eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
128 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
7 فایل
اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل.. @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊 🍃🌹 @shahid_hadi_jafari65🌹🍃 #لبیک_یاحسین...🌴
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ دیدن روی شما کاش میسّر می‌شد شام‌هجران شما‌کاش که آخر‌‌ می‌شد بین ما فاصله ها فاصله انداخته اند کاش این‌فاصله‌با آمدنت سر می‌شد شهرمابوی‌خدا داشت،دوباره ای‌کاش باظهورت‌نفس‌شهرمعطّرمی‌شد 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
•°🌱 تشنگان عشق را با مُشت آبی جان بده کربلا دورست، مارا باسرابی جان بده زندگی یعنی سلام ساده‌ای سمت شما ایها الارباب مارا باجوابی جان بده عشق ما حسین ابن علی است 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دلتنگی های دو دختر شهید برای پدران خود؛ دو برادر شهید مدافع حرم را میشناسید؟؟؟ شهید و شهید 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمتی از دستنوشته شهید مدافع حرم (غلامحسین) با صدای پدر شهید 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 خودش جانباز شده، پدرش شهید شده، برادرش هم در سوریه است... روایت حجت الاسلام ماندگاری از رزمنده فاطمیون که از آقا درخواست کرد که از مادرش اجازه بگیرد به سوریه برود ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
سلام امام زمانم 🌸🍃 کاش می‌شد خاک راهت می‌شدیم لحظه‌ای ‌غرق نگاهت می‌شدیم می‌نشستیم روبرویت ساعتی محو آن رخسار ماهت می‌شدیم 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
السلام علیڪ یااباعبدالله 🌹🍃 ○اول صبـــح بـه سمت حـــرمت رو ڪردم ○دست بـر سینه سـلامی به تو دادم ارباب ○سر صبحی شــده و باز دلم دلتنــگ است ○السلام ای سبــب سینــــه تنــگــــم ارباب کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 شهیدان به شهید (ابوعلی) که قرار بود همراه ما به عملیات بیاید و رضا بخاطر شکستگی پایش قرار شد برگردد. گفت: ابوعلی تو از گناه پاک شدی از بس اذیت شدی. تو میروی، از خدا بخواه که من هم از گناه پاک بشوم و پشت سر تو بیایم. کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | فقط حرف‌! ▫️اگر زمانی که تیر گناه به سمت ما می‌آید کنار نکشیم، ▪️وقتی تیر دشمن به سمت امام جامعه پرتاب می‌شود کنار می‌کشیم! کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ پیام شهید جوادمحمدی به بێ‌حجاب‌ها و ڪسانێ ڪھ ترویج بێ حجابێ میڪنند. کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❁جنگـــ ❁معامله با خداست، ❁خدا خریـــدار ، ❁ما فروشنــده ، ❁سند قــــرآن، ❁بهــاء بهشت ... ـ ـ .خࢪازی . .🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
دل را پر از طراوٺ عطر حضور ڪن  آقا تو را به حضرٺ زهرا ظهورڪن  آخر ڪجایے اے گل خوشبوے فاطمه برگرد و شهـر را پر از امواج نورڪن   🍁اللهم عجـل لولیـک الفـرج🍁 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
باز هم این دل دیوانه تو را می‌خواهد دل بشکسته ز دست تو عطا می‌خواهد خسته‌ام از همه دنیا و گرفتارانش کرمی‌ کن که دلم کرب‌وبلا می‌خواهد صلّـی‌الله‌علـیڪـ‌یـا‌بـا‌اعـبـدالله 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
ایــڹ روزهـــا عجـیب نــیازمند هایـتان شـده ایـم! نگـاه از قاب مـردانے ڪہ چشــم هـایشـاڹ را منعـڪس مےڪنــد. ۲۵_ڪربلا 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🕊 : هرگاه‌تصمیم‌گرفتےبدون وباظاهرغیراسلامےبیرون‌بروۍ، بدان‌که‌غرب‌را‌در‌تهاجم‌فرهنگےاش‌یارۍ مےکنےوتوجه‌جوانانےکه‌سعےبرحفظ‌ نگاهشان‌دارند‌را‌جلب‌مےکنے مبادا‌حجابـےکه‌بر‌تو‌واجب‌شده‌تاتورا با پاکدامن‌نگه‌دارد راتحریف‌کنےچرا‌که‌تو‌آبروۍتمامے دختران‌محجبه‌و‌پاکدامن‌هستے‌با‌این‌ همه‌اگرهمچنان‌به‌این‌مسئله‌‌بـےتوجه‌ بودۍ‌بدان‌که‌دیگر‌اسم‌شیعه‌برروۍ تونمیتوانگذاشت.. 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_شهید_چمران 🌹🍃 🌷🕊#زندگی_نامه_و_خاطرات : #شهید_دکتر_مصطفی_چمران فصل دوم ..( قسمت اول)🌹🍃 🌷
🌹🍃 🌷🕊 : فصل دوم ..( قسمت دوم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین کم کم بچه ها یاد می گرفتند بگویند ما این را می خواهیم و آن یکی را نمی خواهیم یکی از دختران مدرسه صنعتی جبل عامل که جرات اظهار نظر را از مصطفی یاد گرفته بود، رفت پیش مدیر و مدرسه و گفت ما معلم قرآن می خواهیم. کلاس نقاشی یا موسیقی نمی خواستند و به این مدیر که از طرف خودش تصمیم گرفته بود که به جای معلم نقاشی معلم رقص بیاورد اعتراض کرد می گفت ما این را نمی خواهیم مدیر هم برگشت گفت: شما دیگر محصل مدرسه ما نیستید و دختر هم شروع کرد به بحث کردن. دیر از جواب دادن فرار می کرد آخر گفت: شما از کی می توانید بگویید باید؟ دختر هم جواب داد من تنها نمی گوییم ما می گوییم آقای مدیر یک خنده تمسخر آمیزی کرد که مثلا شما از کی آدم شده اید؟ دختر دست از پا فشاری بر نداشت رفت سراغ یک روحانی. به روحانی گفت شما عادت کردید بنشینید در خانه، منتظر باشید که خبر بدهند کسی مرده و بروید برایش نماز بخوانید میت به نماز شما نیازی ندارد ما به شما نیاز داریم ببایید قرآن درس بدهید روحانی هم متعجب پرسید مگر چه شده؟ یک هو برای چه؟ گفت برای چی ندارد بچه های ما باید قرآن یاد بگیرند. روحانی هم از اوضاع خطرناک آن روزها برایش گفته بود در آن زمان جرات طلبه ها کم شده بود و خیلی از فعالیت های اجتماعی مربوط به خودشان را دیگر انجام نمی دادند دختر جلوی اش آمده بود که اگر کتک تان زدند اشکال ندارد جهاد فی سبیل الله است. آخرش این شد که همان روحانی را مجاب کرد که برود و توی مدرسه قرآن درس بدهد این کار موجی در منطقه ایجاد کرد اولیای بچه ها می آمدند و به مدیران مدارس فشار می آوردند که باید زنگ قرآن داشته باشند همه این ها کار چمران بود برای این روز برنامه ریزی کرده بود. مصطفی موسس مجموعه های تعبئه بود این گروه نوعی بسیج بود که از شیعیان داوطلب جنگ با اسرائیا یا دشمنان داخلی و فالانژها عضو می گرفت پشتیبانی از این گروه هم با خود دکتر بود. یک بار شیعیان در منطقه بیروت شرقی تحت تاثیر محاصره قرار گرفته بودند و خزب کتائب تمام منطقه شیعی در نبعه را محاصره کرده بودد. مصطفی به فکر ارسال سلاح به مردم این منطقه افتاد و برای این کار ابتکار جالبی زد او تاکسی سلاح ها را به داخل مناطق محاصره شده می فرستاد. زیر تاکسی چند تفنگ ، جعبه فشنگ و مهمات را جاسازی می کرد و برای شان می فرستاد. هر که را دیده ام علی را دوست می دارد و در مقابل عظمت و انسانیت او تعظیم می کند. علی تبلور ارزش های انسان هاست که لا اقل به صورت آرزو عطش درونی و قلبی ما را تسکین می دهد. به کوچک و بزرگ نزدیک بود یعنی به مشکلات همه رسیدگی می کرد مشکلات شخصی و مشکلات عمومی شان را به شکل مستقیم و بی واسطه حل می کرد لحظه ای از عمرش را تلف نمی کرد و هیچ وقت ضایع شده ای نداشت شب زنده دار بود و بسیاری از اوقات وقتی کارش در بیروت تمام می شد ساعت دو یا سه بعد از نیمه شب به صور بر می گشت در حالی که مسیرش پر بود از خطرهای جور واجور او سوژه تیراندازی بسیاری از گروه های داخلی و خارجی بود در لبنان به مصطفی می گفتند: ابوالفقرا یعنی پدر فقیران بعضی وقت ها فاصله مدرسه و منزلش را که بیش تر از یک ساعت و نیم راه بود ا پای پیاده می رفت خدایا تو را شکر می کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنچ گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم خدایا تو را شکر می کنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد درمندان را لمس کنم. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_شهید_چمران 🌹🍃 🌷🕊#زندگی_نامه_و_خاطرات : #شهید_دکتر_مصطفی_چمران فصل دوم ..( قسمت دوم)🌹🍃 🌷
🌹🍃 🌷🕊 : فصل دوم ..( قسمت سوم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین با همسر اولش در یکی از سخنرانی ها آشنا شده بود اسمش پروانه نبود اما او پروانه صدایش می کرد یک بار مادرش که اصالتا سرخ پوست بود از مصطفی پرسید پروانه یعنی چه؟ برایش معنی کرد و گفت: پروانه خودت هستی و تو را می بینم که در آتش می سوزی پروانه به او گفته بود: با تو می آیم هر جا بروی حتی در آتش. برای همین پروانه ، به همراه چهار فرزندش علی ، رحیم، جمال و روشن به لبنان رفتند. اما شرایط زندگی در لبنان بسیار سخت تر از هر جای دیگری بود یک سال بعد وقتی شرایط طاقت فرسا شده بود گفت: لا اقل بچه هایم را به یک مدرسه خصوصی بفرست و مصطفی گفته بود بچه های من فقط این چهار تا نیستند همه این چهار صد کودک مدرسه بچه های من اند. یا با من بمان و به این زندگی با همه ویژگی های ادامه بده یا برو و پروانه رفت. انگار که مصطفی خانواده را رها کرد تا با خانواده فقرا زندگی کند. خواهر امام موسی صدر می گوید: روزی که دکتر خانوده اش را به فرودگاه می برد من همراهشان بودم مصطفی از تک تک بچه ها پرسیده بود که می خواهند بروند یا بمانند زندگی در شرایط سخت جنوب لبنان آن ها را تحت فشار قرار داده بود همه شان مایل به رفتن بودند. با این وجود همه شان گریه می کردند مصطفی هم در تمام طول مسیر گریه می کرد یعنی در نهایت عشقی که به همسر و فرزندانش داشت آن ها را ترک کرد اما مسئله مبارزه آن قدر برایش مهم بود که راضی به این جدایی شد. من می خواستم عشق زن را با پرستش خدای یگانه مخلوط کنم می خولستم پروانه را بپرستم و این پرست را در فلسفه وحدت جزئی از پرستش خدا بشمارم می خواستم در وجود او محو شوم و حالت فنا را تجربه کنم. می خواستم زندگی زناشویی را به پرستش و فنا و وحدت بیامزم می خواستم خدا را لمس کنم می خواستم جسم و روح را به همراه بیامیزیم می خواستم هستی را در خدا و خدا را در پروانه خلاصه کنم ... ولی او چنین ظرفیتی نداشت و شاید دیگر کسی پیدا نشود که چنین ظرفیتی داشته باشد درک این واقعیت که یاس فلسفی در من ایجاد کرده احساس تنهایی شدیدی می کنم تنهایی مطلق یک تنهایی که من در یک طرف ایستاده ام و خدا در طرف دیگر و بقیه همه اش سکوت، همه اش مرگ، همه اش نیستی است. ازدواج دوم مصطفی در لبنان به وساطت امام موسی صدر و پادر میانی سید محمد غروی با دختری به نام غاده جابر صورت گرفت. غاده دختر یک خانواده ثروتمند بود پدرش تاجر محصولات عقیقه در آفریقا بود خانواده اش با ماشین های آخرین سیستم رفت آمد می کردند حتی گاهی برای خرید لباس به پاریس می رفتند روزی که مصطفی به خواستگاری او رفت مادر غاده گفت: می دانی این دختر که می خواهی با او ازواج کنی چطور دختری است؟ این دختر صبح ها که از خواب بلند می شود هنوز نرفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند کسانی تختش را مرتب کرده اند لیوان شیرش را جلو در اتاقش آورده و قهوه آماده کرده اند. مصطفی با آرامش پاسخ داد: من نمی توانم برایش مستخدم بیاورم اما قول می دهم تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورد تخت. غاده روحیه لطیفی داشت در روزنامه ها یک ستون می نوشت و با مخاطب قرار دادن ماهی ها دلتنگی هایش را درباره جنگ بیان می کرد با اصرار موسی صدر غاده به موسسه جبل عامل رفت. امام به او پیشنهاد کار آشنایی با یک نفر ایانی داد: ما موسسه ای داریم برای نگهداری بچه های یتیم. فکر می کنم کار در آن جا با روحیه شما سازگار باشد می خواهم شما بیایی آن جا و با چمران آشنا شوی غاده گفت: نه اسم مصطفی جنگ را به یاد غاده می آورد و از جنگ خیلی بدش می آید ولی امام اصرار کد و تا قول رفتن به موسسه را از غاده نگرفت نگذاشت برود هنگام رفتن امام موسی یک تقویم دیواری به او اهدا کرد تقویم دوازده نقاشی برای داوزده ماه سال داشت یکی از نقاشی ها زمینه ای کاملا سیاه داشت ولی وسط سیاهی شمع کوچکی قرار داشت که نورش در مقابل این ظلمت خیلی کوچک بود زیر نقاشی نوشته بود من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم ولی با همین روشنایی کوچک ظلمت و نور و حق باطل را نشان می دهم کسی که به دنبال نور اسن این نور هر چه قدر کوچک هم باشد در قلب او بزرگ خواهد شد آن شب غاده تحت تاثیر این شعر و نقاشی تا صبح گریه کرد ولی هنوز نمی دانست که مصطفی چمران صاحب آن شعر و نقاشی باشد. 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
✨تنها بہ امید دیدن روزگارٺ، ✨هر روز نفس میڪشم... ✨اے ڪہ نگاهم فرش راهٺ ✨و جانم فداے نگاهٺ... ✨روزے ڪہ ڪنی؛ ✨هیچ دلے نباشد، ✨مگر روشن از فروغ سیمایٺ... ✨و هیچ ویرانہ اے نماند، ✨مگر گلشن از بهار دیدارٺ.... 🌿 🌹تعجیل درفرج 🌹 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
💫عالم بہ عشق روے تو بیدار مےشود ⚜️هر روز عاشقان تو بسیار مےشود 💫وقٺے سلام مےدهمٺ در نگاه من ⚜️تصویر ڪربلاے تو تڪرار مےشود. 🌷 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
کانال مداحی عاشقان حسین ع (13).mp3
5.88M
🌿همین جا شد 🌿گره واشد 🌿یکی فدای زینب کبری شد یازینب.... 🎙سید رضا نریمانی 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🖇🦋🍃✨ . مواظب‌باشیدڪہ‌ . در‌صحنہ‌ےامتحان‌الهےمردود‌نشوید . و‌شرمسار‌در‌قیامت‌نباشید . ڪہ‌پاسخ‌ندهید‌چرا‌مقدمہ‌ے . ظهور‌ولے‌و‌حجت‌خدا‌را‌فراهم‌نڪردید؟ 🥀 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---