eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
11.6هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴چند دقیقه ای از وقتمان را با خاطرات بگذرانیم ۲ قسمت اول به نام مادر🌺 🔰در روزگاری که ابراهیم دنیا نیامده بود ما چندین خانه عوض کردیم. 🔰مستاجر بودیم مثل بسیاری از مردم آن زمان زندگی راحتی نداشتیم. 🔰یادم هست مدتی در خیابان شهید عجب گل مستاجر بودیم صاحب خانه ما که معلم قرآن بود زن با تقوایی بود و در جلسات زنانه سخنرانی میکرد. 🔰رفتار و اخلاق مادر ما در زمانی که منزل ایشان بودیم بسیار معنوی شده بود به قراعت قرآن و ادعیه بیشتر اهمیت می داد. 🔰روزها گذشت تا اینکه در شب ۲۱ماه رمضان در همان خانه ابراهیم به دنیا آمد. 🔰پدر و مادر خیلی او را دوست داشتند و هرچه میگذشت محبت ابراهیم در دل اعضای خانواده بیشتر می شد. 🔰پدر بارها میگفت همه بچه های من خوبند اما ابراهیم را طور دیگر دوست دارم و در نماز شبهایم از عمق جان برایش دعا میکنم. 🔰همین علاقه را مادر هم به او داشت اما مادر یک زن دنیا دیده و بسیار فهمیده بود وهرکسی از فامیل وهمسایه ها مشکل خانوادگی داشت راه منزل ما را پیش می گرفت و خانواده های زیادی از نصیحتهای مادرم از سراشیپی سقوط نجات یافتند. 🔰ابراهیم هم دست کمی از مادرم نداشت. لذا در چندین مورد دعوای خانوادگی وارد شده و نصیحت می کرد. 🔰هرچند که من به او اعتراض میکردم که این افراد از تو بزرگترند و تو مجرد هستی و چرا وارد این ماجراها میشوی؟ اما او به خوبی کارش را پیش می برد. 🔰یکی از پسرهای همسایه با دختر یکی از بازاری ها ازدواج کرده بود پدر عروس از دوستان ابراهیم بود هنوز مدتی از ازدواج آنها نگذشته بود که صدای دعوای این زوج شنیده شد و کار به جایی کشید که تو کوچه باهم درگیر شدند چند نفری پادر میانی کردند اما همگی گفتند اینها باید جدا شوند زندگی آنها به صورت جدا از هم ادامه داشت. 🔰تا اینکه ابراهیم که آن زمان به عنوان یک ورزشکار مومن و باتقوا قبول داشتند به سراغ داماد رفت روی پله در کنار منزل ما نشستند و ساعتها حرف زدند. 🔰ساعتی بعد ابراهیم دوید سمت مادر و به مادر گفت که چه حرفهایی بیان کرده و از مادر پرسید حالا باید چه بگویم؟ این داماد حرفهای من را قبول کرده. 🔰مادر هم به ابراهیم گفت چه چیزهایی به داماد یاد آور شود. 🔰بعد به اصرار ابراهیم مادر چند جلسه ای را با عروس صحبت کرد و داماد کوچه ما هم موبه مو اجرا کرد. 🔰هرچند خیلی از دوستان و حتی خود من به ابراهیم می گفتیم که دخالت نکند اما اخلاص در کلام ابراهیم نتیجه داد عروس وداماد دوباره به زندگی شان برگشتند وچند سال بعد که ابراهیم جبهه بود آنها بچه دار شده بودند. 🔰الان چهل سال از آن ماجرا میگذرد و آنها زندگی خوبی دارند داماد وچندین نوه... 🔰ابراهیم جبهه بود مادر نگران. وقتی به مرخصی می آمد نمی دانید چقدر خوشحال بود و دورش میچرخید. 🔰شاید به همین دلایل داغ ابراهیم برای مادر سخت بود وقتی که خبر قطعی شهادت ابراهیم توسط حاج حسین الله کرم و بچه های اطلاعات اعلام شد دیگر نمیشد حال روز مادرم را وصف کرد اما هر روز یکی می آمد و خبر جدیدی می آورد. 🔰تا اینکه مراسم ختم برای او برگزار شد. 🔰درست بعد مراسم که مادر قبول کرد که پسرش شهید شده. 🔰شخصی آمد از زنده بودن ابراهیم حرف زد و بعد گفت میخواهم برای او آیینه بیاورم تا از طریق جن بگوید زنده است یانه؟ 🔰فردای آن روز هم آمد و گفت آیینه گفته ابراهیم زنده است. 🔰شاید این موارد مادرم را بیشتر اذیت میکرد. 🔰بعد از بازگشت آزادگان و نیامدن ابراهیم حالش بدتر می شد و سر یخچال میرفت و برفک های یخچال را میخورد میگفت قلبم میسوزد میخواهم آرام شوم. 🔰در یکی از روزهای سال ۱۳۷۲ به منزل مادر رفتم قلبش درد میکرد به اصرار او را به بیمارستان بردم در اوژانس بستری شد و دکتر معاینه اش میکرد. 🔰خیلی حالش بد نبود بیرون اوژانس نشستم تا دکتر او را مرخص کند چون چند بار قبل چنین اتفاقی افتاده بود. 🔰دوساعت بعد دکتر آمد و بی مقدمه گفت تسلیت میگویم. 🔰با تعجب گفتم چی؟اشتباه نمیکنی؟مادرم حالش بد نبود. 🔰دویدم بالای سرش آرام و آهسته خوابیده بود ودیگر فراق ابراهیم را تحمل نمیکرد و به فرزندش پیوست. 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 @shahid_hadi124
خدایا! تو را گواه می‌گیرم که در طول این مدت از شروع انقلاب تاکنون هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را مورد آزمایش و آموزش در مقابل آزمایش‌ها قرار دهم. امیدوارم این جان ناقابل را در راه اسلام عزیز و پیروزی مستضعفین بر متکبرین بپذیری. خدایا! هر چند از شکستگی‌های متعدد استخوان‌هایم رنج می‌برم،‌ ولی اهمیتی نمی‌دادم؛ به خاطر این‌که من در این مدت چه نشانه‌هایی از لطف و رحمت تو نسبت به آن‌هایی که خالصانه و در این راه گام نهاده‌اند، دیده‌ام. خدایا! ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمی‌دانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر می‌دانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می‌شتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و می‌کنم. خدایا! عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه‌تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت. و به عنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر می‌دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید. دیگر این که سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن‌چنان که خداوند، اسلام و امام می‌خواهند، انجام داده باشید.  این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود. هادی