رفقا! شهدا ما رو انتخاب میکنند؛ نه ما شهدا رو. از بین اینهمه شهید، یکیشون مِهرش به دلت میشینه و انگار نگاهش باهات حرف میزنه. حواست باشه که حرمت این انتخاب رو نشکنی!🌱
[حاج حسین یکتا]
@shahid_gomnam15🕊
وقتی یه جا گناہ زیاد انجام بشه
رحمت و برکت خدا از اونجامیرہ .
شاید دلیل اینکه دنیا دیگه جای
قشنگی واسه زندگی نیست ،
همین باشه..💔 !
@shahid_gomnam15🕊
6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «انتظار امام زمان از ما»
🔺 از امام زمان عج که چیزی کم نمیشه ما یک نظر نگاهش کنیم...
آیتالله_محمدناصری ره
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج💚
@shahid_gomnam15❤️
آقــاابراهیـممــےگفت:
هـروقتنـمرهمـا،پیـشخــدابیستشـد،
آنمـوقـعشھیدخـواهیمشـد❤️🩹
- شهیدابراهیمهادے🌷🕊
@shahid_gomnam15❤️
🕊⃟ هیچوقتازمعنویاتحرفنمیزدتاجاییکه میتوانستآدمرامیپیچاندکه
حرفیاززبانشراجعبهمعنویاتنکشی..
معاملهایراکهباخداکردهبودتاآخر
برایِهمهکتمانکردوزهدیبهکسی نفروخت
وبالاخرهاینکههمهرارنگکردورفت.♥🍃
برادرشهیدمحمودرضابیضایی
@shahid_gomnam15🕊
بھمیدانگناھڪہرسیدی
مردانہقدمبردار!
میخوامزودترببینمٺ..
امضا:شهیدگمنام :)💔
@shahid_gomnam15🕊
همیشه با وضو بود،،،
موقع شهادتش هم با وضو بود دقایقی قبل از شهادتش وضو گرفت رو به دوستش گفت:ان شاءالله آخریش باشه آخریش هم شد!!
شهیدمحمودرضابیضایی
@shahid_gomnam15🕊
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
وقتے قرار شد برويم؛ محمد گفت : اول نمازمان را بخوانيم..
ما كہ #نماز خوانديم و برگشتيم ، محمد هـنوز در گوشہ حياط سپاہ مشغول نماز بود .
او نماز را هـميشہ خوب مے خواند . اغلب ، در جمع هـا ، او را بہ دليل تقوايش ، پيش نماز مےكردند .
با اينهـمہ ، اين بار نمازش حال ديگرے داشت .
بعد از آنكہ تمام شد يكے از برادرهـا بہ شوخے گفت : " نماز جعفر طيار مے خواندے ؟ "
او با خوشحالے پاسخ داد:
" بہ جنگ آمريكا مے رويم. شايد هم نماز آخرمان باشد "
شهید_محمد_منتظرالقائم♥️🕊
@shahid_gomnam15❤️
✍🏻میخواست برود سرڪار
از پلههاے آپارتمان، تندتند پایین میآمد!
آنقدر عجلہ داشت ڪه پلہ ها را دوتا یڪی رد میڪرد! جلوے در خانه ڪه رسید،
بهش سلام ڪردم گفتم: آرامتر
فوقش یڪ دقیقه دیرتر میرسـی سرِڪارٺ!
سریع نشست روی موتور، روشن کرد و گفت
علیآقا! همین یڪ دقیقه یڪ دقیقهها
شهادٺ آدم را یڪ روز به یڪ روز به عقب
می اندازد!
شهیدمحسنحججی
@shahid_gomnam15❤️
⚫️محرم_نامه_شهدایی ①①
🖤شهید مدافعحرم امین_منوچهری_پور
▪️روز عاشورا، وقتی که با بچههای هیئت، سرگرم پذیرایی از دستهجات عزاداری بودیم، وسط هیئت زنجیرزنان چهرهای آشنا دیدم! باورم نمیشد که خودش باشد اما نزدیکتر که رسیدم، خودش بود. با شال عزا چشمانش را بسته بود و با چشمِ دل راه میرفت.
▪️بغلش کردم و گفتم «امین جان! چشمانت؟» خندید و گفت «کُلُّنا عبّاسکِ یا زَینب» و رفت! بعد از شهادتش فهمیدم که در سوریه، آنها را کنار حرم عمهی سادات، جا گذاشته بود.
@shahid_gomnam15❤️