🏴 100 روز گذشت...💔
چرا صد روزه هیچ گزارشی ندادید #شهید_جمهور💔😭
✍دولت رئیسی 100 روز یه بار گزارش کار دولت رو در رسانه (تلویزیون)مطرح میکردن
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
قلب سالم ۱۲_1.m4a
12.24M
#قلب_سالم۱۲
#قسمت_دوازدهم
موضوع : برکت در مال 🌾
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
💚 بانوی با غیرت ایرانی در کنار فرات
یاد تشنگی مظلومین #غزه
💔 یزید پلید، آبی که حتی اسبها از آن مینوشیدند را بر آقای مظلوم ما بست و امروز یزید زمان آب را ده ماه است روی کودکان و زنان غزه بسته است.
✊ یاد تشنگی اباعبدالله یعنی یاد پلیدیهای دشمنان دین، چه یزید چه نتانیاهو
#اربعین
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
base.apk
5.72M
🎁 هدیه دیگری از کانال
به شما همراهان شهدایی
#اپلیکیشن #زندگی_نامه و #خاطرات
#شهید_علیرضا_کریمی...🌷🕊
#پیشنهاد_دانلود و #انتشار📲📱
هدیه معنوی شهید هم فراموش نشود 📿
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ جمعآوری موکب عراقی و غم و اندوه موکبداران / #اربعین 1446😭
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸نام این شهید را شنیده بودید؟
🔺باید به شهیدان و زندهبودنشان ایمان بیاوریم...
السلام علیکم یا اولیا الله
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #شهید_محمودرضا_بیضایی:
✍باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم.
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
YEKNET.IR - vahed - arbaein 1400 - sibsorkhi.mp3
8.53M
🎙#حسین_سیب_سرخی
یک اربعین برای تو حیران شدم حسین
مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین
با چند قطره اشک دل من سبک نشد
ابری شدم به پای تو باران شدم حسین
#واحد🔊
#اربعین🏴
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
وصیت زیبای شهیدو بخونیم..
« آرزو دارم اگر شهید شدم
همانند شهیدان گمنام،
پیکرم در بیابانها بماند
و در میدان جنگ به خاک سپرده شود. خداوندا، میخواهم غریب شهـید شوم
ودر این بیابان بمانم،
تا به کربلا نزدیکتر باشم.»
#شهید_غلامرضا_پروانه...🌷🕊
|
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت دهم ◽دستش را پیش آورد؛ تلاش میکرد بدون هیچ برخوردی بین دستانمان، زنجیر
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت یازدهم
▫️نورالهدی در همین فرصت برایم شامی تدارک دیده بود اما من یک قطره آب از گلوی خشکم پایین نمیرفت و دلم پیش او مانده بود که معصومانه پرسیدم: «به نظرت کی بود؟»
▪️لقمهای که برایم پیچیده بود به سمتم گرفت و با اطمینان پاسخ داد: «اگه نشونههاشو به ابوزینب بگی حتماً میشناسه!»
▫️لقمه را از دستش گرفتم و نمیدانستم همسرش از کجا باید آن مرد را بشناسد که با صدای نازکش سینه سپر کرد: «ابوزینب از فرماندههای حشدالشعبی و عملیات آزادی فلوجه شده. اکثر نیروهای این خط رو میشناسه.»
▪️سپس خودش لقمهای خورد و میخواست حالم را عوض کند که با شیطنتی ساختگی سر به سرم گذاشت: «ابوزینب میدونه کی رو بفرسته شناسایی، طرف داعشیها رو هم سر کار میذاره!»
▫️به زحمت خندید تا من هم بخندم اما سه سال در غربت فلوجه، خنده از یادم رفته و امروز تا سرحدّ مرگ ترسیده بودم که دوباره لقمه را کنار سفره قرار دادم و خودم را کنار کشیدم.
▪️هنوز همه بدنم از ضرب زمین خوردن درد میکرد، مچ دستانم از جای جراحت زنجیر ضعف میرفت و نمیدانستم کار فلوجه و پدر و مادرم به کجا میرسد که دوباره پرسیدم: «عملیات فلوجه کی شروع میشه؟»
▫️او هم اشتهایی به خوردن برایش نمانده و به هوای من با غذا بازی میکرد که دستش را از سفره عقب کشید و با مکثی پاسخ داد: «نمیدونم، ولی میگن نزدیکه!»
▪️سپس حسی در دلش شکفته شد، لبخندی شیرین صورتش را پوشاند و مژدگانی داد: «مثل بقیه عملیاتها، تو این عملیات هم حاج قاسم شخصاً حضور داره!»
▫️هالۀ خندۀ صورتش هرلحظه پررنگتر میشد و خبر نداشت من حاج قاسم را نمیشناسم که چشمانش درخشید و لحنش غرق اشتیاق شد: «وقتی پای حاج قاسم به معرکهای باز بشه، داعش که هیچ، آمریکا هم حساب کار دستش میاد! الان چند روزه آمریکا و عربستان و یه عده از نمایندههای پارلمان که طرفدار آمریکا هستن، دنیا رو گذاشتن رو سرشون که چرا حاج قاسم تو فلوجه دخالت میکنه؟ آخه میدونن وقتی حاج قاسم بیاد تو میدون، فاتحه داعش خوندهاس!»
▪️هنوز مثل همان سالهای دانشجویی دل پُرشورش برای جنگ و جهاد میتپید و من در برابر اینهمه حرارت لحنش، یخِ قلبم باز نمیشد و تنها توانستم یک کلمه بپرسم: «حاج قاسم کیه؟»
▫️تازه یادش آمد ما زیر ظلم داعش از دنیا بیخبر ماندهایم که رنگ خنده از صورتش رفت و مردانه حرف زد: «فرماندۀ سپاه قدس ایرانه! این دو سال حاج قاسم و ابومهدی نیروهای حشدالشعبی رو سازماندهی کردن و با همین نیروهای مردمی، نفس داعش رو تو عراق گرفتن!»
▪️خجالت کشیدم از نام ابومهدی هم سؤال کنم و بفهمد او را هم نمیشناسم؛ اما انگار پس از سالها از غاری بیرون آمده بودم و حرفهایش همه برایم نامفهوم بود.
▫️سرم را از پشت به دیوار تکیه داده و کلام او به آخر نرسیده بود که خانه در تاریکی مطلق فرو رفت و من حتی از سایۀ خودم میترسیدم که از همین تاریکی، تمام تنم تکان خورد و بی هوا جیغ زدم.
▫️نورالهدی بلافاصله چراغ قوه موبایلش را سمت صورتم گرفت و با آرامش خبر داد: «نترس عزیزم، چیزی نیس، برق رفته. معمولاً شبها این ساعت برق میره.»
▪️همزمان از جا بلند شد، به سمت کمد کنار اتاق رفت و همانطور که شمعی را از جعبه بیرون میکشید، سر درددلش باز شد: «اونوقت یه عده شعار میدن ایران باید از عراق بره! انگار عراق رو ایران اشغال کرده! دولت اعلام کرده قاسم سلیمانی به درخواست رسمی ما تو عراق حضور داره. امام جمعه بغداد تو خطبههای نماز جمعه گفته اگه ایران نبود، داعش سامرا رو با خاک یکسان میکرد ولی اینا فقط میگن ایران باید بره! انگار تو این کشور نبودن و ندیدن داعش تا ۳۰ کیلومتری بغداد رسید و اگه حمایت ایران و حاج قاسم نبود، همون روزای اول، بغداد هم مثل موصل سقوط می کرد!»
▫️هنوز تمام ذهنم از وحشت امروز زیر و رو شده و از حرفهایش چیز زیادی نمیفهمیدم که در سکوتی خسته نگاهم در تاریکی فضا گم میشد.
▪️مقابلم شمع را روی زمین در شمعدانی نشاند و همانطور که کبریت میکشید، حرف دلش را زد: «انگار اصلاً نمیبینن ۱۳ ساله آمریکا تو این کشور هر کاری دلش خواسته کرده! حالا که ایران حریف داعش شده، آمریکا تو سرشون فرو کرده که ایران کشورتون رو اشغال کرده و باید بره!»
▫️از نور لطیف شمع، جمع دو نفرهمان رؤیایی شده و او هنوز دلش پیش حاج قاسم و ایرانیها بود که غریبانه آه کشید: «همین الان کلی از همرزمای ابوزینب ایرانی هستن! تا الان خیلیهاشون شهید شدن...» و هنوز حرفش تمام نشده، کسی در خانه را کوبید و من از ترس، به لباس نورالهدی چنگ زدم.
▪️حس میکردم تعقیبم کردهاند و نورالهدی منتظر کسی نبود که با تأخیر از جا بلند شد و پشت در صدا رساند :«کیه؟» و صدای غریبهای قلبم را از جا کَند...
📖 ادامه دارد...
32.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 مرحله اول انتقام حزب الله با موفقیت انجام شد : در هم کوبیدن ده ها پایگاه اسرائیل با ۳۲۰ موشک توسط حزب الله
🔹 سردار سلامی در جمع مردم : انتقام در راه است ، خبرهای خوبی میشنوید
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـــسـم الـــلـــه الـرحـــمــن الـــرحـیـم
آمـــده ام ای شـــاه
سـلامــت کـنـم...✋
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
___اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ☀️
⚡️سلام روز
#چهارشنبه_امام_رضایی
بخیر و نیکی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
🔴 کی گفته عکس ها بو ندارن؟
این عکس بوی امنیت میده
این عکس بوی عزت میده
این عکس بوی دلتنگی میده
این عکس بوی عاقبت به خیری میده...
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
💌 پیام #شهید_هادی، برای دوستانش..
_ دعوتم را بیا اجابت کن
_ با شهیدان همیشه صحبت کن
_ وقتی از این زمانه دلگیری
_ قبرشان را برو زیارت کن
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
قلب سالم ۱۳_1.m4a
11.76M
#قلب_سالم۱۳
#قسمت_سیزدهم 🌱
گدای عاطفی ✨
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #سردار_سلیمانی:
جانِ من و همۀ شهیدان ارزش فداشدن در راه ملت را دارد.
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫آخرین پیاده روی اربعین
🌷شهید نوید صفری🌷
و صحبتهاشون در مسیر پیاده روی #اربعین
👌چقدر نکات درس آموزی را بیان میکنند...🥺😢
🌹مسیر پروازشان را هدفمند و آگاهانه انتخاب کردند و پر کشیدند
ما رو هم دعا کن 🤲🏻😭
#امام_حسین
#شهید_نوید_صفری
💚 کانال #شهیدهادی
و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
▪️زائر کربلا بود.
دلش بیتاب دیدن امام غایب.
کنار ضریح ششگوشه از خدا توفیق تشرف خواست.
لحظهای بعد، سیّدی بزرگوار دید؛
ماهتر از ماه،
خورشیدتر از خورشید.
پرسید: شما؟!
شنید: مظلومترین فرد عالَم! ...💔😭
با خودش گفت:
«شاید اشتباه شنیدهام؛
حتماً عالِم بزرگواری است، دلآزرده از قدرنشناسی مردم».
به خودش که آمد، دیگر آن آقا را ندید.
تازه فهمید دعایی كه زیر قبه کرده بود مستجاب شده!
📚 شيفتگان حضرت مهدى علیهالسلام، ج ۳، ص۱۶۰. تشرف مرحوم سید اسماعیل شرفی.
#غربت_حضرت
#داستانک_مهدوی
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
🟢چگونه بیمه خدا شویم؟
هر صبح که از خواب بلند شدی
وبه طرف کار روزانه میروی
چند ثانیه وقت بگذار
🔹وضو بگیر
🔹۱۹ بار بفرما “بسم الله الرحمن الرحیم “
چون این آیه ۱۹ حرف دارد
بعد کار روزانه ات را شروع کن
❗️نتیجه وپاداش این کار چیست؟
🔸تطهیر میشوی
🔸۱۹ بار خواندن بسم الله الرحمن الرحیم
آفات و بلیات جهنمی و شعله های جهنم
بیرون دنیا را از شما دور میکند
آنگاه شما و محلی که هستید بیمه میشوید
بیمه خدا
و بعد صلوات است که تعداد نداره.
✍ استاد حسن زاده آملی
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سه ساله که ویزای اربعین #رایگان شده و گذرنامه زیارتی هم در کمترین زمان تحویل میدن، ارز اربعینی بجای دلار و تحویل با خفت و خواری از توی سوراخ دیوار اونم توی نجف تبدیل شد به دینار عراقی اونم با عزت و احترام.
هیچوقت یادمون نمیره زیارت اربعین رو واسمون آسون کردی!
⭕️ بهت قول میدم، هر بار که اربعین کربلا رفتم به نیابت از شما باشه و هم به نیابتت قدم بردارم مرد خدمت...
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
🔻نیمی از زایمانهای البرز مربوط به افغان هاست!
🔵مدیرکل بیمه سلامت استان البرز: از تعداد زایمانهای استان بالغ بر ۵۰ درصد مربوط به اتباع بیگانه بوده است.
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
🔻تشبیه شهید رئیسی به امیرکبیر توسط رهبر حکیم انقلاب نه از روی احساس یا محبت کلامی بلکه دقیق و سنجیده بود اینم سندش👆🏻
#شهید_خدمت
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت یازدهم ▫️نورالهدی در همین فرصت برایم شامی تدارک دیده بود اما من یک قطره آ
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت دوازدهم
▫️من نمیشناختم اما انگار نورالهدی به خوبی او را میشناخت و شاید انتظارش را نمیکشید که مردد در را گشود و با دلخوری اعتراض کرد:«مگه نگفتم امشب نیا!»
▪️نورالهدی بیحجاب مقابل در ایستاده و حال من امروز به قدری زیر و رو شده بود که حتی فکرم به درستی کار نمیکرد مَحرم نورالهدی پشت در است و همچنان مات و متحیر مانده بودم.
▫️میهمان ناخوانده میخواست وارد شود و او باز ممانعت میکرد:«امشب نه! چرا متوجه نمیشی؟»و دیگر صدای مرد بلند شده و به ضوح شنیده میشد:«میفهمی چی میگی؟آمال تو خونه تو باشه و من نیام ببینمش؟»
▪️از اینکه نام خودم را از زبان او میشنیدم،نفسم گرفت و دیگر میدانستم چرا اینهمه برای ورود به خانه اصرار میکند!
▫️صدایش را شناخته و باید باور میکردم درست در شبی که سختترین ثانیههای عمرم را سپری کرده بودم،او به ملاقاتم آمده است.
▪️بیش از سه سال از آخرین دیدارمان سپری میشد و در و دیوار بلند و تاریک فلوجه که این سالها زندان ما شده بود، همه چیز حتی صدای او را از خاطرم برده بود.
▫️نورالهدی با قدوقامت ظریفش در همان پاشنۀ در، سدّ راهش شده و در برابر برادرش،مردانه مقاومت میکرد:«بهت میگم حالش خوب نیس، الان نمیشه ببینیش!»
▪️و همین حرفها برای جان به لب کردن او کافی بود که کلماتش مثل قلب من میلرزید:«چرا حالش خوب نیس؟اصلاً اون چجوری از فلوجه خارج شده؟چه بلایی سرش اومده؟»
▫️حقیقتاً خودم هم حالا نمیخواستم او را ببینم اما نورالهدی دیگر حریفش نمیشد که به سمتم چرخید و من از چشمان نگرانش آیه را خواندم.
▪️روسریام را دوباره سر کردم و با جانی که برایم نمانده بود به اجبار از جا بلند شدم.
▫️آخرین بار راضی به رفتنش نبودم و حالا راضی به آمدنش نمیشدم که حال دلم بینهایت بههم ریخته و انگار متهم این سه سال رنج و عذابم در فلوجه او بود که تا داخل شد،قلبم از درد تیر کشید.
▪️در همین تاریکی و نور کمجان شمع، مشخص بود اصلاً تغییر نکرده است؛همانطور سرحال و سرزنده و خوش تیپ و حالا نگران که با چشمانش دنبالم میگشت و همین که کنج دیوار پیدایم کرد، میان اتاق خشکش زد:«آمال! چه بلایی سرت اومده؟»
▫️شاید خودم نمیفهمیدم اما این حبس سهساله در فلوجه شکسته و افسردهام کرده بود و با بلایی که امروز جانم را گرفته بود، شبیه یک جنازه بودم.
▪️نمیتوانستم بفهمم هنوز دوستش دارم یا نه که نگاهم به زمین افتاد، کاسه صبرم شکست و اشکم بیصدا چکید.
▫️او قدم قدم به سمتم میآمد و من ذرهذره آب شده بودم که تا نزدیکم رسید سرم را بالا گرفتم تا ردّ دردهایم را بهتر ببیند.
▪️چقدر گفتم بماند،چقدر خواستم تا نرود و حالا که تا مغز استخوانم سوخته بود، از جانم چه میخواست؟
▫️با نگاهش دور صورتم دنبال پاسخی بود و من مثل کودکی که گم شده باشد به گریه افتادم و لبهایم دوباره از ترس میلرزید.
▪️اینهمه بههم ریختگیام دیوانهاش کرده بود، دیگر جرأت نمیکرد چیزی بپرسد و انگار او هم مثل من زیر آوار خاطره خراب شده بود که خودش را روی مبل رها کرد و در سکوتی دردناک، فقط نگاهم میکرد.
▫️این خانه تاریک و روشنایی یک شمع و چشمان همچنان عاشق او کافی بود تا روزهای خوش دانشجویی در خاطر خستهام زنده شود.
▪️روزهای پایانی دوره پرستاری من و نورالهدی در دانشگاه بغداد بود و قرار بود آغاز زندگی جدید من باشد که جمعۀ همان هفته، برای جشن نامزدی من و عامر تعیین شده بود.
▫️نخستین بار او را زمانی دیده بودم که دنبال نورالهدی به دانشگاه آمده بود و شاید نورالهدی عمداً برادرش را به دانشگاه کشانده بود تا من را ببیند و همین دیدار،سرنوشت ما را تغییر داد.
▪️دل او گرفتار من شد و بهقدری شیوا صحبت میکرد که سرانجام دل من را هم به دست آورد و بعد از توافق خانوادهها و پس از یک سال آشنایی،قرار عقدمان تعیین شد.
▫️به پیشنهاد نورالهدی تصمیم گرفتیم خطبۀ عقد در حرم کاظمین خوانده شود و مگر خوشبختی از این بالاتر میشد؟
▪️خانوادۀ من از فلوجه به بغداد آمده و ساعتی به اذان مغرب مانده بود که راهی حرم با صفای بابالحوائج و بابالمراد(علیهماالسلام) شدیم.
▫️ماهها با محبت و شیرینزبانی و هدیههای پر رنگ و لعابی که برایم میخرید، دلم را به دست آورده و حالا در محضر حرم با صفای کاظمین،به همسریاش راضی شده بودم و خبر نداشتم هرآنچه در دلم ساخته، با یک خبر خراب میکند.
▪️زیر چادر مشکی عربی، پیراهن بلند سفیدی با خطوط طلایی پوشیده و در انتظار آغاز مراسم روی یکی از پلههای حاشیۀ صحن نشسته بودم. اقوام من و عامر، اطرافمان جمع شده و چشم من فقط به دوگنبد زیبای کاظمین بود و زیر لب دعا میکردم خوشبختیام در همین حرم رقم بخورد...
📖 ادامه دارد...
Mohammad Ali Qasemi - Donyiy Delger.mp3
7.18M
💔نفسا به شماره افتاد
داره منتظرت می میره...
💔آقا یعنی میشه برگردی؟
دنیا بی شما دلگیره...
🎙محمدعلی قاسمی
#نوای_مهدوی
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124