صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم....
❤🌹❤🌹
بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ🌹ِ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ🌹َ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺑﻘﯿﺔَ ﺍﻟﻠﻪِ، ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐَ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
❤🌹❤🌹❤
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
☆ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ☆ ♡دعای عهد♡ 💠اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ،💠 وَ رَب
❣🌟❣🌟❣🌟❣
💖حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) فرمودند:
💞صبح ها سعی کن این دعا «دعای عهد» را بخوانی چون در سرنوشت (عاقبت به خیری) دخالت دارد.
وهم چنین تلاوت سوره یس را که هدیه کنید به حضرت زهرا سلام الله علیها
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
💞قسمتی از کتاب #حجت_خدا
زندگینامه شهیدمدافع حرم محسن حججی❣
💖دنبال کار بود.یه روز اومد قنادی بهم گفت:کار جایی سراغ نداری⁉️
بهش گفتم:اتفاقا اینجا یه شاگرد نیاز داره...
میرم صحبت میکنم بیا این جا کار کنی...
یه دفعه گفت:(موقع نماز میزاره برم نماز بخونم یا نه).⁉️
به کلی جا خوردم.من فکر کردم الان میاد میگه حقوقش چقدره،بیمه میکنه یا نه⁉️ ساعت کاریش چقدره و....
💞(محسن به نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد...)❣
شادی روح شهدای مدافع حرم #صلوات
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
1_40451600.mp3
6.01M
#پیشنهاد_دانلود_ویژه
💞گوشه ای از خصلت های #شهید_ابراهیم_هادی
💢یخ خوردن مادر شهید😭
💢هر کی اسیر ابراهیم شد، پشیمون نکرد.
💢دست بوسی ابراهیم توسط اُسرا عراقی
💢ابراهیم خیلیا رو به هم ریخته
"داداش ابراهیم اسیرتیم یه نگاهی"
( #هادی_دلها #ابراهیم_هادی )
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
#حتمابخونید
✍ راوی ، روایتگر منطقه ی عمومی فکه
#روایتی #تکان_دهنده از اتفاقی #عجیب از شهدای منطقه ی فکه
👈 بعد از جنگ دو تا فیلم ساز که خودشون رزمنده هم بودن اومدن فکه فیلم برداری کنن . یه روزی دیدن دوتا جوون خیلی زیبا توی بیابون فکه هستن ...
تعجب کردن که اینا دو اینجا چیکار میکنن ... بعد سلام و احوال پرسی ازشون پرسیدن اینجا چیکار میکنید اینجا که کسی نیست اینجا همش میدون مینه ؛ دو تا جوون گفتن ما اینجا بودیم .
بعد گفتم میشه از ما فیلم هم بگیرید؟حرف های خوبی داریما ؟ این دو تا فیلم ساز گفتن باشه ... این دو تا جوون شروع کردن خودشونو معرفی کردن و گفتن خاطراتی از فرماندشون و جملات با معنویاتی که فرمانده ی شهیدشون توی لحظات آخر براشون تعریف میکرد ... دوربین هم داشت فیلم میگرفت وضبط میکرد ... مصاحبه که تموم شد این دو تا جوون گفتن ما باید بریم ... فردا صبح بیاید همینجا . ما هم میاییم ...
شب ، فیلم ساز ها فیلم رو باز بینی میکنن میبینن تصاویر منظره هست اما صدا و تصویر اون دو جوون نیست ،
مشکوک میشن ... صبح دوباره میرن همون نقطه از منطقه ی فکه منتظر میمونن ؛ اما اثری از اون دو تا جوون نبود ؛ همین که این موضوع اونا رو توی فکر فرو برده بود ناگهان متوجه دو تا گل خیره کننده میشن ...
میرن نزدیک گلها ، میبینن زیر خاک ها جنازه ی دو شهیده ؛ از لابلای استخوان ها پلاک ها رو پیدا میکنن در کمال ناباوری میبینن این دو شهید هم نام و هم سن همون دو جوونی هستن که دیروز مصاحبشونو گرفتن ولی تصویرشون نیفتاده ...
فیلم خداحافظ رفیق ، بر اساس این داستان واقعی ساخته شده ...
[ و هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مرده اند ، بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی داده می شوند . ]
آل عمران _ آیه ۱۶۹
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
⚜🌺⚜🌺⚜🌺⚜🌺
#خاطره
امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی. روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب.
🍃
توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم. «هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد». از سر بریده شده اش صدا بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله»
🌷
#جوادعلی_گلی
همرزم شهید
#شهیدمحسن_آقاخانی
شادی روح بلندشون 14صلوات
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
#شهیدانه
ازش پرسیدم :
این همه به فقیران کمک میکنی چیزی برای خودت باقی می ماند؟!
خیلی آرام گفت :
من کاره ای نیستم .
من فقط وسیله هستم .
روزی دهنده خداست.
#شهیدابراهیمهادی
🌷🌼🌷🌼🌷🌼
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
سلام
اعضای بزرگوار
یک نکته هم بگم
گاهی پیامها بسیار زیاد می شن
و ما اشتباه تایپی داریم
شما به بزرگی خودتون ببخشید
اگر گاهی حرفی می زنیم و ناراحت می شوین
شما به حرمت شهدا مارا ببخشید
واقعا گاها سوالات بسیار هست و
اصلا امان نمی دن تا دونه دونه جواب بدیم
حلال کنید ودر این شب جمعه مارا هم دعا کنید عاقبت بخیر بشیم
مثل شهدا ،حضرت زهرا سلام الله ما را بخرند و
شهادت نصیبمون بشه
😭😭😭😭
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#قسمت_اول داستان کمک امیرالمومنین علی علیع السلام «بسم رب الزهرا سلام الله» دیشب گفتم داس
آنچه برای دیدنش به کانال دعوت شدید👆👆👆
داستان واقعی و عبرت آموز ، کمک امیرالمومنین به یک خانم.
بزرگوارانی که تازه به جمع ما پیوستند میتوانند استفاده کنند.
لطفا همه قسمتهای داستان را بخونید
داستان کوتاه وآموزنده هست
13.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #نماهنگ
شب زیارتی امام حسین (ع)
[ به گوش آید صدایی،
که عطرش آشناست
مرا میبرد به جایی،
که نامش کربلاست
💖با نوای زیبای : #حاج_میثم_مطیعی
#شب_زیارتی_امام_حسین
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
سلام
وضو بگیرید
آماده می شیم برای هیئت مجازی
تا لحظاتی دیگر
دست ادب برسینه می گذاریم
و سلامی از عمق جان ،سمت کربلا می دهیم
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
......
امشب ،شب وفات حضرت رباب سلام الله علیها هست
امشب حال و هوای بین الحرمین فرق داره
اخه امشب دو مادر دست به کمر وارد بین الحرمین می شوند
یکی خانوم فاطمه زهرا سلام الله
دیگری خانوم رباب .......
رباب هنوزم دنبال یه قطره ابه برای اصغرش
رباب هنوزم دنبال گهواره اصغر می گرده
امشب کربلا دیدنی هست
دبدار مادرو عروس زهرا سلام الله
😭😭😭
هر دو به دیدار فرزند آمده اند
یکی در قتلگاه میگرده
یکی رو سینه ارباب اصغرش را جستجو می کنه
روز عاشورا که شد
وقتی امام حسین اخرین یاروفادارش را از دست داد
رفت جلوی لشکر صدا زد
کسی هست فرزند زهرا را یازی کند
سه بار کمک طلبید
ولی کسی جوابش را نداد
اقا برگشتن سمت خیمه
دیدن خیمه زینب س. کسی نیست
رفتن بقیه خیمه ها
دیدن خیمه ها خالی هست
کسی نیست
رسید در خیمه رباب
دید واویلایی داخل خیمه برپاست
صدا زد زینب حان خواهرم
چی شده
فرمود داداش
اصغرت تا صدای اسنغاثه تورا شنید
یهو از گهواره خودش را انداخت پایین
اصلا اروم و قرار نداره😭
اقا فرمودند من می دونم پسر چشه
من اصغرم را می شناسم
زینب جان بچه مو بدین
هی اصغر را دست به دست
هی سکینه بغل می کنه
حتی رقیه اومدجلو دست به سرش می کشه
میگه داداشمو بدین من ببینم چرا اینقدر یی تابی می کنه
اصغر دیگه تاب نداره
لبها خشک شده
خشک که چه بگم از بس خشکه ترک خورده
این غنچه دیگه صداش هم در نمی اد
به هر سختی بود
اربابمون پسرش را بغل گرفت
هی زیر گلوشو می بوسه
اومد از خیمه بیرون
خانوم رباب سراسیمه دنبالش
اقا بچه مو کجا می بری
رباب می خوام ببرم سیرابش کنم
نترس اونا با بچه شش ماهه که جنگ ندارن