eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.4هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.3هزار ویدیو
111 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود : هرگاه در زندگیت دچار تنگی معیشت و کسادی شدی، حاجتت را به خدا عرضه کن و نماز را ترک نکن. نماز استغفار دو رکعت است و در هر دو رکعت، چنین عمل کن: 1⃣در هر رکعت، یک بار حمد، و یک بار سوره قدر را بخوان 2⃣بعد از خواندن این دو سوره، 15 بار فقط بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» 3⃣سپس در رکوع، 10 بار فقط بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» 4⃣بعد از بلند شدن از رکوع ، 10 بار بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» 5⃣در هر دو سجده، 10 بار فقط بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» 6⃣بعد از هر دو سجده، 10 بار بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» مکارم الاخلاق، ص328 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌹بسم رب الشهدا وصدیقین🌹 ❇️دلنوشته ای برای بزرگ مردی به نامِ "" گفتم از برادرم،آقا ابراهیم بنویسم راستش پای نوشتن که به میان آمد دیدم نه!کار خیلی سختی است...! ترسم از این است که درک اندک من وقصور واژه ها دست به دست هم بدهند وچنان که درخورِ بزرگی روح است،او را وصف نکنند!! اصلا از چه باید گفت؟! از کدامین صفت نیکویش؟ از کدامین رشادت ونیک مَنِشی اش؟ گاهی که به فکر فرو میروم باورش برایم سخت است! به راستی این سیرت زیبا،این مرام ومعرفت بی حد،این رشد وبزرگی وبسیاری ویژگی ناب دیگر در جوانی بیست وپنج ساله؟!! آقا ابراهیم،یا به قول معروف داداش ابرام! شما همه ی حساب وکتاب های عددی ذهن را بهم ریختی!! مثلا بزرگی وزیبایی روح هیچ ارتباطی با بزرگی عدد سن ندارد! خیلی مَردی داداش ابرام خیلی مَرد... میبینی حکمت خدا را... چقدر درگمنامی خلق خدا رایاری کردی،چقدر در گمنامی گره ها واکردی از مشکلات غریب وآشنا... حالا بیاببین!بیاببین که پروردگارت چگونه تورا به همگان شناخته! بیاببین چگونه عزیز دل ها شده ای! بیا ببین چگونه هادی دل ها شده ای! بیا برادر،بیا دل های ما راهم به راه و رسم خودت گره بزن!گره ای ناگسستنی...!
سلام شرمنده مزاحمتون شدم من از اعضا کانال هستم تو روخدا میشه لطف کنید تو گروه بگید برای شفای بابای من دعا کنن حالش خوب نیست من مادر ندارم و بابای همه زندگیمون هست توروخدا دعا کنید با دلهای پاکتون 👆👆👆 سلام وقت به خیر میشه لطف کنید تو گروه اعلام کنید برا شفای زن داداشم که پارسال اربعین از کربلا اومدنی تصادف کرده و دچار ضایع نخاعی شده دعا کنن تا سلامتی کاملش رو به دست بیاره 👆👆👆
🔻 ۹۹ 👈این داستان⇦《 داشتیم؟... 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎مادرم روز به روز کم حوصله‌تر می‌شد ... اون آدم آرام، باوقار، خوش فکر و شیرین گفتار ... انگار ظرف وجودش پر شده بود ... زود خسته می‌شد ... گاهی کلافه گی و بی حوصلگی تو چهره‌اش دیده می‌شد ... و رفتارهای تند و بی‌پروای سعید هم بهش دامن می‌زد ...😔 🔹هر چند، با همه وجود سعی می‌کرد چیزی رو نشون نده ... اما من بهتر از هر شخص دیگه‌ای ... مادرم رو می‌شناختم... و خوب می‌دونستم ... این آدم، دیگه اون آدم قبل نیست ... و این مشغله جدید ذهنی من بود ... چراهای جدید ... و اینکه بیشتر از قبل مراقبش باشم ...🍃✨ دایی که سومین کتابخونه رو برام خرید ... پدرم بلافاصله فرداش برای سعید ... یه لب تاپ خرید 💻... و درخواست اینترنت داد ... امیدوار بودم حداقل کامپیوتر رو بدن به من ... اما سعید، همچنان مالکیتش رو روی اون حفظ کرد ... و من حق دست زدن بهش رو نداشتم ...😔 🔸نشسته بود پای لب‌تاپ به فیلم نگاه کردن ... با صدای بلند... تا خوابم می‌برد از خواب بیدار می‌شدم ... - حیف نیست هدستت🎧، آک بمونه❓... - مشکل داری بیرون بخواب ... 🔺آستانه تحملم بالاتر از این حرف‌ها شده بود که با این جملات عصبانی بشم ... هر چند واقعا جای یه تذکر رفتاری بود ... اما کو گوش شنوا؟ ... تذکر جایی ارزش داره که گوشی 👂هم برای شنیدنش باشه ... و الا ارزش خودت از بین میره ... اونم با سعید، که پدر در هر شرایطی پشتش رو می‌گرفت ...😐 🔹پتو و بالشتم رو برداشتم و اومدم توی حال ... به قول یکی از علما ... وقتی با آدم‌های این مدلی برخورد می‌کنی ... مصداق قالوا سلاما باش ...🍀 🔻کلی طول کشید تا دوباره خوابم برد ... مبل، برای قد من کوتاه بود ... جای تکان خوردن و چرخیدن هم نداشت ... برای نماز که پا شدم تمام بدنم درد می‌کرد ... و خستگی دیشب توی تنم مونده بود ... شاید، من توی ۲۴ ساعت ... فقط ۳ یا ۴ ساعت می خوابیدم ... اما انصافا همون رو باید می‌خوابیدم...💤💤 🔻با همون خماری و خستگی، راهی مدرسه شدم ... هوای خنک صبح، خواب آلودگی رو از سرم برد ... اما خستگی و بی‌حوصلگیش هنوز توی تنم بود ...😞 پام رو که گذاشتم داخل حیاط ... یهو فرامرز دوید سمتم و محکم دستش رو دور گردنم حلقه کرد ...🤔 خیلی نامردی مهران ... داشتیم؟ ... نه جان ما ... انصافا داشتیم❓❓ ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 👇👇👇
🔻 👈این داستان⇦《 لیست 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎حسابی جا خوردم ... به زحمت خودم رو کشیدم بیرون ... 🔹- فرامرز ... به جان خودم خیلی خسته‌ام ... اذیت نکن ... اذیت رو تو می‌کنی ... مثلا دوستیم با هم ... کاندید شورا شدی یه کلمه به من چیزی نگفتی ...😳 خندیدم ... تو باز قرص‌هات💊 رو سر و ته خوردی؟ ... نزن زیرش ... اسمت توی لیسته ... 🔹چند تا از بچه ها پای تابلوی توی حیاط جمع شده بودن ... منم دنبال فرامرز راه افتادم ... کاندید شماره ۳ ... مهران فضلی ... باورم نمی‌شد ... رفتم سراغ ناظم ...👤 🔸آقای اعتمادی ... غیر از من، مهران فضلی دیگه‌ای هم توی مدرسه هست؟ ... خنده‌اش گرفت 😁... نه ... آقای مدیر گفت اسمت رو توی لیست📝 بنویسم ... 🔻- تو رو خدا اذیت نکنید ... خواهشا درش بیارید ... من، نه وقتش رو دارم ... نه روحیه‌ام به این کارها می‌خوره ... ▫️از من اصرار ... از مدرسه قبول نکردن ... فایده نداشت ... از دفتر اومدم بیرون و رفتم توی حیاط ... رای گیری اول صبح بود... بیخیال مهران ... آخه کی به تو رای میده‌❓ ... بقیه بچه ها کلی واسه خودشون تبلیغ کردن ... ⭕️اما دقیقا همه چیز بر خلاف چیزی که فکر می‌کردم پیش رفت ... مدیر از بلندگو ... شروع کرد به خوندن اسامی بچه‌هایی رو که رای آورده بودن ... نفر اول، آقای مهران فضلی با ۲۶۵ رای ... نفر دوم، آقای ... اسامی خونده شده بیان دفتر ... ⚡️⚡️برق از سرم پرید ... و بچه های کلاس ریختن سرم ... از افراد توی لیست ... من، اولین نفری بودم که وارد دفتر شدم ... تا چشم مدیر بهم افتاد با حالت خاصی بهم نگاه کرد 🤓... فکر می‌کردم رای بیاری ... اما نه اینطوری ... جز پیش‌ها که صبحگاه ندارن ... هر کی سر صف بوده بهت رای داده ... جز یه نفر ... خودت بودی‌❓ ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ
🌸💫🌸💫🌸 💫🌸💫🌸 🌸💫🌸 💫🌸 🌸 در جاهایی که واقعا کم میاورد. متوسل میشد به آقا امام زمان عج. و به بچه های گردان خود میگفت. ما یک امام غائب داریم. که در سخترین شرایط به دادمان میرسد. و باید او را صدا بزنیم. یا صاحب الزمان ادرکنی. مطمئن باشید او به فریاد ما میرسد. یا خودش کمک میکند یا یکی از یاران خود را به کمک میرسد. واقعا این متوسل شدن به آقا امام زمان عج در مواقع سختی به کمک گردان او میآمد. و . ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
✔️ صلوات الله عليه در بيان رسول خدا صلی الله عليه و آله با عبارت «يا علي!» قَالَ ‏ (صلی الله علیه و آله): *«يَا عَلِيُّ! أَ تَدْرِي مَا مَعْنَى لَيْلَةِ الْقَدْرِ؟ ... إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدَّرَ فِيهَا مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَكَانَ فِيمَا قَدَّرَ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَايَتُكَ وَ وَلَايَةُ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة.»* « علیه السلام جان! آيا می‎دانی معنای "ليلة القدر" چيست؟ خداوند تبارک و تعالی در شب قدر آنچه را تا روز واقع می‎شود را تقدير فرمود و از آن جمله ولايت تو و ولايت امامان از فرزندانت را تا روز قيامت تقدير فرمود.» 📚بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار عليهم السلام، مجلد ٩۴، صفحه ١٨، باب (۵٣) ليلة القدر و فضلها... ✨اللّهمَّ صلِّ علی فاطمهَ و أُمِّهاو أبیها و بَعلِها و بَنیها و السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما أحاطَ بهِ عِلمُک✨ ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🌸🌾🍃🌸🌾🍃🌸 بسم رب الزهرا سلام الله سلام علیکم امشب میخواهیم در مورد نماز شب براتون بگم. ( کلا 11 رک
لطفا روی گلها بزنید👆 تا پست باز شود. 🌹️اگر دوست دارید برای نماز شب بیدار شوید.... امام کاظم(علیه السلام): کسی که دوست دارد برای نماز شب بیدار شود اگر هنگام خواب بگوید: اللَّهُمَّ لَا تُنْسِنِي ذِكْرَكَ وَ لَا تُؤْمِنِّي‏ مَكْرَكَ‏ وَ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْغَافِلِينَ وَ أَنْبِهْنِي لِأَحِبِّ السَّاعَاتِ إِلَيْكَ أَدْعُوكَ فِيهَا فَتَسْتَجِيبَ لِي وَ أَسْأَلُكَ فَتُعْطِيَنِي وَ أَسْتَغْفِرُكَ فَتَغْفِرَ لِي إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. ❤️ خداوند دو ملک به سوی او می فرستد تا او را بیدار کنند. اگر بیدار نشد خداوند دستور می دهد برایش استغفار کنند و اگر در آن شب بمیرد شهید از دنیا رفته است.و اگر بیدار شود برای نماز شب، هر چه از خدا بخواهد به او کرامت می کند. 📚فلاح السائل،ص۲۸۷
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸السلام علیکَ یا رسولَ الله 💗السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین 🌸السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ 💗السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی 🌸السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ 💗السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ 🌸السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی 🌸السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ 💗السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی 🌸السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری 💗السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان 💕💕و رحمة الله و برکاته💕💕 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌸💫🌸💫🌸 💫🌸💫🌸 🌸💫🌸 💫🌸 🌸 آقا ابراهیم هادی معلم ورزش بود و پولی را که از آموزش و پرورش دریافت میکرد. چند برابر آن را خرج دیگران میکرد. روزی یکی از از دوستان از آقا ابراهیم سوال میکند. شما چطور حقوق کمی که از آموزش و پرورش دریافت میکنی ولی میبینم چند برابر حقوقت را خرج دیگران میکنی. قضیه چیست⁉️ آقا ابراهیم نگاهی بهم انداخت و گفت.. روزی رسان خداست. در این برنامه ها من فقط وسیله ام. آقا ابراهیم ادامه داد. من از خدا خواستم جیبم هیچ وقت خالی نماند. و خدا هم از جایی که فکرش را نمیکنم اسباب خیر را برایم فراهم میکند. .
داستان بستن عمامه سحاب بر سر امیرالمومننین چه بود؟ ✅✅ اعراب هرگاه خواستند ریاست شخص بزرگی را بر قومی اعلام کنند یکی از رسمشان بستن عمامه بر سر او بود. اهمیت این برنامه آن‌گاه بیشتر می‌شد که شخص بزرگی عمامه خود را برسر کسی ببندد و این به‌معنای اعتماد بر او بود. ✅ پیامبر صلی الله علیه و آله در مراسم غدیر عمامه خود را که «سحاب » نام داشت به عنوان تاج افتخار برسر امیرالمومنینن (علیه السلام) بستند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت قراردادند 💞 امیرالمومنین دراین‌باره چنین می‌فرمایند: پیامبر در روز خم عمامه‌ای برسرم بستند و یک‌طرف آن را بردوشم آویختند و فرمودند :«خداوند در روز بدر و حنین مرا با ملائکه‌ای که چنین عمامه‌ای به‌سرداشتند یاری نمودند.» غدیر، ج 1، ص291 اثبات الهدی، ج2، ص219، ح102 📚مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل‌البیت علیهم‌السلام ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🔰 سخن‌نگاشت | قبول مذاکره یعنی هم تحریم، هم تهدید ❔معنای مذاکره از نظر آمریکایی‌ها چیست؟ 🔻رهبر انقلاب: اینکه دشمن میگوید بیایید مذاکره کنیم، یعنی این: بیایید پشت میز مذاکره بنشینید، ما به شما بگوییم باید شما موشک نسازید، شما هم باید قبول کنید؛ اگر قبول کردید که خودتان را بی‌دفاع کرده‌اید؛ اگر قبول نکردید، باز هم تحریم و باز هم تهدید. مذاکره یعنی این؛ اینکه بنده میگویم با آمریکا مذاکره نمیکنیم، دلیلش این است. ۹۹/۵/۱۰ 🏷 سخنرانی تلویزیونی به مناسبت ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🔻 👈این داستان⇦《 به جز ما، دو نفر 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎هر چی التماس کردم فایده نداشت ... و رسما تمام کارهای فرهنگی تربیتی مدرسه ... از برنامه‌ریزی تا اجرا و ... به ما محول شد ... و مسئولیتش با من بود ... اسمش این بود که تو فقط ایده بده ... اما حقیقتش، جملات آخر آقای مدیر بود...🤓 💢ببین مهران ... تو بین بچه‌ها نفوذ داری ... قبولت دارن ... بچه‌ها رو بکش جلو ... لازم نیست تو کاری انجام بدی ... ایده بده و مدیریت‌شون کن بیان وسط گود ... از برنامه‌ریزی و اجرای مراسمهای ساده ... تا مسابقات فرهنگی و ...🍃✨ نمی‌دونستم بخندم یا گریه کنم ...😳 آقا در جریان هستید ما امسال ... امتحان نهایی داریم؟ ... این کارها وظیفه مسئول پرورشی مدرسه است ... کار فرهنگی برای من افتخاریه ... اما انصافا انجام این کارها ... برنامه‌ریزی و راه انداختن بچه‌ها و ... مدیریت‌شون و ... خیلی وقت گیره ...⭕️ 🔸نگران نباش ... تو یه جا وایسی بچه‌ها خودشون میان دورت جمع میشن ... 🔹دست از پا درازتر اومدم بیرون ... هر کاری کردم زیر بار نرم، فایده نداشت ... تنها چیزی که از دوش من برداشته شده بود... نوشتن گزارش جلسات شورا بود ... که اونم کلا وظیفه رئیس شورا نبود ... اون روزها هزاران فکر با خودمی می‌کردم ... جز اینکه اون اتفاق، شروع یک طوفان بود ... طوفانی که هرگز از ورود بهش پشیمان نشدم ...🌪 🔻اولین مناسبت بعد از شروع کار شورا ... بعد از یه برنامه‌ریزی اساسی ... با کمک بچه‌ها، توی سالن سن درست زدیم و... همه چیز عالی و طبق برنامه پیش رفت ... علی‌الخصوص سخنران ... که توی یکی از نشست‌ها باهاشون آشنا شده بودم ... و افتخار دادن و سخنران اون برنامه شدن ... جذبه کلامش برای بچه‌ها بالا بود و همه محو شده بودن ...❤️✨ برنامه که تموم شد ... اولین ساعت، درسی شیمی بود ... معلم خوش خنده ... زیرک ... و سختگیر ... که اون روز با چهره گرفته و بداخلاق وارد کلاس شد ... چند لحظه پای تخته ایستاد و بهم زل زد ...😳 راسته که سخنران به دعوت تو حاضر شده بود بیاد؟ ... این آقا راحت هر دعوتی رو قبول نمی کنه❓ ... یهو بهروز از ته کلاس صداش رو بلند😲 ... آقا شما روحانی‌ها رو هم می‌شناسید؟ ... ما فکر می‌کردیم فقط با سواحل هاوایی حال می‌کنید ...🤔 و همه کلاس زدن زیر خنده ... همه می‌خندیدن ... به جز ما دو نفر ... من و دبیر شیمی ...😐 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 👇👇👇
🔻 👈این داستان⇦《 سواحل هاوایی 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎صدای سائیده شدن دندان‌هاش رو بهم می‌شنیدم ... رفت پای تخته ... امروز اول درس میدم ... آخر کلاس تمرین‌ها رو حل می‌کنیم ...📝 و شروع کرد به درس دادن ... تا آخر کلاس، اخم‌هاش توی هم بود ... نه تنها اون جلسه ... تا چند جلسه بعد، جز درس دادن و حل تمرین کار دیگه‌ای نمی‌کرد ...🍃 جزء بهترین دبیرهای استان بود ... و اسم و رسمی داشت... اما به شدت ضد نظام ... و آخر بیشتر سخنرانی‌هاش ...⭕️ 🔹- آخ که یه روزی برسه سواحل شمال بشه هاوایی ... جانم که چی میشه ... میشه عشق و حال ... چیه الان آخه؟... دریا هم بخوای بری باید سرت رو بیاری پایین ... حاج خانم یا الله ...✨ خوب فاطی کاماندو مگه مجبوری بیای حال ما رو هم ضد حال کنی❓ ... ❤️دلم می خواد اون روزی رو ببینم که همه این روحانی‌ها رو دسته جمعی بریزیم تو آتیش 🔥... توی هر جلسه ... محال بود ۲۰ دقیقه در مورد مسائل مختلف حرف نزنه ... از سیاسی و اجتماعی گرفته تا ...🔻 در هر چیزی صاحب نظر بود ... یکریز هم بچه‌ها رو می‌خندوند 😁... و بین اون خنده‌ها، حرفهاش رو می‌زد ... گاهی حرف‌هاش به حدی احمقانه بود که فقط بچه‌های الکی خوش کلاس ... خنده شون می‌گرفت ...😬 اما کم‌کم داشت همه رو با خودش همراه می‌کرد ... به مرور، لا به لای حرف‌هاش ... دست به تحریف دین هم می‌زد😱 ... و چنان ظریف ... در مورد مفاسد اخلاقی و ... حرف می‌زد که هم قبحش رو بین بچه‌ها می‌ریخت ... هم فکر و تمایل به انجامش در بچه‌ها شکل می‌گرفت ... و استاد بردگی فکری بود ...😎 🔻- ایرانی جماعت هزار سال هم بدوه ... بازم ایرانیه ... اوج هنر فکریش این میشه که به پاپ کورن بگه چس‌فیل ... آخرش هم جاش همون ته فیله است ... 🔸خون خونم رو می‌خورد اما هیچ راهکاری برای مقابله باهاش به ذهنم نمی‌رسید ... قدرت کلامش از من بیشتر بود ... دبیر بود و کلاس توی دستش ... و کاملا حرفه‌ای عمل می‌کرد ... در حالی که من یه نوجوان که فقط چند ماه از ورودم به ۱۸ سالگی می‌گذشت ... حتی بچه‌هایی که دفعات اول مقابلش می‌ایستادند ... عقب‌نشینی کرده بودن ... گاهی توی خنده‌ها باهاش همراه می‌شدن ...😁 ⭕️هر راهی که به ذهنم می‌رسید ... محکوم به شکست بود... تا اون روز خاص رسید ...🍀 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ
⚡﷽⚡ 👈 علیها السلام را خیلی دوست داشت. داشت که روی نگینش نوشته بود: "یا فاطمه الزهرا علیها السلام" 🍂موقعی که میخواست برود سوریه ، بهش گفتم: "مامان،این رو دستت نکن. این ها زیادی از حضرت زهرا علیها السلام دارن. اگه دستشون بیفتی تمام هاشون رو سرت خالی میکنن."😔 ♦️این را که گفتم انگار مصمم تر شد.گفت: "حالا که اینجوریه، پس حتما می پوشم. میخوام حرص شون رو در بیارم." 💥محسن را که کردند و را منتشر کردند، انگشتری در دستش نبود!😲 داعشی ها آن را در آورده بودند. 💢نمیدانم وقتی نگین "یافاطمه الزهرا" را دیده بودند چه آتشی گرفته بودند و چه ای را بر سر محسن خالی کرده بودند.😔😭 عزیز