eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37.2هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
11.1هزار ویدیو
110 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. ادمین کانال @labaikya_mahdi_313 تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 سال1338 در تهران متولد شد. نبوغ و استعداد مهدي باعث شد كه او در اوان كودكي قرآن را بدون معلم و استاد ياد بگيرد (آنچه در ادامه می‌خوانید بخشی از مصاحبه با همسر شهید مهدی زین‌الدین، خانم منیره ارمغان، است:)👇👇👇 🌸من آخرين بچه از شش بچه‏ي يک خانواده معمولي بودم. مادرم هواي بچه‌هايش، مخصوصاً ما دخترها، را زياد داشت. سعي کرد که ما تا ديپلم گرفتن راحت باشيم و به چيزي جز درسمان فکر نکنيم، آن هم در قم آن زمان که تعداد کمي از دخترها ديپلم مي‌گرفتند. 🌸خرداد سال شصت و يک خانواده زين‌الدين، مادر و يکي از اقوامشان، به خانه ما آمدند. از يکي از معلم‌هاي سابقم خواسته بودند که دختر خوب به ایشان معرفي کند. او هم مرا گفته بود. 🌸آمدند شرايط پسرشان را گفتند که پاسدار است. بعد هم گفتند به نظرشان يک زن چه چيزهايي بايد بلد باشد و چه کارهايي بايد بکند. با من و خانواده‌ام صحبت کردند و بعد به آقا مهدي گفته بودند که يک دختر مناسب برايت پيدا کرده‌ايم. 🌸 قرار شد آن‌ها جواب بگيرند و اگر جواب ما  "بله" است جلسه بعد خود آقا مهدي بيايد.😍 🌸در اين مدت پدرم رفت سپاه قم پيش حاج‌آقا ايراني. گفته بود چنین شخصی آمده خواستگاري دخترم. مي‌خواهم بدانم شما شناختي از ايشان داريد⁉️  🌸او هم گفته بود که مگر در مورد بچه‌هاي سپاه هم کسي بايد تحقيق بکند؟ پدرم پيغام داد خود آقا مهدي بيايد و ما دو تايي با هم حرف بزنيم .ديگر همه خانواده‌مان سر اصل قضيه ازدواج ما موافق بودند. 🌸 مردها معمولاً در اين کارها آسان‌گيرتر هستند. ايرادهاي مادرم را هم خوشرويي و تواضع آقا مهدي جبران مي‌کرد . 🌸مادرم مي‌گفت: «چه طور مي‌شود دو هفته منير را بگذاريد و برويد جبهه⁉️» او مي‌گفت: «حاج خانم ما ، صلوات بفرستيد😍.» و همه چيز حل مي‌شد. مادرم مي‌خنديد و صلوات مي‌فرستاد. 🌸داماد به دلش نشسته بود. مراسمي در کار نبود . لباس عقدم را هم خواهرم آورد .بعد از عقد رفتيم حرم. زيارت کرديم و رفتيم گلزار شهدا ، سر مزار دوستان شهيدش. آن شب يک مهماني کوچک خانوادگي براي آشنايي دو فاميل بود. براي من آن روزها بهترين روزهاي زندگيم بود . فرداي همان روز که عقد کردیم او رفت جبهه.