🔻 تجمع بزرگ جامعه قرآنی در اعتراض به هتک حرمت ساحت مقدس قرآن کریم در سوئد
🔹روز دوشنبه(امروز)/ ساعت ۱۵
🔹مقابل سفارت سوئد
#رسانه_باشید
@shahiddaghayeghi
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 چرا باید در عید غدیر اطعام داد؟
ـــــــــــــــــــــــــ
#عید_غدیر #من_غدیری_ام
@shahiddaghayeghi
💔
برای حاج قاسم با بدن پر از تیر و ترکش
خستگی معنا نداشت...
🍃🌸حاجی مرد کار بود.
اگر کرمان میرفت و فرصت کوتاهی مییافت، به دیدار خانواده شهید میرفت.
اگر در تهران بود و یک ساعت وقت پیدا میکرد، به بازدید از خانواده شهید میرفت.
مشهد اگر میرفت، هر موقع که فرصت پیدا میکرد، به بازدید از خانواده شهدا اختصاص میداد.
🍃🌸حاج قاسم وقتی در تهران بود روزی چندین جا جلسه می رفت،
از وزارت امور خارجه و ستاد کل سپاه گرفته تا دفتر رهبری و... «همه جا بهموقع میرفت»؛
به استانها سفر داشت.
🍃🌸 در کرمان که کارش بیشتر از همهجا بود. بازدیدخانواده شهدای لشکر و شهدای مدافع حرم از مهمترین برنامههای سردار بود.
جلسه با فرمانده گردانها و نیروهای لشکر در دفاع مقدس، جلسه کنگره شهدای کرمان و هزاران کار دیگر هم داشت؛
«خستگی برایش اصلاً معنا نداشت».
این در حالی بود که تمام بدن حاجی جای تیر و ترکش بود.
📚هفته نامه صبح صادق مصاحبه پاسدار نصرالله جهانشاهی(راننده حاج قاسم)
شهید مدافع حرم🕊🌹
#حاج_قاسم_سلیمانی
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تهران نیست و پاریسه👋🏽👀
✍شهیدی که جنازه اش قرآن خواند سوره ی کوثر #سردار_شهید_عبدالمهدی_مغفوری...
🔹مادر خانم شهید عبدالمهدی مغفوری عنوان نموده :
👌وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکر گوی آن شهید سعید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است.
🔸پسر عموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت بیان نموده...
🔹وقتی می خواستیم او را که به برکت زندگی سراسر مجاهده اش شهد وصال نوشیده بود به خاک بسپاریم؛
👌با صحنه عجیبی مواجه شدیم که به یکباره منقلبمان کرد.
🔸وقتی پیکر شهید را در قبر می گذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم.
شهید گمنام
ما تو را دوست داريم جواد مجلسي پائيز سال 1361 بود. بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتي شدي
قبل از اذان صبح احساس كردم كسي دستم را تكان ميدهد. چشمانم را به
سختي باز كردم. چهره نوراني ابراهيم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت:
پاشو، الان موقع اذانه.
من بلند شدم. با خودم گفتم: اين بابا انگار نميدونه خستگي يعني چي!؟ البته
ميدانســتم كه او هر ساعتي بخوابد، قبل از اذان بيدار ميشود و مشغول نماز.
ابراهيم ديگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح
را برپا كرد.
بعد از نماز و تسبيحات، ابراهيم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحي
حضرت زهرا (س)
اشعار زيباي ابراهيم اشك چشمان همه بچه ها را جاري كرد. من هم كه ديشب
قسم خوردن ابراهيم را ديده بودم از همه بيشتر تعجب كردم! ولي چيزي نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتيم. بين راه دائم
در فكر كارهاي عجيب او بودم.
ابراهيم نگاه معنيداري به من كرد و گفت: ميخواهي بپرسي با اينكه قسم
خوردم، چرا روضه خواندم؟!
ُ گفتم: خب آره، شــما ديشب قســم خوردي كه... پريد تو حرفم و گفت:
چيزي كه ميگويم تا زندهام جايي نقل نكن.
بعــد كمي مكث كرد و ادامه داد: ديشــب خواب به چشــمم نميآمد، اما
نيمه هاي شــب كمي خوابم برد. يكدفعه ديدم وجود مقدس حضرت صديقه
طاهره(س) تشريف آوردند و گفتند:
نگو نميخوانم، ما تو را دوست داريم.
هر كس گفت بخوان تو هم بخوان
ديگر گريه امان صحبت كــردن به او نميداد. ابراهيم بعد از آن به مداحي
كردن ادامه داد.
ادامه دارد
🌷رفیق شهیدم🌷
@shahid_gomnam15
45256مست-نجف-عاشق-اینه-بره-پیوسته-نجف.mp3
15M
#غدیر و مولا امیرالمومنین علی علیه السلام
🍃💫🍃💫🍃
@shahid_gomnam15