از سختیهای زندگی با یک نظامی برایم گفت و اینکه احتمالاً پیش بیاید که چندماهی در مأموریت باشد و منم پذیرفتم اما هرگز فکر نمیکردم که ابوذرم به شهادت برسد و همسر شهید شوم. در نهایت من و ابوذر با مهریه ۷۲سکه، در اول آبان سال۱۳۸۹ ازدواج کردیم. من توفیق داشتم ششسال در کنار بهترین همراه و همسنگرم باشم.
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
معرفی کتاب اخراجی ها 🌱
بریده ای از کتاب:
همینکه رسیدم، مادرم گفت حقوق سه ماه قبلی را یکجا دادهاند.
عجب!
و لازم شد دور دیگری در دانشگاه بزنم و ببینم چی شده که صفحه برگشته.
وارد اتاق رئیس که شدم تمام قد بلند شد ایستاد و از همانجا - پشت میزش - دو تا دست را آورد جلو و راه افتاد به طرف من
دست دادیم.
- سلامعلیکم احد آقا! آقا حالتان چطور است؟! شما چرا اینقدر کمطاقتی کردهاید. یک اشتباه کامپیوتری پیش آمده بود که آن هم رفع شد. آخر لازم نبود که اینقدر نامهپراکنی کردهاید.
گفتم: «اولاً نامهپراکنیها را من نکردهام و قانون کرده. دوماً، ببینم آقای دکتر! کامپیوتر شما چرا از میان هزار تا کارمند، آمده روی من اشتباه کرده!؟ کامیپوترت که مرا نمیشناسد، تو مرا میشناسی. یکی هم اینکه این کارها روال قانونی ماجرا بوده، فکر میکنی خودم ولت میکنم! حالا حالاها کار داریم با هم!»
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_حاج_احد_محرمی 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
💟#زندگی_به_سبک_شهدا
🌕شهید مدافعحرم جواد محمدی
🎙راوے: همسر شهید
💜فاطمه دو یا سه سالش بود که آقاجواد برایش پارچه سفید گلدار خرید. گفت: «خانم این چادر را برای دخترمان بدوز. بگذار بهمرور با چادر سر کردن آشنا شود.»
🌻از آن به بعد هر وقت پدر و دختر میخواستند از خانه بیرون بروند، آقا جواد میگفت: «نمیخواهی بابا را خوشحال کنی؟» بعد فاطمه میدوید و چادر سر میکرد و میدوید جلوی بابا و میگفت «بابا خوشگل شدم؟» باباش قربانصدقهاش میرفت که خوشگل بودی، خوشگلتر شدی عزیزم. فاطمه ذوق میکرد.
💜یک روز چادرش را شُسته بودم و آماده نبود. گفتم: «امروز بدون چادر برو.» فاطمه نگران شد. گفت: «بابا ناراحت میشود.» بالاخره هم آقاجواد صبر کرد تا چادر خشک شود و بعد بروند بیرون.
🌻وقتی آقا جواد نماز میخواند، دخترم پشت سر بابایش سجّاده پهن میکرد و همان چادر را سَر میکرد و به بابایش اقتدا میکرد و هر کاری بابایش میکرد، او هم انجام میداد.
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b