eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
35.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
12هزار ویدیو
114 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچه هایمان را به نامشان کردیم ، که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم برادر شهیدم ...🌷 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
16.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆 📌 زینب بی تفاوت نبود... زینب تلویزیون نمی دید... مطالعه میکرد تا از دینش دفاع کند... امر به معروف و نهی از منکر میکرد... به دوستانش کتاب میداد تا مطالعه کنند و وقتشان را تلف نکنند... صحبتهای امام را خلاصه برداری میکرد... به فکر اصلاح دخترانی که مستضعف فرهنگی بودند،بود... ♡ 📌اما ... ما ،همیشه... تو خونه جلوی تی وی... کتاب ،تزیین دکورهامون امربه معروف هم که خوب چون فایده نداره نمیکنیم... با کتاب هم که غریبه ایم... صحبتهای ولی فقیه رو هم گوش نمیدیم... سرِ بزرگترامونم که داد میزنیم... بگو بخندامون هم با دوستامونه... دیگه... سرِ سجاده هامونم میگیم: کاش بشه منم شهید بشم... واقعاً ست😶‍🌫️ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
__رهبر انقلاب: این جوان‌ها از امثال بنده خیلی جلو هستند 🔹لحظاتی از دیدار امروز رهبر انقلاب با خانواده شهید آرمان علی وردی، در حاشیه دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید حسینعلی آجرلو نام پدر: عون علی تاریخ تولد: 20-2-1340 شمسی محل تولد: البرز - کرج  تاریخ شهادت : 20-4-1360 شمسی محل شهادت : جنوب گلزارشهدا :امامزاده محمد  البرز - کرج 🌷 شهید آجرلو بسیار متین و باوقار بود و با شروع انقلاب و علاقه شدیدی که به امام امت داشت ایشان را به عنوان رهبری دلسوز برای امت اسلامی می دانست. او در مورد نقش شهید در به ثمر رسیدن انقلاب می گفت: «اگر قرار باشد انقلابی به ثمر برسد باید با خون شهید آبیاری شود و اگر انقلاب خون نداشته باشد مردم به ارزش واقعی آن پی نخواهند برد.» سرانجام این شهید بزرگوار در جبهه دهلاویه در تاریخ 1360/04/20 در آزادسازی تپه های الله اکبر به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاک و مطهرش در امامزاده محمد شهرستان کرج به خاک سپرده شد. شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🗓سالروز شهادت مدافعان حرم شهیدان والامقام حامد بافنده و احمد غلامی گرامیباد. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
__لحظه جانسوز شهادت حاج احمد غلامی مدافع حرم...💔😭 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 بسم ربِّ زهـــرا سلام الله قسمت بیست و یکم #خاطرات_شهیدتورجی_زاده ...🌷 صدای پای آب راوی:
ادامه قسمت بیست و یکم ... 🌷 دوباره به بالای یک تخته سنگ رسیدیم. به دنبال راه عبور بودیم. اما هیچ راه خوبی پیدا نشد. باید تخته سنگ و تپه را دور می زدیم اما عراقی ها خیلی نزدیک بودند. فکری به ذهنم رسید. گفتم: باید خودمان را پَرت کنیم! بعد ادامه دادم: بچه ها من می پَرم. اگر سالم ماندم شما هم بیایید!بعد بدون هیچ درنگی پریدم. حدود ده متر پایین تر روی خاکها افتادم. خاکها نرم بود. از همانجا کشان کشان به سمت پایین رفتم. بعد اشاره کردم: بچه ها بیایید. صدایی آمد. گویی سنگ بزرگی از بغل من عبور کرد و پایین رفت. برگشتم و گفتم: بچه ها مواظب باشید سنگ از زیر پاتون در نره! یکی از بچه ها به من رسید و گفت: سنگ نبود که، یکی از بچه ها پرت شد! با تعجب گفتم: کی بود. گفت: از بچه های مجروح بود. ترکش توی چشمش خورده بود و جایی را نمی دید. با ناراحتی گفتم: حتماً الان تکه تکه شده! سریع رفتم به سمت پایین. باتعجب دیدم نشسته روی زمین و ناله می کنه! باور کردنی نبود. او از فاصله 20 متری افتاده بود. اما روی مقدار زیادی خاک. کم کم بقیه بچه ها هم رسیدند. همه کنار هم بودیم. خسته و تشنه. دیگر هیچکدام رمقی نداشتیم. ناگهان صدایی به گوش رسید. باتعجب گفتم: بچه ها شما هم می شنوید! همه ساکت شدند. گوشها تیز شده بود! نسیم خنکی از سمت چپ ما می آمد. درست فهمیده بودیم. صدای آب بود. صدای پای آب! صدا، صدای حرکت رودخانه بود. همه بی اختیار دویدند. من آن لحظات را از یاد نمی برم. من با همه وجود آب را حس می کردم. به دوست نابینایم گفتم: بلند شو، آب! آب! ما به رودخانه رسیدیم! تا این حرف را زدم گفت: آب ... بعد هم غش کرد و افتاد! بقیه بچه ها به آب رسیده بودند. صدایشان را می شنیدم. با سختی دوستم را بلند کردم. کشان کشان به سمت آب رفتیم. صدای آب نزدیک تر شد. دوباره دوست مجروحم از هوش رفت! بالای سر دوستم ایستاده بودم. نگاهی به دور دستها انداختم. به یاد دوستانی بودم که از تشنگی جان داده بودند. صدای آب نزدیکتر شده بود. همه وجودم منتظر آب بود. گویی همه سلولهای بدنم می گفت: آب بدنم می لرزید.گفتم: اول دست و صورتم را شُست وشو می کنم بعد ... وارد آب شدم. بسیار خنک بود. دستم را داخل آب بُردم. شروع به خوردن کردم. آنقدر خوردم که بدنم عرق کرد! خسته شُدم. نشستم داخل آب. سه روز از آخرین باری که به راحتی آب خورده بودم می گذشت. آن هم در گرمای مردادماه. یک لحظه یاد کربلا افتادم. ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد. یاد بچه ها افتادم. یاد برادر برهانی. یاد حاج آقا ترکان. چقدر برای آب التماس می کرد. یاد بچه های مجروحی که از تشنگی جان دادند! دیشب همین موقع منتظر گردان بودیم. دیشب بچه های مجروح انتهای سنگر به هم وعده آب می دادند. یکی می گفت: من یک دبه آب می خورم! دیگری می گفت: من تا جایی که بتوانم. دیگری... اما همه آنها از تشنگی جان دادند! اشک از چشمانم جاری شده بود. دیگر بچه ها هم گریه می کردند. همه به یاد دوستانشان بودند. صدای ناله ها بلند شده بود. نگاهی به دستانم کردم. هنوز خونی بود! خون دوستان شهیدم. فراموش کردم دستانم را آب بکشم. من با همین دستان آب خورده بودم. برگشتم به سمت عقب. مجروح نابینا هنوز بی هوش روی زمین بود. کمی آب برداشتم و به صورتش پاشیدم. به هوش آمد. او را آوردیم کنار رودخانه. ساعت را نگاه کردم. دو نیمه شب بود. همانجا دراز کشیدم. برای دو ساعت هیچ چیزی نفهمیدم. ...... 📚 کتاب یازهرا 💚 به کانال و بپیوندید 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
برنامه یکساله.mp3
10.24M
بعد از یک مهمانی باشکوه و ساخته شدنِ نَفْس ما بقدر وسعش ، نوبت به شروع سالِ معنوی‌مان می‌رسد! در این یکسالِ پیشِ رو، مهمترین برنامه‌ام چه باشد که؛ سال بعد، ظرفِ وجودم برای دریافت تقدیرات وسیع‌تر، آماده باشد؟ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124