Audio_97646.m4a
19.97M
#قلب_سالم٧
#قسمت_هفتم
موضوع : اولین فرمول🌾
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 #رهبر_انقلاب :
حرف من رو از خود من بشنوید.
✍متاسفانه برخی انقلابیون بیانات صریح رهبر انقلاب رو هم مد نظر قرار نمیدن و فریب میخورن.
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
رهبری و انتخاب وزیر ارشاد
🔹 ویراست و توئیت #حجت_الاسلام_راجی
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🟢 فیلم کامل نطق تاریخی جناب دکتر امیرحسین ثابتی نماینده محترم ولایتمدار و انقلابی مجلس شورای اسلامی از تهران در صحن علنی در مخالفت با عباس عراقچی (گزینه پیشنهادی برای وزارت امور خارجه)
🔸 یکبارشهید لاجوردی من را صداکرد و به من گفت که: «فلانی! یک عده بخاطر بدهی در زندان هستند؛ به نظـر تـو با آنهـا چـه کنیم؟ دولـت باید یک سیستمی را طـراحی کند و بدهیهـای اینهــا را بدهد.» مبتکر این فکـر شهید لاجوردی بود که برای زندانیـان و بدهکـاران و مشـکلدارها پـول جمـع میـکرد.
🔹 یکبار هم به کـانون اصـلاح و تربیت رفتیم. وقتی نشستیم بچهها روی سر او ریختند؛ دیدم که این مرد زندانبان آمده اینجا ولی اصلا بچهها مثل اینکه بابای واقعی خودشان رادیدهاند.
اینها نمونهای از جـاذبههـای روحـی و اخـلاقی شهید لاجوردی بود.
🎙 راوی: محسن رفیق دوست
📚 مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
✍ما را ببخش
#حاج_ابراهیم _همت
که فراموش کرده ایم
هزینه سفرمان به کربلا را حساب کردی
چه خوب گفته بودی
#کربلا رفتن خون میخواهد
ولی نگفته بودی
خون دادنش با ما
زیارت رفتنش با شما
روح شــهـدا شـــاد....🌸
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
nf00649330-1.mp3
9.63M
⚡️من جاموندم ولی نه مثه
سه ساله ای که غمت رو خرید
من جا موندم شبیه کسی که
هرچی دوید ولی نرسید....💔😭
#مداح
#میثم_مطعیی
#اربعین
#جامانده
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
🔶آیت الله مجتهدی:
💠از غروب پنجشنبه تا #غروب_جمعه ارواح مردگان چشم انتظار #خیرات از سوی بستگانشان هستند.
آنها را با صلوات و حمد و سوره شاد کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و حیفِ عشق
اگر به تو ابراز نشود ... !
#اللهم_ارزقنا_کربلا
#امام_حسین
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
1_13077101052.mp3
4.03M
اینو فقط بخاطر دل کسانی که از #زیارت_اربعین جاموندن میذارم😭💔
حرم حرم منم دلم میخواد بیام حرم ...😭
مداحی_آنلاین_روضه_حضرت_زینب_و_قتلگاه.mp3
4.49M
حضرت زینب(س)
ایکاش یکی به جای دستای زینب
چـشــم های زینب رو می بست ....😭💔
#امان_از_دل_زینب😭😭😭
#روضه
#شب_جمعه🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ...
▫️سلام بر تو ای یادگار بهانه خلقت،
ای امید مادر،
سلام بر تو و بر روزی که دولت زهراییات جهان را منور خواهد ساخت.
📚 مفاتیح الجنان.
#سلام_امام_زمانم 💞
وقتت بخیر حضرت صاحب دلم
#العجلمولایغریبم
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
به حق
#زینب_کبری_سلام_الله_علیها
هدایت شده از شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
4_5996651729725161506.mp3
31.06M
#صوتی_دعای_ندبه
از مهدی صدقی
" #ندبه های دلتنگی"
"این معز الولیاء و مذل الاعداء"
♻️ کجایی ای عزت بخش دوستان و
خوارکننده دشمنان؟؟؟
"لَيْتَ شِعْري، اَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوي، بَلْ اَيُّ اَرْض تُقِلُّكَ اَوْ ثَري"
♻️ اي كاش ميدانستم خانه#ات در كجا قرار گرفته، بلكه ميدانستم كدام زمين #تو را دربرداشته؟؟؟
"هَلْ اِلَيْكَ يَا بْنَ اَحْمَدَ سَبيلٌ فَتُلْقي"،
♻️ آيا به جانب #تو اي پسر احمد، راهي هست تا ملاقات شوي؟،
" وَاجْعَلْ صَلوتَنا بِهِ مَقبُولَةً، وَذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً وَدُعآئَنا بِهِ مُسْتَجاباً، "
♻️ خدايا به وسيله #او نمازمان را پذيرفته،و گناهانمان را آمرزيده و دعاهايمان را مستجاب گردان...
🎊آمین یارب العالمین 🤲🎊
🌹دعای ندبه رو بخونید. حتی اگر یک صفحه اش را بخوانید
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
هدایت شده از شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 ترجمه بسیار دلنشین
#دعای_ندبه
#پیشنهاد_دانلود
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
هروقت گیر میکنی؛ گیرت رو چطوری رفع میکنی؟!
#امام_زمان
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
#شهید_محسن_حججی🌷
🔹از بازار رد می شدیم. خانم بی حجابی را دید، سرش را پایین انداخت و گفت:
« خواهرم جلوی امام رضا(ع) حجابت رو رعایت کن! »
با آرنج زدم به پهلویش: « ما رو می گیرن تا حد مرگ میزنن! »
کوتاه بیا نبود، میگفت: « آدم باید امر به معروف و نهی از منکرش سر جاش باشه؛ خون ما که رنگی تر از خون امام حسین(ع) نیست »
📚 سر بلند، روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی به قلم محمدعلی جعفری، ص ۲۰۸
#شهید_محسن_حججی
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
#حجاب
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️مسافر کربلا...
رزمنده ای که کنار جاده زائران #کربلا شهید شد!
#شهید_رضا_پناهی...🌷🕊
🎙راوی : سردار حمید پارسا
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#امام_حسین
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
26.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتی شنیده نشده از حضور #شهید_رئیسی در راهپیمایی اربعین حسینی
/ واکنش موکبداران عراقی به حضور #خادمالرضا در #زیارت_اربعین
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
Audio_232557.m4a
19.84M
#قلب_سالم۸
#قسمت_هشتم 🌱
موضوع : چگونه شاد و آرام شویم 🌾
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
✍️ رمان #سپر_سرخ #قسمت_ششم ▫️خودروی وانت باری مقابل درِ بیمارستان پارک بود و به نظرم اراّبه مرگم ه
📕 رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت هفتم
▫️اما او به هیچ قیمتی دست از این غنیمت نمیکشید که پیشنهاد همپیالهاش را به ریشخند گرفت: «اگه قراره کسی به خاطر پول از این حوری بگذره، تو بگذر! من یه پولی بهت میدم، دهنت رو ببند و همینجا سر پستت بمون!» و همین حرفش جانم را گرفت که سدّ صبرم شکست و بیاختیار ناله زدم: «یا صاحبالزمان!»
▪️از سر بی کسی به همه کسم پناه برده بودم و آنها با همین کلمه شیعه بودنم را فهمیدند و نمی دانستم حالا چه نقشه ای برای زجرکش کردنم خواهند کشید که فریادی مثل پتک در سرم کوبیده شد: «خفه شو مرتد نجس!» و فریاد بعدی را افسر تفتیش کشید: «والله اگه همین الان تحویلش ندی، میکُشمت!»
▫️نمیدیدم چه میکند اما دیگر حتی نفس مرد داعشی هم شنیده نمیشد و به گمانم با تهدید اسلحه جانش را گرفته بود که بیصدا زوزه کشید: «اسلحه رو از رو سرم ببر عقب! مال تو!» و افسر تفتیش این بازی را برده و صاحب من شده بود که با لحنی محکم حکم کرد: «بیا پایین! در رو باز کن پیاده شه!»
▪️هنوز با هر نفس میان گریه حضرت را صدا میزدم تا به فریادم برسد که صدای باز شدن درِ ماشین پرده گوشم را لرزاند. مرد از ماشین پیاده شده بود، درِ عقب را باز کرد و مأمور بازرسی سرم فریاد کشید: «بیا پایین!»
▫️با دستان و چشمان بسته، خودم را روی صندلی میکشیدم و زمینِ زیر پایم را نمیدیدم که قدرتی زنجیر دستم را گرفت، با یک تکان بدنم را از ماشین بیرون کشید و ظاهراً همان افسر تفتیش بود که دوباره رو به مرد داعشی تشر زد: «برو سوار شو!»
▪️میشنیدم هنوز زیر لب نفرین میکند و حسرت این غنیمت قیمتی، جان جهنمیاش را به آتش کشیده بود که رو به هممسلکش شعله کشید: «من اگه جا تو بودم این رافضی رو همینجا مثل سگ میکشتم!»
▫️اما ظاهراً حالا هوسم به دل این افسر افتاده بود که در جواب پیشنهاد دیوانهوارش، با لحنی خفه پاسخ داد :«گمشو برگرد فلوجه!»
▪️شاید هم مقام نظامیاش از این پلیس مذهبی بالاتر بود که در برابر فرمانش، داعشی تنها چند لحظه سکوت کرد و از صدای درِ ماشین فهمیدم سوار شده است.
▫️نمیتوانستم سرِ پا بمانم، ساق هر دو پایم به شدت میلرزید و دستانِ بسته به زنجیرم، مقابل بدنم از وحشت به هم میخورد.
▪️دلم میخواست حالا به او التماس کنم تا از خیر زیباییام بگذرد و دیگر نفسی برایم نمانده بود که پارچه را از مقابل چشمانم پایین کشید و تازه هیبت وحشتناکش را دیدم.
▫️سراپا پوشیده در لباسی سیاه و نقاب نظامی سیاهی که فقط دو چشم مشکی و برّاقش پیدا بود و سفیدی چشمانش به کبودی میزد.
▪️پارچه را تا زیر چانهام کشید و با نگاهش دور صورتم میچرخید که چشمانم در هم شکست و مثل کودکی ضجه زدم: «تورو خدا بذار من برم!»
▫️نگاهش از بالای سرم به طرف ماشین کشیده شد و نمیدید فاصلهای با مردن ندارم که با صدایی گرفته دستور داد: «برو عقب!» و خودش به سمت ماشین رفت.
▪️دسته پولی از جیب پیراهنش کشید، از همان پنجره پولها را به سینه داعشی کوبید و مقتدارنه اتمام حجت کرد: «اینم پول کنیزی که ازت خریدم، حالا برگرد فلوجه! نه من چیزی دیدم، نه تو چیزی دیدی!»
▫️و هنوز از خیانت چشمان زشتش میترسید که دوباره اسلحه را روی شقیقهاش فشار داد و با تیزی کلماتش تهدیدش کرد: «میدونی اگه والی فلوجه بفهمه یه دختر رو دزدیدی و بیرون شهر به من فروختی، چه بلایی سرت میاره؟ پس تا وقتی زندهای خفهخون بگیر!» و او دیگر فاتحه به دست آوردن این دختر را خوانده بود که با همه حرصش استارت زد و حرکت کرد تا من با شیطان دیگری تنها بمانم.
▪️در سرخی دلگیر غروب آفتاب و تنهایی این بیابان، تسلیم قدرتش شده و از هجوم گریه نفسم بند آمده بود.
▫️برق چشمان سیاهش در شکاف نقاب نظامی، مثل خنجر به قلبم فرو میرفت و میدید تمام تنم از ترس رعشه گرفته که با دستش فرمان داد حرکت کنم.
▪️مسیر اشاره دستش به سمت بیابان بود و میدانستم حالا او برایم خرابهای دیگر در نظر گرفته که رمق از قدمهایم رفت و همانجا روی زمین زانو زدم...
📖 ادامه دارد...
📣 📣خبر حاجت روایی
از شما اعضای محترم کانال
با عرض سلام وخسته نباشید خیلی ممنون از کانال خوبتون من یک هفته اس که عضو این کانال معنوی شدم و دیروز از دو شهید بزرگوار حاجت گرفتم خواستم تو کانال اعلام کنم با تشکر از شما
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124