پیش نمایش پیامشان، پاسخم را داد
نوشته بود :
[ چھارشنبھهاۍدلتنگـے':)💔 ]
من ڪه قصد سر زدن به خانهی شلوغِ ایتا را نداشتم🚶♂!
مهمان ناخوانده بودم !
آمدم، دستورِ [ دعا ڪن برایشان ] ِ آقایم را شنیدم و اطاعت ڪردم✋🏻🌸'!
بین خودمان بماند اما ...
تا خروج از حرم، دیگر قاب گوشے، دستانم را بر خود حس نڪرد🌱(:
نه به خواست خودم !
ڪه به خواستِ امام رئوف و طلبیدنِ زواری ڪه جسمشان هناڪ و روحشان هنا🌱...
[خودشون آنجا و در شهر خود، روحشان اینجا و کنار امام رئوف💛'!]
به یادتان بودم در ملجاء عاشقان، حرم بابایِ مهربونِ امام جواد (؏)🕊🌸...
🌹' رفقای ڪانال های :
- علمدار ڪمیل
@komeil3
- شمال ایتا
@shomale_eitaa
-روح و ریحان
@DaneshJooDotCom
- حجت
@Hojat_at
- مجاهد دمشق
@@mojahed_d
- دلدارِ من
@Deldar_e_Man
- دلدادگان حسینے
@Loversof_Hosseini
- فگار
@FAGAAR
- بیت الحسن (؏)
@Beyt_hasan
- سنگر شهدا
@sangareshohadaa
- قلوب
@gholoob
- هیام
@Hiam32
- حضرت عشق (؏)
@hazraate_eshgh
- قرارگاه شهید جهاد عماد مغنیه
@jihadmughniyeh_ir
- منیب
@moniiib
- معراج
@meraj_471
- ملجا
@omidgah
- زیر سایه شهدا
@shohada_1400
- شهید نوید صفری
@shahidarbaein
و تموم رفقایِ امام رضایے ڪه شاید اسمشون از قلم افتاد💛'!
.🌸'| sᴀʜɪᴅ.ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
نه به خواست خودم ! ڪه به خواستِ امام رئوف و طلبیدنِ زواری ڪه جسمشان هناڪ و روحشان هنا🌱... [خودشون آن
سعے ڪردم اینبار ڪه شرایط خاص تر بود، ڪانال هایے ڪه حتے شاید یڪبار هم اسمے ازشون نبردم رو هم یاد ڪنم تا همگے سر سفرهی امامِ رئوف مهمان بشیم و روزیمونو از دستان پر مهرشون بگیریم🕊💛'!
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
سعے ڪردم اینبار ڪه شرایط خاص تر بود، ڪانال هایے ڪه حتے شاید یڪبار هم اسمے ازشون نبردم رو هم یاد ڪنم
فقط ‼️
دعای برای فرجِ مهدیِ فاطمه (عج) یادتون نرھ❤️'!
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
ازمنبهمننزدیکتر؟ تو! #خدا_جونم❤
بگو چطور خودم را بغل ڪنم،
تا در آغوش تو فرو روم؟💕(:
#خدا_جونم❤️
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
‹بِسمرَبِّمولاناٰ،صاحِبألزَمان'؏ـج🌹🌿›
[ #مـــــنوخـــــدا💕 ]
خدا چهارتا ازت مےگیرھ،
یه دونه بهت میده اندازه چهلتا❤️(:
دو دو تایِ خدا، چهارتا نمیشـھ!
بهش اعتماد ڪن🌱...
.🌸'| sᴀʜɪᴅ.ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
😂😂تشکرررررر❤
رفقا بیاین برین رند شه❤️،
اینقدر به من نخنده🚶♂!
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
رفقا بیاین برین رند شه❤️، اینقدر به من نخنده🚶♂!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.🌸'| #میلاد_حضرت_زینب(س)🎊!
در شبِ ولادتِ تـو ای خواهرِ عشق❤️،
جای همهی مدافعانت خالے🕊🌹!
.🌸'| sᴀʜɪᴅ.ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
.🌸'| #میلاد_حضرت_زینب(س)🎊! در شبِ ولادتِ تـو ای خواهرِ عشق❤️، جای همهی مدافعانت خالے🕊🌹! .🌸'| sᴀʜɪ
برادرم✨!
امشب، شبِ میلاد میلاد بےبے جانمان است'❤️!
همان ڪه جانت را دادی، اما نذاشتے بر حرمش خط و خشے افتد🌸(:
خواستم بگویم مبارڪتان🎊!
هم بر شما و هم بر رفقای آسمانےتان🕊!
‹🌻🌹›
- از چشـمِ یـار، قامت دلـدار،
دیـــدنے است ...💕
نام حسین (؏)، از لب زینب (س)،
شنیدنے است ...🍃
#میلاد_حضرت_زینب(س)🎊'
|✨‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
[ #میلاد_حضرت_زینب(س)🎊 ]
آقای من❤️! امام زمانم💚!
عمه دار شدید، مبارڪ باشد😍❤️!
.🌸'| sᴀʜɪᴅ.ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
Ali-Fani-www.Ziaossalehin.ir-Ziyarat-Ale-Yasin(2).mp3
19.44M
#زیارت_آلیٰـس🌸🌱
💚 | چلـهیظهـور'!
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
#زیارت_آلیٰـس🌸🌱 💚 | چلـهیظهـور'!
روزِ هجدهم چلـه🌱...
بـھ نیابت از رفیق و خواهر شهیدمان ،
زینب خانم ڪمایے❤️'!
#التماس_دعا🕊!
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
. . .🌱💚!¡
ᯓ💚'
- خواهر اگر تعداد موهاۍ سپید برادرش را نداند ڪه خواهر نیست ...
خواهر اگر عمق چروڪهاۍ پیشانے برادرش را نشناسد ڪه خواهر نیست ...
تازھ اینھا مربوط بہ ظواهر است! اینھا را چشم هر خواهرۍ مےتواند در سیماۍ برادرش ببیند🌸'!
- زینب (س)🌹
یعنے شناساۍ بندهاۍ دل حسین'؏🌱،
یعنے زیستن در دهلیزهاۍ قلب حسین'؏❤️، عبور ڪردن از رگھاى حسین'؏ و تپیدن با نبض حسین'؏✨(:
زینبۜ یعنے حسین'؏ در آینہ تاءنیث ...🕊
زینبۜ یعنے چشیدن خار پاۍ حسین'؏ با چشم ...🌷
زینبۜ یعنے ڪشیدن بار پشت حسین'؏، بر دل ...💕
[ #میلاد_حضرت_زینب(س)🎊 ]
.🌸'| ۱۳۶۰ / ۹ / ۱۸
برادرم❤️!
تولدتون خیلے مبارڪ🎊😍!
[ ما زیاران، چشمے شیرینے داریم🌹(: ]
.🌸'| sᴀʜɪᴅ.ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
.🌸'| ۱۳۶۰ / ۹ / ۱۸ برادرم❤️! تولدتون خیلے مبارڪ🎊😍! [ ما زیاران، چشمے شیرینے داریم🌹(: ] .🌸'| sᴀʜɪᴅ
ولے برادر ...❤️'!
مےدانم روز تولدتان، همزمان شده با تولد بانویے ڪه برایش، جانے ڪه در روز تولد از خدا هدیه گرفتید را خالصانه تقدیمشان ڪردید💛🕊!
یڪ وقت نگویید حواسش نبود🌹(:
#میلاد_حضرت_زینب(س)✨
#تولد_شهید_محمودرضا_بیضایے🌷
‹💛🌹›
💬 - امام سجاد (؏) مےفرمایند :
💚 - عمہام، زینبۜ ...
با وجود همہ مصيبت ها و رنج هايى ڪه در مسيرمان بہ سوى شام بہ او روى آورد، حتے يڪ شب اقامہ نماز شب را فرو نگذاشت ...
📚| بحار، جلد٤٤، صفحہ٤٤۱
#میلاد_حضرت_زینب(س)🎊
|✨‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ›
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
- آنچه در [ #ملجاء ] گذشت ...🌸🌱 (قسمت های اول تا بیست و دوم ) 🌷' #قسمت_اول : شاید مقدمه💕↓ https://e
- ساعت بہ وقت عاشقے💕✨
بہ وقت『ملجاء'🌿』
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"قسمتبیستوسوم - حسینگفتنبلدم! 📜"
لا ملجاء من الله الا الیه!
لا ملجاء من الله الا الیه!
لا ملجاء من الله الا الیه ...
صدای سعید و آیه ای که خوند، حتی با گذشت زمان هم از گوش و ذهنم بیرون نرفت!
خلوت و جمع فرقی نداشت. چشم دلم، آیه رو میدید و زبان دلم مدام تکرارش میکرد:
لا ملجاء من الله الا الیه!
مثل بچه ای که خطا کرده و مامانش دعواش کرده، اما وقتی گریهش میگیره بغل همون مامان میره؛ منِ عبدِ گنه کار هم از خطایی که کردم، آغوشِ امن و پناهی ندارم، جز خدایی که بهم گفته نکن و کردم!
خدایی که شاید ازم دلخور و دلگیر باشه...
اما آغوشش بازه تا ملجاءم باشه!
تا با عشقش اشکامو پاک کنه و با مهربونیش، دلمو از بودن و بخشش گرم!
-علی اکبر؟
با شنیدن اسمم و نشستن دستی روی شونهم، از اتاق افکارم پرت شدم بیرون.
نگاه از سنگ ریزه های کف زمین گرفتم و سر بلند کردم. ایمان کنارم ایستاده بود: جانم؟
-فدا شه! بیا برو سعید کارت داره...
اخمام از تعجب رفت تو هم: چی شه؟
خندید: فدا!
-کی؟
+ننه بلقیس! تو دیگه!
چشام گرد شد: فدای کی؟
-ارباب و جوونش!
دلم قنج رفت! چه دعای قشنگ و دلبری!
دهن باز کردم هم ذوقمو ابراز کنم هم داستان این اصطلاحش رو بپرسم که دست رو شونهم گذاشت و گفت: دیر کنی جای اینکه فدا شی، سعید خوردت میکنه جای پیاز میریزتت تو قیمه امشب!
کل ذوقم ریخت: چه خشنی تو!
شانه بالا داد: از ما گفتن بود! تو آشپزخونه که کمک نکردی!
کلا هم که تو هپروتی نمیشنوی کی چی میگه!
نمیبینی کی چیکار میکنه!
تا همینجاشم سرت سلامته برو خداتو شکر کن!
فرصت نشد جوابی بدم که مهدی صداش زد و از کنارم رد شد.
راست میگفت! اصلا کمک نکردم!
یعنی... نصف حرفا و اتفاقا رو اصلا نمیدیدم و نمیشنیدم که بخوام عکس العملی نشون بدم!
امشب، چون شبِ حضرت علی اکبر (س) که اسمشون رو بخاطر جوونایی که میرفتن برای جنگ و مثل حضرت علی اکبر (ع) پرپر میشدن تو محل زیاد بود، گذاشتن رو حسینیه، هست؛ به رسم هر سال، نذر خوشنودی و فرج امام زمان (عج)، نذری پخش میکنن! قیمه...
دمِ در دفتر حسینیه ایستادم و تقه ای به در زدم.
با صدای «بفرمایید»ِ سعید، وارد شدم.
از دیدنم لبخند پررنگی زد و به صندلی کنارش اشاره کرد: بیا بشین تنبل خان!
خندیدم و نزدیکش شدم: تنبلی کجا بود بابا؟ فکرم مشغوله! اصلا من تنبل! تو باید به روم بیاری؟
ریز خندید و پرسید: مشغول چی؟
نفس عمیقی کشیدم و به پشتی صندلی تکیه دادم: خیلی چیزا ...
-مثلا؟
+ مثلا حرفای صبحت! هنوزم تو درکِ درستش موندم!
تو چشماش نگاه کردم و گفتم: آخه مگه میشه اینهمه عاشق بود؟
لبخندی زد و گفت: خدا رو میگی؟
سر تکون دادم. گفت: زیاد بهش فکر نکن، فقط باهاش حال کن!
خدا، اللهِ اکبره! بزرگتر از اونه که بتونیم با این کوچیکیِ وجودمون، درست درکش کنیم.
سکوت کردم. راست میگفت!
چطور میتونم درست درکش کنم و با دو دو تای دنیا، به بینهایتش برسم، در حالی که من، ذره ی کوچکی از سیاره ای از کهشانی از هزاران جهانی ام که آفریده؟
-دیگه درگیر چیه؟
با فکر کردن به جوابش، تموم صورتم رو لبخند بزرگی گرفت.
در لحظه ضربان قلبم بالا رفت و شور و اشتیاق رو با هر تپش، تو کل وجودم پمپاژ کرد: آخ سعید نمیدونی چقدر خوشحالم!
اصلا... اصلا باورم نمیشه لایق شدم!
سعید از اشتیاق من به وجد اومده بود: لایق چی؟ چیه که اینطور ذوق زدهت کرده؟
-روضهی امشب! از دو سه شب پیش که فهمیدم شبِ هفتم، شبِ حضرت علی اکبر(ع)، پسر اربابم، کسی که اسممو از رو اسم ایشون انتخاب کردنه؛ شروع کردم به نوشتن روضه...
در کنار روضه هر شب، چند جمله هم برای امشب آماده میکردم.
درسته تو انتخاب اسمم نقشی نداشتم؛ اما حس میکنم لطف ارباب بود که اجازه دادن اسم پسرشون، رو من باشه!
دلم میخواست بهترین خودم باشم...
بهترین روضه، بهترین لحن...
دلم میخواست یه کاری کنم که آخر روضهم آقام امام حسین (ع) به نوکرشون افتخار کنن!
رو کنن به فرشته ها، بگن اینو میبنین؟ این نوکر منه!
از حال خوبی که با تصور شنیدن این جمله از امام حسین (ع) تو وجودم پیچید، بی اختیار چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم.
همینکه سعید خواست چیزی بگه، گفتم: میخوای برات بخونمش؟
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرتعلےاکبر'ع💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#نشرباقیدنامنویسندهومنبع_بلامانع🖇
✨قرارگاهشھیدغلامے
https://eitaa.com/shahid_gholami_73
🌷
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷