eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37.2هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊°•♡•°🕯🕯°•♡•°🕊 #با_شهدا #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده شکرگزاری از خدا فقط دعا به امام نیست بلکه اطاعت از فرمان‌های اوست قدر امام را بدانید، مواظب باشید دل امام به درد نیاید و خدای ناکرده از ما به امام زمان شکایت نکند. 💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇 @shahid_hadi124 🕊°•♡•°🕯🕯°•♡•°🕊
🕊°•♡•°🕯🕯°•♡•°🕊 #با_شهدا #شهید_ابراهیم_هادی همسرت برای خودت است نه برای نمایش دادن جلوی دیگران میدانی چقدر از جوانان با دیدن همسر بی حجاب شما به گناه میفتند‼ @shahid_hadi124 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌷*****🌷*****🌷 : اگر خسته شدیم باید بدانیم کجای کار اشکال دارد .. وگرنه کار برای خدا که خستگی ندارد، لذت بخش است. @shahid_hadi124 🌷*****🌷*****🌷
🥀 ✍️ بوسیدن دست پدر و مادر ▫️برای دیدن پدر و مادر می‌رفتم؛ بین راه نیت کردم برای خشنودی قلب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دست پدر و مادرم را ببوسم. تپش قلب گرفتم، رسیدم و خم شدم و دست مادرم را بوسیدم. دست پدر را هم بوسیدم... چقدر گستاخانه منتظر پاداش الهی بودم. شب در عالم خواب رویایی دیدم... آنچه در ذهنم ماند پیراهن مشکی نوکری‌ام بود که مادرم در عالم خواب به من گفت: ان شاءالله شهید شدی این پیراهن را برایم می‌آورند. من هم گفتم ان شاءالله. 📚 دست نوشته شهید محسن حججی در صفحه ۶ الی ۱۹ دی یادگار ۱۳۹۵ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌹|شهید اسماعیل دقایقی ✍️ دوری از اختلافات خانوادگی ▫️معمولاً صورت بشاشی داشت. یک‌بار سر مسئله‌ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون... وقتی برگشت دوباره همان‌طور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت: بابت امروز ظهر معذرت می‌خواهم. می‌گفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🥀 ✍️ بوسیدن دست پدر و مادر ▫️برای دیدن پدر و مادر می‌رفتم؛ بین راه نیت کردم برای خشنودی قلب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دست پدر و مادرم را ببوسم. تپش قلب گرفتم، رسیدم و خم شدم و دست مادرم را بوسیدم. دست پدر را هم بوسیدم... چقدر گستاخانه منتظر پاداش الهی بودم. شب در عالم خواب رویایی دیدم... آنچه در ذهنم ماند پیراهن مشکی نوکری‌ام بود که مادرم در عالم خواب به من گفت: ان شاءالله شهید شدی این پیراهن را برایم می‌آورند. من هم گفتم ان شاءالله. 📚 دست نوشته شهید محسن حججی در صفحه ۶ الی ۱۹ دی یادگار ۱۳۹۵ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌹|شهید حسن آبشناسان ✍️ بدون تکلف ▫️زندگی مشترک ما، رنگ سادگی و معنویت داشت. مراسم اولیه، بدون تکلف و با رعایت مسائل اسلامی برگزار شد و مدت کوتاهی پس از پایان مراسم عقد، حسن به اهواز رفت. من نیز، در پایان امتحانات به او پیوستم و زندگی خود را در ۲ اتاق کوچک اجاره‌ای، آغاز کردیم. یکی از اتاق‌ها، به وسایل شخصی اختصاص یافت و اتاق دیگر با یک فرش و چند صندلی ساده، تزیین شد. قسمتی از اتاق نیز به عنوان آشپزخانه‌ای با یک چراغ خوراک‌پزی و مقداری ادویه‌جات، مورد استفاده قرار گرفت. آن زمان، روزگار را در مضیقه شدید مالی، سپری می‌کردیم و مشکلات زیادی داشتیم تا جایی که گاهی اوقات، برای تأمین هزینه‌های زندگی، مبلغی را قرض می‌کردیم. 📚 کتاب خاکی‌ها 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🍃 هیچ نمازی ندیدم که احمد کاظمی بخواند و در قنوت 🤲🏻 یا در پایان نماز گریه نکند. 🌷به روایت 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌹|شهید محسن حججی ✍️ بوسیدن دست پدر و مادر ▫️برای دیدن پدر و مادر می‌رفتم؛ بین راه نیت کردم برای خشنودی قلب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دست پدر و مادرم را ببوسم. تپش قلب گرفتم، رسیدم و خم شدم و دست مادرم را بوسیدم. دست پدر را هم بوسیدم... چقدر گستاخانه منتظر پاداش الهی بودم. شب در عالم خواب رویایی دیدم... آنچه در ذهنم ماند پیراهن مشکی نوکری‌ام بود که مادرم در عالم خواب به من گفت: ان شاءالله شهید شدی این پیراهن را برایم می‌آورند. من هم گفتم ان شاءالله. 📚 دست نوشته شهید محسن حججی در صفحه ۶ الی ۱۹ دی یادگار ۱۳۹۵ شاخ گلی از جنس صلوات نثار روح پاک شهید حججی 💕⃟❤️