هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
‹بِسمرَبِّمولاناٰ،صاحِبألزَمان'؏ـج🌹🌿›
[ #علامه_طباطبایے🌱 ]
- ڪاش از صبح ڪه بیدار مےشدیم
دائمـاً در نظر داشتیم
ڪه تحتِ نظریـم ...!
#احوالاتیڪعاشق📞💚
.
•
|🌱‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
-「#حسینآراٰمجانمـ💚」
نازنینا ما به ناز تو جوانے دادھایم،
ڪربلایم را بدھ …
دیگر مرنجانم حسین(؏)'
با همه آلودگےام دوستت دارم حسین (:
دوست داری نوڪرت را،
خوب مےدانم حسین(؏)'💕
.
•
|🌱‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
- آنچه در [ #ملجاء ] گذشت ...🌸🌱 (قسمت های اول تا بیست و دوم ) 🌷' #قسمت_اول : شاید مقدمه💕↓ https://e
- ادامه آنچہ در [ #ملجاء ] گذشت ...🌸🌱
( قسمت بیست و دوم به بعد )
🌷' قسمت بیست و دوم :
این دلو باید ساخت !"💕↓
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/2815
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/2816
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/2921
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/2922
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3013
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3015
🌷' قسمت بیست و سوم :
یاحسین(؏) گفتن، بلدم !"💕↓
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3210
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3211
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3561
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3729
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3730
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3802
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3803
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3988
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3989
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/3991
🌷' قسمت بیست و چهارم :
نه، اَرَی الخَلقَ، نه، تُریٰ"💕↓
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4062
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4063
🌷' قسمت بیست و پنجم :
برمندعاکنید،بمیرم،ببینمش!"💕↓
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4361
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4362
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4439
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4440
🌷' قسمت بیست و ششم :
حَسبـٖیَ الله!"💕↓
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4527
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4528
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4577
🌷' قسمت بیست و هفتم :
او ..!"💕↓
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4578
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4860
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4861
🌷' قسمت بیست و هشتم :
تنهاترینسردار ..!"💕↓
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4965
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/4966
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/5177
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/5178
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/5236
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/5237
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/5291
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/5292
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/5388
🌷' قسمت بیست و نهم :
..!"💕↓
https://eitaa.com/shahid_gholami_73/5389
📌- براۍ سھولت دسترسے شما همراهان گرامے لینڪ این پیام، بہ پیام سنجاق شدھ پیوست مےگردد🌿'!
|🌱‹قرارگاھشھیدحسینمعزغلامے›
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
من از شوقش زمین خوردم
ولے مولا بلنـدم ڪرد ...❤️
همیشه یاعلے گفتم ✋🏻🌱
علے(؏) از جا بلندم ڪرد (:
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
من از شوقش زمین خوردم ولے مولا بلنـدم ڪرد ...❤️ همیشه یاعلے گفتم ✋🏻🌱 علے(؏) از جا بلندم ڪرد (:
زیاد بگویید :
"السلامُ عليڪ يا أَميرَ الْمؤمِنينَ"✨
- این روزها ڪسی در مدینه سلامش نمےڪند💔(:
#فاطمیه🥀
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
- آنچه در [ #ملجاء ] گذشت ...🌸🌱 (قسمت های اول تا بیست و دوم ) 🌷' #قسمت_اول : شاید مقدمه💕↓ https://e
- ساعت بہ وقت عاشقے💕✨
بہ وقت『ملجاء'🌿』
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"ادامهقسمتبیستوسوم - حسینگفتنبلدم! 📜"
اشکامو پاک کردم تا بتونم کلمات رو ببینم.
نفسی گرفتم و دوباره شروع به خوندن کردم.
این برگه و کلمات، تنها کسایی بودن که اشکامو میدیدن، صدای بغضمو میشنیدن و تنهاییم رو حس میکردن.
میدیدن چطور دلمو شکستن.
میدیدن چطور غریبونه یه گوشه تنها موندم.
میدیدن روضه خونم ولی کسی رو ندارم که پای روضهم گریه کنه...
میشنیدن چطور صدام از بغض میلرزه و نفسم، از هق هقی که ساکتش کردم تا شرمندهی زیارت عاشورا نشم، میگیره!
کسی رو ندارم که بشینه پای روضهم اما... من دلمو به بودن امام زمانم خوش کردم. این دل، امیدواره!
نباید کم بذارم!
نباید بذارم حس کنه تنهاست!
نباید جوری بخونم که فکر کنه کسی کنارم نیست!
این دل، جز من کسی رو نداره!
نباید بذارم مثلِ خودم، تنها بمونه...
کسی چه میدونه؟ شاید صدای شکستنِ دل، صاحبش رو مجنون کنه! مثلِ الانِ من (:
اصلا کی به کیه؟
من با همین دیوانگی ها، خوشم! (:
تو گوشِ تموم کلماتِ زیارت عاشورا، لالایی بغضم رو خوندم و ازشون رد شدم تا رسیدم به جملهای که وقتی دیشب نوشتمش، از ذوقِ خوندنش، تا صبح خوابم نبرد...
ذوقی که حالا باید تنهایی ابرازش کنم...
دلم بیشتر از قبل گرفت. سرمو رو به آسمون گرفتم و با بغض گفتم:
آقاجانم! روضه این جمله رو با جوهر عشق و روی گلبرگ هایی گلی که تازگی ها از عشق شما تو دلم جوونه زده بود، نوشتم!
خیلی دوسش دارم... واسش خیلی ذوق داشتم...
اما حالا کسی نیست که پا به پای ذوقم راه بیاد...
اشکی از گوشه چشمم چکید: آقا! من الان فقط شما رو دارم... بخونم براتون، گوش میدین، نظر بدین؟
سرمو پایین انداختم و اشکامو پاک کردم.
نفسی گرفتم و با یه بسم الله شروع کردم.
درسته من کسی رو کنارم نمیدیدم اما... دعوتنامه فرستادم... اگه تعارفم، اومد داشته باشه، نباید تو محفلِ کوچیکم، چیزی کم بذارم!
-اللهم اجعل محیای محیا، محمد و آل محمد، و مماتی ممات محمد و آل محمد ...
صدایی نبود که همراهم این جمله رو تکرار کنه.
بغضمو قورت دادم و خودم، سه بار تکرارش کردم اما... این بلندیِ صدا، مالِ یک نفر نیست!
خواستم برگردم و پشت سرم رو ببینم که یادم افتاد در رو قفل کرده بودم و کلید هم پشتش گذاشتم.
یعنی کسی اگر میخواست هم نمیتوست بیاد و پشتم بشینه.
به خوش خیالی و توهم خودم لبخندِ کجی زدم و نگاهم رو به برگه روضهم دادم، روضه ای که براش خیلی ذوق داشتم:
خیلی از ماها وقتی این جمله رو میشنویم، با اشکامون التماس خدا رو میکنیم که یه شهادت نصیبمون بکنه!
اصلا آرزومونه شهید بشیم...
آره... شهادت خوبه! قشنگه...
اما تا حالا به این جمله ای که باهاش آروزی شهادت میکنیم، فکر کردیم؟
«و مماتی ممات محمد و آل محمد»...
تا حالا فکر کردیم این مماتی که میخوایم چجوریه؟
رفقا! امشب شبِ حضرت علی اکبره!
شب یکی از همون آلِ محمدی که میگیم!
امشب میخوام از مماتِ حضرت علی اکبر (ع) بگم...
شبیه ایشون شهید شدن نه! ببینم اصلا دلشو داری بشنوی؟
مکثی کردم و گفتم: روضه سنگینه! نمیشه مستقیم گفت...
من میکشم کنار! امام حسین (ع) میخواد با پسرش وداع کنه...
ببین چی به سر این پدر اومده اونوقت خودت قصه ی شهادت رو میفهمی!
نفسی گرفتم و با اجازه از امام حسین (ع) شروع کردم: نشست کنار این بدن، شروع کرد حرف زدن: ای لبت خشک تر از ساحلِ دریا، پسرم!
همین اول تو برگه روضهم نوشته بودم: خداروشکر امشب همه گریه کنا جمعن، برا پسر ارباب گریه میکنن من شرمنده روضه نمیشم...
آخه سعید همیشه میگفت: روضه خون که روضه میخونه اون موقعی سربلنده که برا ارباب گریه کن جمع کنه!
من که الان تنهام! گریه کن ندارم! چطور روضه بخونم؟
بغض گلومو گرفت. لحظات سختی بود! دنیا بهم سخت گرفته بود...
با شرایطی که من داشتم، چه روضه میخوندم، چه روضه نمیخوندم شرمنده میشدم!
روضه میخوندم، گریه کن نداشتم، شرمنده میشدم!
روضه نمیخوندم، شرمنده اسمِ «روضه خون»ی که روم گذاشته بودن میشدم!
از تلخی احوالم، باز دلم شکست!
سرمو پایین انداختم و به هق هق افتادم!
زیر لب فقط زمزمه کردم: آخه چرا؟ مگه من چیکار کردم؟
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرتعلےاکبر'ع💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#نشرباقیدنامنویسندهومنبع_بلامانع🖇
✨قرارگاهشھیدغلامے
https://eitaa.com/shahid_gholami_73
🌷
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"ادامهقسمتبیستوسوم - حسینگفتنبلدم! 📜"
غرق اشک و آهم بودم که صدای خوش آهنگی تو گوشم پیچید:
علی اکبر! بخون ... تنها نیستی! ما کنارتیم ...
برگشتم عقب و از دیدن مردی که پشت سرم نشسته بود، خوشحالی تموم وجودم رو گرفت.
عبا رو دوششون بود و عمامه مشکی رو سرشون. شالِ سبزِ خوش رنگی هم دور گردنشون انداخته بودن.
چهرهشون از زیبایی میدرخشید و از بودنشون، هوا معطر شده بود...
ابهت خاصی تو نگاهشون داشتن. چیزی که نذاشت بپرسم اسمم رو از کجا میدونن و از کی اینجا نشستن...
صلابتشون زبونم رو روی پرسیدن هر سوالی بست. هیچی نتونستم بگم جز: چشم!
دلم پیششون ادب میکرد! نذاشت برگردم و پشت بهشون بشینم و روضه رو ادامه بدم.
از جا بلند شدم و کنارشون نشستم. بی اختیار که نه! به حکم دلم پرسیدم: اجازه میدید؟
با لبخندی که شیرینیش وجودم رو شیرین و نگاهی که آرامشش، قلبم رو آروم میکرد، سرتکون دادن.
نفسی گرفتم و اینبار نه با بغضِ تنهایی، که با ذوقِ بودنِ یکی که برای من، جایِ همه هیئتی های حسینیه خودمون، و حتی جمعی بزرگتر رو پر میکرد، با لحنی آهنگین تر و قشنگ تر از لحنی که تمرین کرده بودم، شروع به خوندن کردم:
ای لبانت خشک تر از ساحل دریا، پسرم!
خجلم از تو، نشد آب مهیا، پسرم!
دیدی آخر همه زانو زدنم را دیدند ...
روضهی آقام علی اکبر(ع) سنگینه! یه جملهش هم دلو میشکنه اما سوز هق هق های کسی که کنارم نشسته بود، معنایی که از «دل شکستن» دیده بودم، رو بی معنا کرد...
اگر دل شکستن گریه های و ناله هایی بود که من دیده بودم، پس احوالی که الان میدیدم، یعنی چی؟
حالا دیگه صدای روضه خوندنم میلرزید و نفسم با هر هق هق مردِ نورانیِ کنارم، میگرفت:
کمکم کن منِ افتاده ز پا را، پسرم!
مثل تسبیح، تنت، یک صد و یک دانه شده...
با تنت ذکر گرفتم که خدایا! پسرم!
ناله های یا حسینی که میشنیدم آتیش به جونم مینداخت!
اینهمه شب روضه خوندم، گریه دیدم؛ اما هیچ شبی ندیدم کسی مثل این آقا، ناله بزنه!
غمی که تو صدای جمعیتِ داخلِ حسینیه بود، حتی با یک صدمِ غم صدای این آقا برابری نمیکرد!
آخه چرا؟ مگه چه داغی رو دلشونه که با روضه خوندن من تازه میشه؟
آهی کشیدم و به صدام لحن و آهنگ دادم:
چه داغی نشوندی تو دلِ من!
نمون روی خاکا، با این بدن!
پاشو بارِ دیگه قدم بزن برای بابا!
دل از دیدن تو، نمیشه سیر بابا!
لبخند تلخی روی لبم نشست و اشک پرده چشمام شد. چقدر خوندن روضهی وداع سخته...
اونم وقتی وداع، وداع پدر و پسر باشه...
وقتی که پدر، مونده و پسر، رفته باشه!
- بابات اومده، ناتوان و پیر!
ببین خم شدم، دستمو بگیر عصای بابا!
از خیمه رفتی و... بردی دلِ منو!
دریای من؛ گرفت غم ساحلِ منو!
میگردم از غمت، دشت ستاره رو!
پیدا نمیکنم اون جسم پاره رو...
هیچ دلی زیر روضهی وداع دووم نمیاره!
منم دل داشتم... دلی که هم روضه میخوند و هم گریه هایی رو میدید که به سوزِ اون گریه ها، تا به حال ندیده بود!
برای چند دقیقه جای منِ روضه خون و آقایی که تنها مستمع من بود عوض شد...
اون آقا یا حسین میگفتن و من، با یا حسین گفتنشون که از هزار روضه، سوزناک تر بود، گریه کردم.
آروم که شدم، سربلند کردم و پرسیدم: آقاسید! اجازه میدید دو خط هم از روضه مادرتون بخونم؟
سربلند کردن. از دیدن چشمای سرخ و خیسشون، قلبم تیر کشید و چشمای تازه خشک شدهم، از اشک پر شد.
جوری از دیدن اشکاشون دلم گرفت که انگار چندین ساله میشناسمشون و محبتشون چنان به دلم نشسته بود که نمیتونستم غمشون رو ببینم!
این آشنایِ غریبه ای که منو میشناخت، کی بود؟
لبخندِ مهربونی زدن و با آرامش گفتن: بخون ... یاعلی!
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرتعلےاکبر'ع💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#نشرباقیدنامنویسندهومنبع_بلامانع🖇
✨قرارگاهشھیدغلامے
https://eitaa.com/shahid_gholami_73
🌷
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
- دل نویسندھ عزیزمون منتظر نظرات شماست🌱'!
خصوصا راجع بہ سیدی ڪه همراھ روضہی علے اڪبر شد💚(:
- https://harfeto.timefriend.net/16406299429024
منتظریم، یاعلے(؏)'💬...
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
‹بِسمرَبِّمولاناٰ،صاحِبألزَمان'؏ـج🌹🌿›
•
.
(فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَھُ یُؤْمِنُونَ 🌻)
پس بعد از این "قــرآن"
به ڪدامین سخن ایمان مےآورند⁉️
- مرسلاٺ|آیھ⁵⁰
#ازربڪالعاشق📞❤️
.
•
|🌱‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
‹بِسمرَبِّمولاناٰ،صاحِبألزَمان'؏ـج🌹🌿›
حضرتِ محمد (ص):
{إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ بُغاةَ العِلمِ}
خداوند، جویندگانِ دانش را دوست دارد 👩🏻🎓📚
#مرد_میدان باشیم!
ـ 💌'🔗
بھ هر میزان ڪه عملمان شبیھ عمل فاطمھ زهرا (س) و امیرالمومنین علے (؏) باشد، آنھا را دوست داریم❤️!
مُحبواقعے، شبیھ محبوب میشود🌿'!
.
•
|🌱‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
- غـزلآرایھاۍڪم داشٺبۍتو✨.!
شھادٺآیھاۍڪمداشٺبۍتو❤️(:
|🌿✌️🏻‹ڪرامتناالشھـٰادة›
هدایت شده از إقْـرَأ...
اگر یادتان ماندو باران گرفت
دعایی به حال بیابان ڪنید💔
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
‹بِسمرَبِّمولاناٰ،صاحِبألزَمان'؏ـج🌹🌿›
•
.
『 فَإِنَّڪَ بِأَعْيُنِنَـا'🌿 』
- تو در حفاظتِ مایۍ✋🏻❤️!
وقتے خدا اینقدر زیبا گفتہ🌱،
واسہ چے دلهرھ داری؟💔
صبور باش👌🏻!
قطعا اون چیزی ڪه انسان رو صبور میڪنه، همینہ ڪه بدونہ زیر نظر خدا و در حفاظت خداست💕
- طور|آیھ⁴⁸
#ازربڪالعاشق📞💚
.
•
|🌸 ‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
[ #امام_زمان(عج)🌱 ]
رها ڪن این نبودن را
بــرای لحظہای برگـرد💚'
من از قلبی ڪه مےگیرد🚶🏻♂
شبـی صدبـــار مےترسـم💔(:
|🌷‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
همہ ما طعم شیرین محبت رو چشیدیم✨!
محبت خدا
محبت اهل بیت و ائمہ اطھار (علیهمالسلام)
محبت پدر و مادر و خویشاوندان و ...
محبت یہ رفیق و خلیل
.
.
.
- خیلے زیادھ❤️(:
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
و در ڪل، محبت از عواطف اصیل انسانیہ💕!
این محبت با گریہ یہ انس دیرینہ دارھ :)🌱
تو انواع و اقسام گریہ، یہ گریہای هست بهش میگن "گریہ تقوىٰ و رشد روحانے🕊!"
چنین اشڪى میتونہ از فراق محبوب ازلے باشه💔
یا بیان پریشانے، توبہ و عشق به معبود و معشوق ...
هم انسان سازھ👌🏻
هم انسان ســوز . . .
و این گریہ است ڪه موجب پالایش روح و زمینہ ساز قرب بہ خدا میشہ💚'!