eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.6هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
11.7هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای از شهید تهرانی مقدم، پدر موشکی ایران زاکانی، شهردار تهران: (شهید تهرانی مقدم نقل میکرد) رفته بودم روسیه موشک نقطه زن بگیرم، ژنرال روسی این خرید را لغو کرد. پرسیدم: چرا؟ گفت: چون این تکنو‌لوژی به عنوان ارزش اختصاصی در اختیار ما هست و به شما نمی‌دهیم. موشکی با برد 300 کیلومتر. هر چه اصرار کردم نداد. گفتم دلیل مخالفت شما چیست گفت از رویش می‌سازید. گفتم نه نمی‌سازم. گفت: چرا. گفتم پس می روم و خودمان می‌سازیم. او خندید. برگشتم ایران و هر چه تلاش کردم نشد. متوسل شدم سه روز به ثامن الحجج و فکر می‌کردم. روز سوم جرقه‌ای به ذهنم زد و فهمیدم عنایتی شد و طرحی به ذهنم رسید. برگشتم در دفترچه دخترم ذهنم را پیاده کردم و بالاخره موشک را ساختیم. برادر شهید: زمانی که حسن برای تهیه یک سری موشک به روسیه رفته بود، ژنرال روسی خطاب به حسن گفت: «مثل شما مثل تشنه در بیابان است، بنابراین ما شرایط برای دادن موشک را تعیین می‌کنیم» که حسن در جواب به وی گفت «همچنان که زیر بار ذلت غرب نرفتیم زیر بار تحمیل شرق نیز نخواهیم رفت. خودمان موشک می‌سازیم و فرداها شما می‌آیید و از ما موشک خریداری می‌کنید». 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـســم الـلـه الــرحــمــن الـــرحــیـم 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم... ...🌸 اللّهُم‌َّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪ‌َ_اَلْفَرَجْ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
هر موقع‌ به‌ بهشت‌ زهرا‌ میرفت؛😊 آبی بر میداشت‌ و قبور شهدا رو میشست! میگفت: با قرار گذاشتم‌ که‌ من‌ غبار رو از روی‌ قبرهای‌ آنها‌ بشورم‌ و‌ آنھـٰا هم‌ غبار گناه‌ رو‌ از‌ روی‌ دلِ‌ مـن‌ بشورند... ...🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
سیدحسن‌نصرالله، اگر امروز هم شهید نشده بود، روزی شهید می‌شد... او به رسم رفقایش، شهادت را انتخاب کرده و شهید زندگی میکرد... ما اما سید را برای خودمان میخواهیم، برای نتیجه، برای پیروزی، و این است که سبب ناراحتی و اندوه ما از شنیدن خبر شهادت میشود.‌ ما میخواهیم نصرالله باشد، حاج قاسم باشد، مغنیه باشد و کار را تمام کنند، ما هم به زندگی خودمان برسیم و دست آخر عکس سلفی‌مان را در قدس با آنها بگیریم... اما خدا صحنه را جور دیگر میخواهد‌ و نتیجه را در گرو این قرار داده است تا همه ما به وظیفه خود آگاه شده، سپس عامل شویم‌... ناراحتی ما نباید از شنیدن خبر شهادت‌ها باشد، باید از شنیدن مرگ خود در سرگردانی‌های دنیا باشد... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
‌جمله ماندگار در مراسم‌ تشییع : ما همگی فرزندان مکتبی هستیم که پیامبران آن شهیدند امامان آن شهیدند و رهبران آن نیز شهید هستند.. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت پنجاه و چهارم ▫️لحنش به‌قدری با محبت بود که بی‌اختیار به سمتش چرخیدم؛ ش
📕رمان 🔻قسمت پنجاه و پنجم ▫️حلقۀ ظریف و ساده‌ای که با سلیقۀ خودم خریده بودیم، دستم کرد و می‌خواست در همین لحظات اولِ محرم‌شدن حرف دلش را بگوید که سرش را نزدیک صورتم آورد و آهسته زیر گوشم زمزمه کرد: «من نمی‌تونم محبت تو رو جبران کنم، اما هر کاری می‌کنم که قشنگ‌ترین لحظه‌ها رو برات بسازم.» ▪️آیینه چشمانش با حریری از اشک می‌درخشید و می‌فهمیدم چه حال سختی دارد که دلش سوخته و با تمام دردهای مانده روی سینه‌اش صبورانه می‌ساخت تا به روی من بخندد. ▫️اعضای خانواده‌ها برای تبریک دورمان جمع شده و چشم من دنبال زینب بود مبادا در این شلوغی احساس غربت کند که او را روی پایم نشاندم و مهدی با مهربانی پیشنهاد داد: «نیم ساعت تا اذان مغرب وقت داریم، بریم زیارت؟» ▪️شاید هر دو حرف برای گفتن فراوان داشتیم و هیچ‌جا مثل حرم نمی‌شد که با لبخندی دلبرانه و با اشارۀ چشمم، پذیرفتم. ▫️زینب را از آغوشم گرفت، هدیه‌هایی که برایمان آورده بودند به مادرم سپردم و با هم از جا بلند شدیم. ▪️میهمانان از این اتاق گوشۀ صحن بیرون می‌رفتند و آخرین نفر پدر و مادر فاطمه مقابل در منتظر ما ایستاده بودند. ▫️مادرش رویم را بوسید و نمی‌توانست عراقی صحبت کند که آنچه در دلش بود، سید گفت: «دل بچۀ منو شاد کردی، ان‌شاءالله در دنیا و آخرت خدا دلت رو شاد کنه.» ▪️دستم هنوز در دست مادر فاطمه مانده بود و سید با محبت ادامه داد: «تا خونه‌تون آماده بشه و زینب رو ببرید، ما اینجا می‌مونیم و کنارش هستیم.» ▪️سپس به سمت دو گنبد زیبای کاظمین چرخید و با خوش‌زبانی توصیه کرد: «حالا برید رزق زندگی‌تون رو از باب‌الحوائج و باب‌المراد بگیرید.» ▫️شانه به شانۀ هم از اتاق خارج شدیم و به سمت حرم به راه افتادیم؛ یکی دو هفته تا آغاز بهار مانده و انگار هوای حرم از همین حالا بهاری شده بود که نسیم خنک و خوش‌رایحه‌ای از سمت رواق‌ها صورتم را نوازش می‌کرد و از قدم زدن روی فرش‌های حرم، حال دلم بهشتی شده بود. ▪️زینب در آغوش پدرش، پوشیده در پیراهن صورتی و پُر از شکوفه‌ای، شبیه فرشته‌ها شده و من از این لحظه باید جای خالی مادرش را پُر می‌کردم که رو به حرم، تمنا می‌کردم یاری‌ام کنند و همزمان صدای مهدی در گوشم نشست: «برای من خیلی دعا کن!» ▫️به اندازۀ طول چند فرش تا ورودی رواق راه بود و از اینجا بانوان و آقایان از هم جدا می‌شدند اما مهدی نظر بهتری داشت: «همینجا کنار هم بشینیم زیارت‌نامه بخونیم.» ▪️از کتابخانه میان صحن، کتابی دست گرفت و میان یکی از قالی‌ها تعارف زد تا بنشینم و خودش کنارم روی دو زانو نشست. ▫️زینب خودش را سمت من کشید و احساس کردم کمی خسته شده که کمکش کردم روی پایم بخوابد و مهدی با صدایی آهسته قرائت زیارت‌نامه را آغاز کرد. ▪️سلام اول را که خواندم، طوری قلبم به لرزه افتاد که یقین کردم امام کاظم و امام جواد (علیهماالسلام) پاسخ سلامم را با مهربانی دادند و از همین احساس، چلچراغ اشکم در هم شکست. ▫️با هر دو دست صورتم را پوشانده و نمی‌خواستم مهدی شاهد گریه‌هایم باشد که انگار به اندازۀ تمام این سال‌ها، غصه و مصیبت در دلم بود و حالا در پناه ائمه و در کنار مردی که قول داده بود مردانه کنارم باشد، می‌توانستم بار دلم را زمین بگذارم. ▪️از هق‌هق گریه‌هایم، صدای مهدی هم به لرزه افتاده و با بغضی که گلوگیرش شده بود، به سختی کلمات زیارتنامه را ادا می‌کرد و من فقط از خدا می‌خواستم در عوض روزهای سخت و سیاهی که سپری کرده بودم، دل مهدی را آرام کرده و عشق من را به قلب او هدیه کند. ▫️از شدت گریه و لرزش بدنم، زینب سرش را از روی پایم بلند کرد و نمی‌خواستم یک لحظه دل کوچکش بلرزد که بلافاصله در آغوشش کشیدم و با همین لحن گریان و همان آهنگ همیشگی، نامش را زیر گوشش می‌خواندم. ▪️زیارتنامه که به آخر رسید، آسمان چشمانم از اینهمه بارش بی‌وقفه، سبک شده و دلم انگار به اندازۀ وسعت این عالم باز شده بود که با چشمانم به روی مهدی خندیدم و قلب او همچنان شکسته بود که با لبخند غمگینی پرسید: «برای منم دعا کردی؟» ▫️چشمان خودش هم مثل دو لاله قرمز شده و شاید سینه‌اش سنگین‌تر از این حرف‌ها بود و نمی‌توانست مثل من راحت زار بزند که با لحنی لطیف پاسخ دادم: «فقط برای تو و زینب دعا کردم عزیزم.» ▪️از قند و نبات آمیخته در کلامم، برای اولین بار چشمانش درخشید و شاید از تهِ دل خندید و همزمان آوای اذان مغرب در آسمان حرم پیچید که هر دو از جا بلند شدیم، دست به سینه رو به حرم سلام دادیم و برای اقامۀ نماز از هم جدا شدیم. ▫️بنا بود فردا برای دیدن خانه‌ای که مهدی در بغداد برایم در نظر گرفته بود، دوباره به این شهر بیاییم اما تا آماده شدن خانه فعلاً منزل پدرم بودم که به همراه خانواده تا فلوجه برگشتم و شب از فکر مهدی خوابم نمی‌برد... 📖 ادامه دارد...
🔸سرمربی استقلال خوزستان جنگ شود ، اسلحه دست می گیرم و با امریکاه می جنگم / تعجب میکنم شما ایرانی هااا کوکاکولا و پپسی می خورید ! 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌹دلنوشته دختر امروز داشتیم یک دسته از داروها را جابجا می‌کردیم. مامان گفتند ببین روی این کرم‌ها چی نوشته بلند خواندم کرم ترک پا، کرم ....، ... دلم تکان خورد دیدم مامان زیر دست‌هایشان بی‌صدا گریه می‌کنند. مدت زیادی بود که به‌خاطر سفرهای زیاد و پشت‌هم و سفر با ماشین تو جاده‌های سخت زانو‌های بابا دردهای زیادی داشت. گاهی حتی نشستن در نماز براشون سخت می‌شد. به زحمت نماز می‌خواندند.💔 این هفته‌های قبل از شهادت درد پا اذیت می‌کرد. یک دکتری آمده بود چسب درد زده بود. نمی‌دونم چسب درد رو بد زده بود، چسب بد بود یا پوست حاج‌آقا خیلی حساس بود که اطرافش پر از تاول شده بود. کار به اورژانس و پانسمان و...کشید. من با شنیدن این خبر خیلی بهم ریختم. از تصور دردی که می‌کشند خیلی اذیت بودیم. حساسیت فصلی پوستی هم اضافه شده بود. پاشنه پاشون ترک می‌زد. این همه کرم برای همان بود. وقتی می‌رفتند تبریز هنوز پاشون پانسمان داشت. پوست حساس لطیف و پانسمان و تاول‌ها همه در چند ثانیه سوخت. بعدترها فهمیدیم بخشی از پای ایشان در ورزقان جامانده بود و دوستان‌مان همان‌جا به خاک سپرده‌اند.💔 پیکر اربا اربا سهم روضه‌های شب هشتم محرم بود برای حاج‌آقا.... ما را بخرد کاش 💔 🌷‎‎‌‌‎‎‌‌‎شادی روح پاک شهدا صلوات 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
❤️ ♨️ برای چی باید با تو دعوا کنم؟! 🔹خصوصیات اخلاقی مهدی منحصربه‌فرد بود. به‌طور مثال، اصلاً عصبانی نمی‌شد. من یاد ندارم طی چهار سال زندگی مشترکی که با مهدی داشتم، دعوایمان شده باشد. حتی یکی دوبار از عمد کاری کردم که عصبانی‌اش کنم، اما هربار با ملایمت و مهربانی عکس‌العمل نشان داد. می‌گفتم: «مهدی! چرا تو اصلاً عصبانی نمی‌شی؟» در جواب، آیهٔ «رحماء بینهم اشداء علی الکفار» را می‌خواند و می‌گفت: «خدا توی قرآن این‌جوری گفته؛ گفته با کفار با خشونت رفتار کنید، با اطرافیانتون با محبت. برای چی باید با تو دعوا کنم؟!» 📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی ، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا ص ۴۰ و ۴۱ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️پشت پرده حیرت آور دشمنی اسرائیل با فلسطین! ✖️«پاسخ قابل تأمل مردم به یک سوال جنجالی درباره پایان جنگ اسرائیل و فلسطین» 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
خدایا! هر چه را دوست داشتم از من گرفتی هر کجا قلبم آرامش یافت، مضطربم کردی! تا فقط تو را بخوانم.... و تو را بخواهم و تو را پرستش کنم♥️ ...🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌹عکسی دردناک از لحظه‌ اصابت گلوله دشمن به رزمنده‌ی نوجوان و شهادت او ... این بخشی از تابلوی هویت ملی ماست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 آثار بی‌شمار خواندن سوره واقعه درشب جمعه 💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتگری شیخ سعید آزاده صدرا دفاع مقدس 1403.mp3
7.18M
💥💥 🎶صوت روایتگری 🎙شیخ سعید آزاده در سالروز هفته دفاع مقدس/ شهر صدرا سال ۱۴۰۳ 📌چرا جنگ ما شد دفاع مقدس⁉️ 🔹بچه ها بیاید مثل شهدا عاشق امام حسین بشیم😭 ✨ نشر صدقه جاریه 🌹 التماس دعای فرج و ملتمسین به دعا و حقیر 😔🤲😔 و یاد شهدا صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین سلام بر روح بلند شهدا 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 زیباترین کلیپ برای روضه خوانی سید حسن نصرالله برای مولایمان حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام از بی‌ارزشی دنیاست که سرِ حسین (سلام الله عليه) رو ..‌. 💔 ‏
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
سیدحسن‌نصرالله، اگر امروز هم شهید نشده بود، روزی شهید می‌شد... او به رسم رفقایش، شهادت را انتخاب کر
. چقدر این متن قشنگ و عین واقعیت بود انصافا خیلی از ما ها میخوایم همه چیز آماده باشه همیشه از خدا بخوایم که خدایا کاری کن ما هم به دردت بخوریم و عاجزانه از خدا بخوایم و التماس کنیم که خدایا ما رو برای خودت تربیت کن .
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🚩 زیباترین کلیپ برای #شب_زیارتی_اباعبدالله #شب_جمعه #وعده_صادق #سید_حسن_نصرالله روضه خوانی سید حسن
. خوش به حال شهدا وای به حال من و تو....🥺🥺 چقدر به گریه های سید حسن و حالش غبطه خوردم کاش برای یه بارم که شده تو عمرم بتونم چنین گریه و حالی رو تجربه کنم😭😭😭 حلالم کن آقا اگه برات کم گریه کردم😭😭😭 .
. دیشب جاتون خالی هیئت داشتیم دیگه اخرای جلسه بود و دعا داشتند می‌کردند یه بچه که فکر کنم کلاس هفتم و هشتم باشه هنوز داشت گریه میکرد و نمیتونست جلو اشک هاش رو بگیره چقدر دلم به حال خودم سوخت چه کردیم با خودمون که این طور شدیم دیگه نمیتونیم گریه کنیم قدیم تا روضه خون میگفت صلی الله علیک یا اباعبدالله همه صدای گریه هاشون بلند میشد الان روضه خون داره روضه میخونه ولی همه دارند نگاهش می‌کنند چه کردیم با خودمون که دیگه اشک و گریه نداریم بیچاره کرده گناهانمون ما ها رو زمین گیرمون کرده گناه .
. یکی از علما گفته بود قدیم مسجد سید اصفهان نصف شب ها دیگه جا نبود برا نماز شب خوندن و همه اینقدر میومدند و نماز شب میخوندند که اگه یکم دیر میرفتی دیگه جات نبود من که ندیدم مسجد سید رو ولی شنیدم مسجد خیلی بزرگی هست اما الان آیا همون معنویت و عبادت ها هست یا نه ؟؟؟ بعد این میشه که برکت دیگه نیست حال خوب دیگه نبست مریضی زیاد میشه و انواع مریضی های جدید همه دچار مشکلات میشند دعا ها دیگه بالا نمیره و........ .
. ما با سرعت نور داریم به ظهور نزدیک‌میشیم خدا کنه تا دیر نشده از خواب بیدار شیم و توبه کنیم و سرباز آقا بشیم توبه بعد از ظهور دیگه فایده نداره .
. ظاهرا آمریکا قراره طوفان بشه منتظر زلزله و طوفان و سیل و آتشفشان و .... باشید این اتفاقات در شرق و غرب باعث تضعیف دشمنان ما میشه .