دورهی تکاوری، دانشجوها را برده بودم راهپیمایی استقامت. از آسمان آتش میبارید. خیلیها خسته شده بودند. نگاهم افتاد به صیاد؛ عرق بدنش بخار میشد و میرفت هوا. یک لحظه حس کردم دارد آب میشود، آتش میگیرد و ذوب میشود. شنیده بودم که قدرت بدنی بالایی دارد. با خودم گفتم: این هم که داره میبُره. رفتم نزدیکش. گفتم: اگه برات مقدور نیست، میتونی آرومتر ادامه بدی. هنوز صیاد چیزی نگفته بود که یکی از دانشجوها خودش را رساند به ما. _ استاد ببخشید! ایشون روزه هستن؛ شانزده هفده روزه. _ روزهست؟ _ بله. الآن ماه رمضونه، صیاد روزه میگیره. ایستادم. جا ماندم. صیاد رفت، ازم فاصله گرفت.
#شهید #علی_صیاد_شیرازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@shahid_gomnam_fathabad
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
اوایل انقلاب ژیان داشت. بهش میگفتم: بابا! این همه ماشین توی پارکینگ موتوریه، چرا یکیش رو برنمیداری سوار شی؟ میگفت: همین هم از سرم زیاده. از استانداری دو تا حوالهی پیکان فرستادند. هر پیکان، چهل و پنج هزار تومان؛ یکی برای صیاد، یکی برای من، صدایش را درنیاوردم. نود هزار تومان جور کردم و ریختم به حساب ناسیونال. تلخ شد. گفت: کی پیکان خواسته بود؟ ماجرا را گفتم. گفت: پولم کجا بود؟ ژیانش را گرفتم، فروختم بیست هزار تومان. بیست و پنج هزار تومان هم برایش وام گرفتم، تا خیالش راحت شد. چند سال بعد، ستاد مشترک ارتش بهش حوالهی حج داد. قبول نکرد با پول ستاد برود. پیکانش را فروخت، خرج مکهاش کرد.
#شهید #علی_صیاد_شیرازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@shahid_gomnam_fathabad
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
جلسه که تمام شد، صِدام کرد، گفت: جلسهی امروز همهاش اداری نبود. حرف و کار شخصی هم بود. هر چقدر بابت پذیرایی هزینه کردین، بنویسید به حساب من.
شهید #علی_صیاد_شیرازی🕊🌹
🔹ای کاش همه مسئولین زندگی شهدا را سرلوحه کار خود قرار میدادند.
🆔@shahid_gomnam_fathabad