معرفی کتاب عباس دست طلا 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-برای پسرت آمدهای؟ از ته گلو پاسخ میدهم: ـ بله، پدرجان! گفتند شهید شده. میگوید: ـ پسر اول من هم شهید شده. تسلیت میدهم و میپرسم: ـ توی همین جنازههاست؟ پاسخ میدهد: ـ نه، سهماه پیش او را دفن کردیم. برای پسر دومم آمدهام! او هم شهید شده. پسر سومم هم زخمی شده و الان روی تخت بیمارستان خوابیده
۲-شناسنامه حسین را نشان میدهد: میبینم سنش را نوشتهاند شانزده سال! میگویم: ـ دو ماه مانده تا پسرم پانزدهسالش تمام شود، پس چرا این شناسنامه دستکاری شده؟! لبهایش را میگزد و چیزی نمیگوید؛ الا اینکه: ـ امشب را بگویید شیمیایی شده! صبح فردا که برای تحویل پیکر میآیید، راستش را به منزلتان بگویید!
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#داستان_زندگی_حاج_عباسعلی_باقری 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b