دانشمند عارف ...
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
خدایا...
خود را به تو می سپریم تا در میان طوفان ها
از میان #گرداب های خطر؛ ما را راهنمایی کنی...
با نور #ایمان قلب های ما را روشن نمایی...
به آتش #عشق خودخواهی ها و ناپاکی های وجود ما را بسوزانی....
#شهید_مصطفی_چمران
#از_شهدا_بیاموزیم
┄┅─✵🕊✵─┅┄
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
~🕊
شہیدمصطفۍچمـرانهمیشـہمیگفت:
اگرخـداعاشقتبشودهرجایجہانکـہ
باشۍشہیدتمیکندحتۍ
اگردرقلباروپاباشی..!
#شهید_مصطفی_چمران♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🌿غاده جابر (همسر دکتر چمران) میگفت:
حجاب درستی نداشتم یکبار دکتر چمران برایم روسری گلدار خرید و با یک لبخند به من گفت بچههای یتیم خانه دوست دارن شما رو با روسری ببینن!
میگفت از همونجا دیگه روسریم نیفتاد....
👤 کیائی
#شهید_مصطفی_چمران♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب مرگ از من فرار میکند 🌱
انتشارات روایت فتح که در زمینه چاپ کتابهای دفاع مقدس، خاطرات شهدا و ادبیات پایداری فعالیتهای گستردهای دارد، از زیرمجموعههای بنیاد فرهنگی روایت فتح است. بنیاد فرهنگی روایت فتح متولی جشنوارههای بینالمللی فیلم مقاومت، جشنواره تئاتر مقاومت، جشنواره هنر مقاومت است و در حوزههای تئاتر و هنرهای نمایشی، مستند، سینما، هنرهای تجسمی، ادبیات و رسانه فعالیت دارد.
کتاب مرگ از من فرار میکند؛ شهید مصطفی چمران، روایاتی از زندگی و رشادتهای این شهید بزرگ دفاع مقدس است.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_مصطفی_چمران 🕊🌱
┄┅─✵🕊✵─┅┄
اولین عید بعد از ازدواجمان بود.
لبنانی ها رسم دارند که دور هم جمع میشوند.
مصطفی به خانه پدرم نیامد و در مؤسسه ماند...
شب از او پرسیدم: خیلی دوست دارم بدونم چرا نیومدی؟
گفت: الان عیده...
خیلی از بچه ها رفتن پیش خانواده هاشون
وقتی برگردن برای این ۲۰۰، ۳۰۰ نفری که تو مدرسه موندن تعریف میکنن که چنین شد و چنان شد...
من باید توی موسسه بمونم، با این ها ناهار بخورم، سرگرمشون کنم، تا وقتی اون ها تعریف کردن، این ها هم چیزی برای گفتن داشته باشن...
گفتم خب چرا غذایی رو که مادرم فرستاده بود نخوردین؟
نان و پنیر و چای خوردین؟
گفت: اون غذا، غذای مدرسه نبود...
گفتم: شما دیر اومدین بچه ها که نمیدیدن که شما چی خوردین..
اشک هایش جاری شد و گفت: خدا که میبینه... 🥀
منبع: کتاب چمران مظلوم بود 💚
#شهید_مصطفی_چمران 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
معرفی کتاب پاوه سرخ 🌱
بریده ای از کتاب:
با شنیدن خبر رفتنش به «مصر» لرزه بر تمام وجودم چنگ انداخت. دلم میخواست به پاهایش بیفتم و نگذارم برود. وقتی علت رفتنش را پرسیدم، گفت: «چه فایده که من در اینجا حقوق زیاد بگیرم و راحت زندگی کنم؛ ولی در دنیا بی عدالتی وجود داشته باشد؟!» این فکر مثل خوره تو مغزم افتاده بود. او که میتوانست در بهترین نقطه آمریکا زندگی کند، کشتی و هواپیمای شخصی داشته باشد، چگونه میتوانست پشت پا به همه این چیزها بزند.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_مصطفی_چمران 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
دل♡
تنها نردبانی است که آدمی را به آسمان می رساند و تنها وسیله ایست که خدا را در می یابد.🌱
#شهید_مصطفی_چمران
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/shahid_Friend
رضا سگ باز!!!
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ خرید و فروش میکرد،
هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش میکنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
- رضا گفت: بروبچهها که اینجور میگن.....!!!
- چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
(فحشای رکیک!)
اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با توام.....! “
شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:
«بله عزیزم!
چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا؟
چه اتفاقی افتاده؟»
- رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم، ولی با دژبان دعوام شد!!!!
شهید چمران گفت: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
- رضا بهش برخورد و به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيدهای، چیزی؟!!
- شهید چمران: چرا؟!
- رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!!
- شهید چمران: «اشتباه فکر می کنی!!!!
یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!»
رضا جا خورد!....
رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد!
تو گریههاش میگفت: «یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟»
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود.
رفت وضو گرفت.
سرِ نماز،
موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز،
صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......!
#شهید_مصطفی_چمران
#امام_زمان
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
◖ 🔗❤️ ◗
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
اگرجوانانمادراعتقادشانبهخود
بقبولانندامامزمان(عجلالله)درمیانآنھا
زندگی میڪنندوشاهداعمالشاناست؛
رفتاروزندگےومرگوحیاتِآنانتغییر
ڪیفی پیدامیکندوچهبساجھشبزرگی
درحرڪتتکاملےجوانانمابہسوی
مدینہی فاضلهایجادشود ! . .
#شهید_مصطفی_چمران
#امام_زمان #جمعه
«اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»