فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سخنان تکان دهنده امام جمعه بغداد؛
افرادی از شیعیان آلمحمد (ص) در #لبنان هستند که حاضرند یک چشم خود را برای پیوند اهدا کنند؛ باور کردنی نیست!
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مهمترین بخش بیانات امروز رهبر حکیم انقلاب، جمله پایانی ایشان بود:
✍ «رزمندگان ما برای اینكه پرچم دشمن در مرزهای ما برافراشته نشود، جان خودشان را قربانی كردند. نمیشود ملّت ایران قبول كند كه همان پرچمها به وسیله افراد نفوذی، به وسیله انسانهای فریبخورده در داخل كشور برافراشته بشود.
این پرچم، پرچم #نفوذ فرهنگی و سبک زندگی دشمن و وسوسههای خصمانه دشمن نباید در داخل كشور در دستگاههای مختلف ما برافراشته شود.»
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت چهلم ▫️زمستان سال ۲۰۲۴ حال و هوای عجیبی داشت؛ بهویژه برای من که چهار س
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت چهل و یکم
▫️در مسیر، نورالهدی با هیجان از حملات محور مقاومت میگفت و ترجیعبند تمام حرفهایش، حمایتهای ایران بود.
▪️انگار بنا بود به جبران اینهمه سال غصه و حسرت، پروردگار چشمم را روشن کند که نورالهدی میگفت پس از مراسم کرمان، برای زیارت به مشهد و قم میرویم و این نخستین بار بود که میخواستم زائر امام رضا(علیهالسلام) و حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) باشم که از شوق پر در آورده بودم.
▪️ساعتی بعد از اذان ظهر به کرمان رسیدیم و دیدم به عشق حاج قاسم، گلزار شهدای شهر محشر شده است.
▫️در دو سوی خیابان اصلی گلزار شهدا، شبیه جادۀ اربعین موکبهای متعددی برپا شده بود؛ نغمۀ مداحیهای پرشوری که در فضا میپیچید، حال و هوایی تماشایی به پا کرده و من و نورالهدی همقدم با زائرین به سوی مزار حاج قاسم میرفتیم.
▪️دلم پیش ابومهدی مانده بود و نورالهدی با شیرینزبانی برایم توضیح میداد: «ابومهدی وادیالسلام نجف دفن شده، برگشتیم انشاءالله یه روز با هم میریم!»
▫️سپس با نگاهش میان جمعیت چرخی زد و با خنده پیشبینی کرد: «تو این شلوغی میترسم نتونیم بریم سر مزار حاج قاسم!»
▪️تعداد زائرین در مسیر گلزار هر لحظه
بیشتر میشد و از زن و مرد و پیر و جوان و حتی کودکان خردسال همه حاضر بودند.
▫️موکبی که در چند قدمیمان بود به سوی مردم آب تعارف میکرد و تا خواستم یک بطری آب از دست خادم موکب بگیرم، صدای وحشتناکی تنم را لرزاند و جیغم در گلو شکست.
▪️انگار آسمان بر زمین افتاده باشد، جایی را نمیدیدم جز دود و خاکی که چشمانم را پُر کرده بود و در میان هیاهوی وحشتزدۀ مردم، جیغهای پیدرپی نورالهدی را میشنیدم: «کجایی آمال؟»
▫️مردم وحشتزده به هر سو میدویدند، ضجههای "یاحسین" و "یازهرا" قلبم را آب میکرد و نورالهدی را دیدم که به سمت انتهای خیابان میدود.
▪️چشمانم با پریشانی در فضا میچرخید و تازه میدیدم تنها چند متر جلوتر از ما قیامت شده است.
▫️زمین همچنان از خاک و دود میجوشید و نورالهدی درست به سمت محل انفجار میدوید.
▪️نمیفهمیدم چه میکند و بیاختیار جیغ میزدم تا برگردد که پیکرهای پارهپاره و غرق خون، نفسم را گرفت.
▫️نورالهدی میخواست خودش را به مجروحین برساند که درست در مسیر زائران و مقابل یکی از موکبها، انفجاری وحشتناک همهچیز را از هم متلاشی کرده بود.
▪️پرستار بودم و با این حال تا آن لحظه اینهمه خون و جراحت و بدن تکهتکه یکجا ندیده بودم که رمق از قدمهایم رفت و میان خیابان و بین مردمی که وحشتزده به هر سو میدویدند، مات و متحیر ماندم.
▫️نورالهدی مثل اینکه تازه من را دیده باشد، با فریاد فرمان میداد: «بدو آمال! بیا اینجا!» و من از وحشت جرأت جم خوردن نداشتم.
▪️من و نورالهدی هر دو پرستار بودیم و باید کاری میکردیم اما نه تنها به دست و پایم که حتی نایی به نگاهم نمانده بود و از ترس به خودم میلرزیدم.
▫️چند نیروی اورژانس ایران به سمت محل حادثه میدویدند و شنیدم نورالهدی وحشتزده صدایم میزند: «آمال بدو به این بچه برس!»
▪️زنی چند قدم آن طرفتر در حاشیه خیابان پای درختی افتاده بود؛ صورتش روی زمین بود، چادرش دورش پیچیده و دختر بچهای کوچک کنارش نشسته و بدن کوچکش از ترس رعشه گرفته بود.
▫️با لب و دندان لرزان مدام مادرش را صدا میزد و بهگمانم زن از هوش رفته بود که تکانی نمیخورد.
▪️حجم خاک مانده در هوا و ضجه و نالۀ مردم، تمام توانم را گرفته و باید به داد این مادر و کودک میرسیدم که به هزار جان کندن، خودم را بالای سرشان رساندم.
▫️صورت گرد و گندمگون دختربچه، غرق اشک بود و بمیرم که یک لحظه رعشۀ دست و پایش آرام نمیگرفت، لب و دندانش از ترس به هم میخورد و با زبانی که به لکنت افتاده بود، مادرش را صدا میزد.
▪️ردّ خون از زیر چادر زن جاری بود، هر دو دستم را زیر تنش انداختم و به هر زحمتی بود او را روی زمین برگردانم.
▫️چشمانش بسته بود، صورت ظریفش به سفیدی میزد و احساس کردم نفس نمیکشد.
▪️نگاه ناامید دخترک معصوم به مادرش بود و من میترسیدم از دست رفته باشد که سراسیمه نبضش را گرفتم، اما انگار جریان خون در رگهایش متوقف شده بود.
▫️صورتم را نزدیک صورتش بردم تا دلم به جریان تنفسش خوش باشد اما هیچ حرارتی حس نمیشد.
▪️سرم را نزدیک بدنش بردم به امید اینکه تپش قلبش را بشنوم و همان لحظه دیدم قفسۀ سینه و پهلویش از ترکشهای انفجار شکافته و او انگار همان لحظۀ اول به شهادت رسیده بود که به خوابی عمیق فرو رفته و دخترش چشمانتظار پاسخی همچنان صدایش میزد.
▫️نورالهدی تلاش میکرد خونریزی پای بانویی را کمتر کند و من مانده بودم با این مادر شهید و کودک وحشتزدهاش چه کنم که بیاختیار دخترک را در آغوشم کشیدم...
📖 ادامه دارد...
.
سلام ✋
حالتونچطوره ؟؟
کسی بیداره یا نه ؟؟
اینجا بگید 👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/17086355590580
.
AudioCutter_Aghosh.mp3
9.5M
الـه مـن العفـو مـن پشیمانم...💔😭😭
الـهـی الــعـفـــو...🤲🏻🤲🏻😭
مداح
#محمود_کریمی
#شب_جمعه
#توبه
#مناجات
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
الـه مـن العفـو مـن پشیمانم...💔😭😭 الـهـی الــعـفـــو...🤲🏻🤲🏻😭 مداح #محمود_کریمی #شب_جمعه #توبه #
.
گریه کن جهنمتو خاموش کن
بنده بیچارم 😭😭😭
تو غافلـی و مـرا لحظـهای نمیخوانی
بیا منم که تو را سوی خویش میخوانم
هـزاربـار شـدم از تـو خشمگیـن امّـا
تـو کیستـی کـه ز تـو انتقـام بستانم؟
😭😭😭
من هیچی نیستم خدای خوبم
ولی میدونی تورو خیلی دوست دارم ♥️😭
❣سلام_امام_زمانم❣
📖السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ
▫️ سلام بر تو ای وعده خدایی که خداوند آن وعده را تضمین کرده!
سلام بر تو و سلام بر صبحی که ؛
با سپاهی از #شهیدان خواهی آمد...🌷
هفته #دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس گرامیباد
هدایت شده از شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
4_5996651729725161506.mp3
31.06M
#صوتی_دعای_ندبه
از مهدی صدقی
" #ندبه های دلتنگی"
"این معز الولیاء و مذل الاعداء"
♻️ کجایی ای عزت بخش دوستان و
خوارکننده دشمنان؟؟؟
"لَيْتَ شِعْري، اَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوي، بَلْ اَيُّ اَرْض تُقِلُّكَ اَوْ ثَري"
♻️ اي كاش ميدانستم خانه#ات در كجا قرار گرفته، بلكه ميدانستم كدام زمين #تو را دربرداشته؟؟؟
"هَلْ اِلَيْكَ يَا بْنَ اَحْمَدَ سَبيلٌ فَتُلْقي"،
♻️ آيا به جانب #تو اي پسر احمد، راهي هست تا ملاقات شوي؟،
" وَاجْعَلْ صَلوتَنا بِهِ مَقبُولَةً، وَذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً وَدُعآئَنا بِهِ مُسْتَجاباً، "
♻️ خدايا به وسيله #او نمازمان را پذيرفته،و گناهانمان را آمرزيده و دعاهايمان را مستجاب گردان...
🎊آمین یارب العالمین 🤲🎊
🌹دعای ندبه رو بخونید. حتی اگر یک صفحه اش را بخوانید
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
هدایت شده از شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 ترجمه بسیار دلنشین
#دعای_ندبه
#پیشنهاد_دانلود
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ۲۳ ربیع الاول سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها به شهر مقدس قم گرامی باد.🍃🌸🍃
❇️ زیارت این بانوی کریمه، بهشت را بر پیروان خاندان رسالت به ارمغان می آورد.
📎 #حضرت_معصومه
📎 #سالروز_ورود_حضرت_معصومه
📎 #صلی_الله_علیک_یافاطمه_المعصومه
اللهمعجللولیکالفرج
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان صریح حجتالاسلام والمسلمین قاسمیان
بارئیس جمهور دکتر #پزشکیان
لطفا همه ی عزیزان ببینند .
#نکته_بصیرتی
#نفوذ
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ۲۳ ربیع الاول سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها به شهر مقدس قم گرامی باد.🍃🌸🍃
❇️ زیارت این بانوی کریمه، بهشت را بر پیروان خاندان رسالت به ارمغان می آورد.
📎 #حضرت_معصومه
📎 #سالروز_ورود_حضرت_معصومه
📎 #صلی_الله_علیک_یافاطمه_المعصومه
اللهمعجللولیکالفرج
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
38.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدیون شهدا هستیم...
#حاج_قاسم_سلیمانی...🌷🕊
#هفته_دفاع_مقدس ⚡️
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
قلب سالم ۴۲_1.m4a
11.81M
#قلب_سالم۴۲
#قسمت_چهل_ودوم🌱
موضوع : اثر همنشین 🌾
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
🟠چند کار خیلی ساده که خونه مون پر از برکت و آرامش بشه
هنگام ورود به خونه سلام کنیم،حتی اگه کسی خونه نیست، وصلوات بفرستیم.
✅صبح بعد از بیدار شدن صدقه بدیم هر چند کم، و آیه الکرسی و چهار قل بخونیم
نزاریم زباله زیا دتو خونه بمونه.
✅در طول روز حداقل ده دقیقه صدای قرآن تو خونه پخش کنیم.
✅حدیث کسابخونیم و اگر نمیتونیم صوتش رو تو خونه پخش کنیم.
📌هروقت مشاجره یا کدورتی پیش اومد
یک کاسه آب نمک درست کنیم و شب تا صبح تو خونه بزاریم و صبح بریزیم دور، آب نمک انرژی های منفی رو به خودش جذب میکنه.
📩در طول روز پنج بار سوره توحید رو بخونیم و به امام زمان هدیه کنیم و ازشون بخوایم برای زندگی ما دعا کنن.
📩هر پول یا نعمتی که به وارد زندگیمون میشه اول شکرگزاری زبانی کنیم و بعد شکرگزاری عملی، یعنی یا صدقه بدیم از اول مال یا کسی رو هم در اون نعمت شریک کنیم که اینطوری نه تنها چیزی ازش کم نمیشه بلکه برکت میگیره و خیلی دیرتر تموم میشه
📩اسراف نکنیم
به اندازه ی نیازمون مصرف کنیم، حواسمون به مصرف آب باشه، نسبت به نان بی احترامی نکنیم. اسراف باعث از دست رفتن نعمت ها میشه.
📩با مردم مدارا کنیم.
با اهل خانه خوش رفتار باشیم.
📩 نماز اول وقت
بخونیم و روزی پنجاه آیه قرآن* بخونیم.
📩دعای خیر برای همنوعان و علی الخصوص دعا برای پدر و مادر
باعث برکت و رزق غیرمنتظره میشه، همیشه شنیدیم که پدر و مادر برای بچه شون دعا کنن دعاشون مستجاب میشه اما دعای فرزند در حق پدر و مادرش چه زنده باشن چه در قید حیات نباشن باعث جلب رحمت الهی میشه.
📩اظهار فقر نکردن و ناله نکردن
ماها عادت کردیم تا کسی رو میبینیم شروع میکنیم به ناله که وضع مون خوب نیست و گرونیه و ....درصورتیکه این کار ناشکریه، مگه خدا تا حالا ما رو لنگ گذاشته؟؟ در حدیث داریم که هرکس اظهار فقر کند ،فقیر می شود.
پزشکیان میگه من سیاست بلد نیستم
میگه دیپلماسی بلد نیستم
برنامه ای هم برای اداره کشور ندارم
خودمم باورم نمیشد که انتخاب بشم
خب پدر بیامرز اومدی ما رو بدبخت کنی؟؟؟؟
✍️ مهدی اسلامی
#نکته_بصیرتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥حزب اللهی های برانداز و قاتل❗️
👈فوق العاده مهم 🧐
🔸️خواهر و برادر حزب اللهی که خودت رو منزوی کردی کنج مسجد و هیئت!
مراقب باش در پرونده اعمالت، براندازی و جنایت ننویسند❗️
🔸️خدا باهات شوخی نداره‼️
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#حجاب🧕🏻
#انقلاب_جهانی_حضرت_حجت
#نکته_بصیرتی
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
📜 فرازی از #وصیت_نامه
#شهید_سید_محمد_رضا_افتخاری...
✍خواهران من از شما خواهش میکنم حجاب خود را رعایت کنید زیرا که دشمن از همین حجاب شما مىترسد و بدن آنان به لرزه مىافتد.
🔹خواهرم حجاب تو از خون سرخ من افضلتر است.
🔸آبیاری کنید نهال ایمانتان را با انجام دادن وظایف دینی آلودگی روح است که انسان را ساقط میکند.
💢آدرس مزار مطهر شهید سید محمد رضا افتخاری گلزار شهدای کرمان قطعه ۱ ردیف ۵ شماره ۳۷...
#شهید_سید_محمدرضا_افتخاری...🌷🕊
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهید محسن حججی:
یه جوری باش،
سرنوشتت هرچی شد
ختم به امامزمانت بشه
✨شادی روح تمام شهدای عزیزمان صلوات✨
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت چهل و یکم ▫️در مسیر، نورالهدی با هیجان از حملات محور مقاومت میگفت و تر
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت چهل و دوم
▫️نگاهش هنوز دنبال پیکر بیجان مادرش بود و حالا انگار فقط پناهی امن میخواست که خودش را میان دستانم پنهان کرد و نالهاش به هقهق گریه بلند شد.
▪️همانجا پای درخت روی زمین نشسته بودم و او در آغوش من تمام ترس و وحشتش را زار میزد.
▫️با هر نفسی که مضطرب میکشید، نوازشش میکردم بلکه لرزش بدنش کمتر شود و با زبان عراقی زیر گوشش آهسته میخواندم که صدای انفجاری دیگر قلبم را از جا کَند و بیاختیار جیغ زدم.
▪️نورالهدی سرگردان به اطراف میچرخید و معلوم نبود انفجار دوم کجا رخ داده که دوباره صدای جیغ و فریاد فضا را پُر کرده و این کودک طوری ترسیده بود که تمام تن و بدنش به شدت تکان میخورد.
▫️انگار میخواست از اینهمه وحشت فرار کند که مدام خودش را بیشتر به من میچسباند و میان گریه فقط مادرش را میخواست.
▪️اورژانس و نیروهای امنیتی همهجا بودند و میترسیدم انفجار بعدی همینجا رخ دهد و این طفل معصوم در آغوشم پرپر شود که قلبم بدتر از بدن او به لرزه افتاده بود.
▫️نورالهدی خودش را بالای سرم رساند و با نگرانی پرسید: «بچه سالمه؟»
▪️با اشاره چشمانم، نگاه نورالهدی را تا بدن خونیِ زن جوان کشیدم و زیر لب زمزمه کردم: «مادرش جلو چشمش شهید شده، خیلی ترسیده!»
▫️روی چشمان نورالهدی را پردهای از اشک گرفت و میخواست برای این دختر مظلوم مادری کند که دستش را پیش آورد تا بچه را از من بگیرد و او انگار فقط آغوش مرا امن میدانست که با دستان کوچکش به چادرم چنگ زد و از وحشت اینکه بخواهد از من جدا شود، جیغ کشید.
▪️چشمان درشتش از اشک پُر شده بود و لبهایش هنوز از ترس میلرزید، موهای حالتدار و مشکیاش به هم ریخته بود و من همین موهای آشفته را نوازش میکردم تا آرامش بگیرد و او یک نفس گریه میکرد.
▫️نیروهای امنیتی تلاش میکردند کسی نزدیک نشود، نورالهدی سعی میکرد دست و پا شکسته برایشان توضیح دهد ما پرستار هستیم و آنها فقط میخواستند خیابان را از جمعیت تخلیه کنند مبادا انفجار دیگری دوباره از مردم قربانی بگیرد.
▪️غربت عجیبی آسمان را گرفته بود؛ صدای نالۀ مجروحین و ضجۀ کسانی که پیکر عزیزانشان پیش چشمانشان شرحهشرحه شده بود، روضهای مجسم شده و انگار هنوز انتقام دشمن از سیدالشهدای جبهه مقاومت ادامه داشت که حالا زائران مزارش را به خاک و خون کشیده بودند.
▫️نورالهدی مستأصل بالای سرم ایستاده بود و هیچکدام نمیدانستیم با این کودکی که میترسد از آغوش من تکان بخورد چه کنیم؛ آمبولانسها برای جمعآوری شهدا صف کشیده و من تلاش میکردم چشمانش را با بازوانم بپوشانم تا نبیند مادرش را میبرند.
▪️نورالهدی از دیدن اینهمه مصیبت طاقتش تمام شده بود که با صدای بلند گریه میکرد و اشک من به هوای دل کوچک کودکی که سرش روی قلبم بود، بیصدا از چشمانم میچکید.
▫️مأموری رو به ما نهیب زد تا زودتر از اینجا برویم و من نمیدانستم او را بدون مادرش کجا ببرم که فریادی مردانه در گوشم شکست: «زینب! زینب!»
▪️مردی طول خیابان را به سرعت میدوید و نورالهدی با امیدواری حدس زد: «شاید دنبال این بچه میگرده!» و بلافاصله مقابل ما خم شد و رو به دخترک پرسید: «اسمت زینبه؟»
▫️طفلک عربی متوجه نمیشد که همچنان مظلومانه گریه میکرد و ترسید نورالهدی میخواهد از من جدایش کند که وحشتزده به چادر و شالم چنگ زد.
▪️نورالهدی امیدوار بود پدرش همین مرد باشد که به سمت خیابان دوید و رو به او صدایش را بلند کرد: «زینب اینجاست!» و انگار حدسش درست بود که قدمهای مرد جوان سست شد و مردد به سمت ما چرخید.
▫️یک لحظه آرزو کردم از اقوامش باشد و نمیدانستم اگر آن مرد پدر این دختر باشد، از سرنوشت همسرش چه بگویم که تپشهای قلبم تندتر شد و همزمان دیدم با بیقراری به سمت ما میدود.
▪️به فارسی فریاد میزد اما از نام زینب که میان حرفهایش تکرار میکرد و هیجانی که به جان جملاتش افتاده بود، مطمئن شدم پدر همین دختر است.
▫️به زحمت از جا بلند شدم تا دخترش را به او بسپارم و درست مقابلم رسیده بود که از دیدن چشمانش، نگاهم از نفس افتاد.
▪️بهقدری حیران همسر و فرزندش دویده بود که در سرمای زمستان، پیشانی بلندش خیس عرق شده و نفسنفس میزد.
▫️دخترش در آغوش من از ترس میلرزید و ردّ خون همسرش هنوز روی زمین بود و حالا نه فقط قلبم که حتی قطرات خون در رگهایم از دیدن او در این واویلا، میتپید.
▪️میدید فرزندش سالم است اما حجم خونی که روی زمین ریخته و مادری که دیگر کنار کودکش نبود، جانش را به لب آورده بود که رنگ از صورتش پرید و لبهایش سفید شد.
▪️جرأت نمیکرد چیزی بپرسد، با چشمانش التماسم میکرد تا حرفی بزنم و من از درد نهفته در این دیدار دوباره، نفسم به شماره افتاده بود...
📖 ادامه دارد...
✍️ نویسنده: فاطمه ولینژاد
32.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ «اسمع یا صهیون» با نوای ابوذر روحی منتشر شد.
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124