eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
244 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام #قسمت_بیستم 📹 بخشی از سخنرانی استاد سید حسین مومنی در حرم حضرت م
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 پس از آن که حضرت زینب(س) با خطبه پر شکوه و بلند آوازه خود در مجلس یزید از فاجعه روز عاشورا پرده برداشت، وجدان های غافل و خواب آلوده، اندکی به خود آمدند و جوش و خروشی در مردم پدیدار گشت. سخنان روشنگرانه حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع)، اساس تفکر در حادثه کربلا را در ذهن ها بنا نهاد و حاضران مجلس، تا اندازه ای حقیقت را دریافتند. یزید با دیدن اوضاع نابسامان دربارش، آزادگان را از کاخ بیرون راند و در خرابه ای جای داد که سقفی نداشت و دیوار آن ترک برداشته بود، به گونه ای که اهل بیت (علیهم السلام) می ترسیدند دیوار بر سرشان خراب شود. روزها از شدت گرما و شب ها از سوز سرما، در آن خرابه آرامش نداشتند و تشنگی و گرسنگی، آن ها را تهدید می کرد. اسیران عزادار، روزها به عزاداری و گریه بر مصیبت های خود می پرداختند و این گونه، مردم را از فجایع کربلا آگاه می ساختند و از چهره کَریهِ عاملان آن فجایع هولناک، پرده بر می داشتند... 🏴 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊 🍃🕯🍃🕯🍃🕯
🚨 کیم جونگ اون رهبر کره شمالی اسرائیل را تهدید کرد: 💢 ما همیشه در کنار ایران خواهیم بود و قاطعانه به هر تهدیدی علیه متحدمان ایران پاسخ خواهیم داد ما به مزدوران امپریالیسم جهانی یعنی اسرائیل هشدار می دهیم که اشتباه نکنند. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 تشرّف آیت‌الله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی خدمت امام زمان(علیه السلام) #قسمت_سوم فردا صبح روز سوم،
💠 تشرّف آیت‌الله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی خدمت امام زمان(علیه السلام) به حاجیان گفتم: «با خدا قرار بگذارید که اگر نجات یافتیم همه اموالی که به همراه داریم در راه خدا انفاق کنیم، با خدا عهد ببندیم که اگر نیازمندی به ما مراجعه کرد در حقّ او کوتاهی نکنیم و بقیه عمرمان را در برآوردن نیازهای مردم کوشا و ساعی باشیم.» بعد از توسّل و توجّه، هرکسی مشغول راز و نیاز با خدای خود شده، من هم از جمع، جدا شدم و پشتِ تپه کوچکی رفتم و با خدای خود سخنانی گفتم که بماند. به امام زمان عرضه داشتم: «آقا جان اگر الان به فریاد ما نرسی، پس کی و کجا به فریادمان خواهی رسید» گریه و توسل عجیبی داشتم که قابل توصیف نیست. در مدّت عمرم چنین حالت شیرینی چه قبل و چه بعد از آن حادثه، دیگر در من پیدا نشد. در حال توسّل و تضرّع بودم که ناگهان آقایی در شکل و شمایل یک مرد عرب، به همراه هفت شتر که بارهایی بر آنان بود، در برابرم ظاهر شد. با آن‌که بیابان صاف و همواری در مقابل من بود و همه چیز از مسافت دور قابل رؤیت و دیدن بود، اما من آمدن او را ندیدم و متوجّه نشدم. خیال کردم از عرب‌های حجاز است و احیاناً شتربانی است که همراه شترهایش به مسافرت می‌رود و یا شاید رهگذری است که تصادفاً از این بیابان عبور می‌کرده است. با دیدن او به حدّی خوشحال شدم که از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدم. با دیدن او خود را در جَریه که مرز میان عربستان و عراق بود می‌دیدم. با خود گفتم: این آقا حتماً راه رسیدن به «جریه» را می‌داند و ما را راهنمایی خواهد کرد.... ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
وقتی می‌گیم دین از سیاست جدا نیست دقیقا همچین هیئتی مدنظرمونه! @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا‌َربَعیـن‌ ڪربُبَـلای‌ِ هَمـه‌ را‌ اِمضـا‌ ڪُن این‌ گِدا‌ بَهر‌ِ زیارَت‌ نِگران‌ اَست‌ حُسِیـن(ع) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
❇️ سخنان منتشرنشده شهید مصطفی ردانی‌پور درباره ولایت فقیه شهید حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور فرمانده قرارگاه فتح بود که با وجود دو بار مجروحیت و جانبازی از ناحیه دست لحظه‌ای همرزمانش را تنها نگذاشت و سرانجام در عملیات والفجر ۲ در مردادماه سال ۱۳۶۲ به شهادت رسید و همان‌طور که آرزویش بود جاوید الاثر شد. طلبه : «امام مقتدای ما فرمودند تا آن وقتی که روح در بدن ما هست و خون در رگ‌های ما جاری است باید مبارزه کنیم. اسلام ما، ایمان ما چنین اقتضا می‌کند. آن وقت می‌توانیم بگوییم که مسلمان هستیم واِلّا مسلمان نیستم و پیغمبر (ص) ما چنین بود تا آخرین لحظه عمر جنگید. امیرالمؤمنین (ع) حتی یک هفته قبل از شهادتشان لشکر جمع‌آوری می‌کردند که با معاویه بجنگند با اینکه می‌دانستند شهید می‌شوند، وظیفه‌شان را انجام می‌دادند. امام حسین (ع) ایستاد تا آن وقتی که همه را داد و از میدان بیرون نشد. سرباز اسلام و امام زمان (عج) و امام امت و سرباز ولایت فقیه و جمهوری اسلامی چنین باید باشد.» @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
سلامتی دو تَن یحیای حماس و یحیای یَمن 😉 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بالاخره قسمت شد و امروز راهی امامزاده اسماعیل سمت چهارراه سیروس شدم. به خاطر گرمای هوا اکثرا تعطیل هستند، ما هم پاره وقت شد کارمون گفتن برید و باخودم گفتم بذار جایی که مدتیه فکرش هستم برم.... ☺️ اینجور شد که اومدم مترو مولوی و از اونجا برم امامزاده دعاگوی جمیع عزیزان باشم. حالا اونجا بسته نباشه😉😉
به‌به نمی دونستم این شهید در این امامزاده هست☺️
در امامزاده سیداسماعیل نوه ی عزیز امام هادی دعاگو هستم☺️
فقط زیارت نامه این عزیز رو پیدا نکردم. یه حال و هوای کربلائی پیدا کردم. چون اومدم داخل این دو خانمی که اومدن امامزاده استراحت رو دیدم. اهل گرگانند و مسافر تهران شده بودن. گفتم هوای اونجا خنک چقدر اذیت شدین پس اینجا، گفت آره اونجا خیلی خنکه 😉 حالا اولین باره انگار تهران اینجوری میشه گفتم بله. قسمت بود چون مسافرا شارژر نداشتن و من بهشون دادم. خدا چاره سازه بله. چرخه اس دیگه😊 کاش یه پارچ شربت داشتم و از این مهمانان پذیرایی میکردم در این ایام.‌‌.. خنک... برای همین حسابی هوای کربلا کردم چون یهو پیاده میرفتی و عطش.... شربت میگرفتی یا یخمک حالت خوب میشد. هرچند خودم به شدت هوس چایی کردم😁 یادمه نجف رسیدیم خیلی تشنم بود و اتفاقا اصلا لیوان غیر خودم استفاده نمیکنم هیچ وقت، از عطش تا دیدم اون دست خیابون میگن ماء یعنی آب... بدو رفتم و خوردم حالا بگذریم از اینکه کار بهداشتی نبود😅😅 ولی عطش دیگه.... بمیرم برای عزیزامون توی کربلا خداکنه نصیب شه😉
حال و هوای یکی از دوستانم که از سادات هستند و اتفاقا اصالتا گرگانی☺️ و بچه تهران دعاگوت هستم عزیز
بعد از خوردن یه فالوده شیرازی پیش به سوی امامزاده هفت دختران امام کاظم فقط اگر اینجا یه سوپر مارکت بزنی حتما کارت می گیره. چون آب خوردن پیدا نکردم ☺️ یعنی مغازه نبود و فالوده بود
حالا جالبه من اصلا اهل فالوده نیستم زیاد اما از اونجایی که خیلی گرمه و عطش داشتم دیگه جاتون خالی یک لیوان خوردم. آمادگی برای پیاده روی اربعین....😉 پیاده روی بین الامامزاده 😅 قسمت نبود این امامزاده، چون مثل اینکه تا ۵ باز هست. عیب نداره اومده حساب کنه😉😉😉 و یادش باشه ما رو
تهرانی ها بازار اومدید، این دو امامزاده عظیم الشان هم برید حتما
📬 سلام وعرض ادب اتفاقا بنده هم امروز مشرف شدم حضرت امامزاده اسماعیل . تشریف آوردید محله ی ما میفرمودید ببخشید که امکانات کم هست چون فرمودید آب یخ بواسطه نبود سوپر مارکت پیدا نکردید. ماها مهمون نوازیم ولی شما یهو تشریف آوردید .☺️☺️ خلاصه که ببخشید زحمت شد . بله درسته امام زاده هفت دختران تا عصر بیشتر نیستن. -------------------------- علیکم سلام و رحمت الله قبول باشه ازتون زنده باشید ممنونم بله یک دفعه ای شد چون شرکت ما تعطیل نبود و بعد از دو ساعت قطعی برق و دلتون نخواد خوردن قورمه سبزی گفتن برید خونه هاتون.... به همکارم گفتم چطوره برم امامزاده خیلی وقته میخواستم اینجوری شد که راهی شدم. خواستم زشت نشه یه امامزاده رفتم همسایه ش رو نرم، رفتم دیدم بستس 😁 امامزاده های اینجوری به قول خودم نُقلی، خیلی زیاد باصفا هستند چون زرق و برقی نیستن بدجور دلبری می‌کنند. زنده باشید دفعه ی بعدی میگم یه پارچ آب آلبالو خنک یا حداقل فلاکس چای زحمت بکشید بیارید😉 منم بی تعارف. خیلی ممنونم 🌹🌹 الحمدلله محله بازار مهمان دوست هستند و هوای مشتری هم دارند شکرخدا. خدا به کسب و کار و زندگی همتون برکت بده. ارتباط ناشناس با کانال🌹👇 daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
البته منم اولین بار می اومدم بازار، مثل بچه ها کلی ذوق داشتم و ذوق کردم😅 لذت بردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #خدای_تو_کیست #قسمت_شصت_و_سوم خنده اش محو شد - یعنی شما از من بدتون میاد خانم حسینی
📖 برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید. شده بودم دستیار دایسون. انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم. باورم نمی شد. کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد. دلم می خواست رسما گریه کنم. برای اولین عمل آماده شده بودیم. داشت دست هاش رو می شست، همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد ولی سریع لبخندش رو جمع کرد. - من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن و... داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم. زیرچشمی بهم نگاه می کردن و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود. چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم. - اگر این خصوصیاتی که گفتید در مورد شما صدق می کرد می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید! حتی اگر دستیار باشه. خندید. سرش رو آورد جلو. - مشکلی نیست انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه. اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی. برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم! 😅 با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود حاضر بشم البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم. توی بیمارستان سوژه همه شده بدیم، به نوبت جراحی های ما می گفتن جراحی عاشقانه.... ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🥉دختر ایرانی، مبینا نعمت زاده موفق به کسب مدال برنز شد و مدالش رو به امام زمان(عج) و مردم تقدیم کرد. شیر مادر و نون پدر حلالت❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
18.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماشاءالله مدال بارونه 🥇پسر ایرانی، محمدهادی ساروی موفق به کسب مدال طلا شد. شیر مادر و نون پدر حلالت🌺 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🔴 در حالی که اکثر ایرانیان مشغول تماشای بازی‌های المپیک هستن اسرائیلی‌ها از ترس حمله ایران خواب ندارن.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 #حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام #قسمت_بیست_و_یکم پس از آن که حضرت زینب(س) با خطبه پر شکو
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 شیخ صدوق «ره» نوشته است : «یزید دستور داد اهل بیت امام حسین (ع) را به همراه امام سجاد (ع) در خرابه ای زندانی کنند. آنها در آن جا نه از گرما در امان بودند و نه از سرما؛ به گونه ای که بر اثر نامناسب بودن آن محل و گرما و سرمای هوا، صورت هایشان پوست انداخته بود. در میان ناله و اندوهِ بانوان اسیر شده از زنجیر ستم، کودکان مظلومی به چشم می خوردند. آنان در حالی که گرسنه بودند، هر روز عصر با لباس های کهنه جلوی در خرابه صف می کشیدند و مردم شام را که دست کودکان شان را گرفته بودند و با آذوقه به خانه های شان بر می گشتند، غریبانه تماشا می کردند و آه حسرت می کشیدند. دامان عمه را می گرفتند و می پرسیدند : «عمه! مگر ما خانه نداریم؟ پدران ما کجا هستند؟» حضرت زینب (س) نیز برای تسلای دل کوچک و غم دیده آنان می فرمودند : «چرا عزیزانم! خانه شما در مدینه است و پدرانتان به سفر رفته اند.» @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊 🍃🕯🍃🕯🍃🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا