شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🕊 پرواز پرستویی دیگر.... شهادت مستشار ایرانی در سوریه رزمندۀ سرافراز سرهنگ پاسدار احمدرضا افشاری ا
اخی محمد....
چقدر یادت افتادم الان...
آخه میگن تو هم بعد از مسموم شدن با اون زهر مهلک، وقتی دیدن توی سوریه کاری نمیشه کرد، حاج اصغر خانواده و تو رو راهی کردن تهران....
بعد هم توی بیمارستان بقیه الله بستری شدی و سرانجام شهادت روزی ات شد...💔
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ🥀
Abozar Biukafi - Navahang - Mamnonam Imam Hosein.mp3
9.68M
🔉 ممنونم که اومدی تو زندگیم
امام حسین....
🎙 با نوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
@AbozarBiukafi_ir🌹🕊
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
تو بهترینی!
فقط خواستم قبل از همه چی
بهت خبر بدم....
عصرت بخیر🍨🍧
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
متاسفانه وسیله ای که قرار بود با همکارام برم تا مرز مهران بااینکه همکارم و یکی از فامیلا تلاش کرد، جور نشد. فکر نکنم دیگه بشه.... تنهایی هم نمیشه رفت از تهران.
دوستانی که میرند منم یاد کنند🌹
سلام
از اینکه اون وسیله جور نشد برای رفتن شما ناراحت شدم.
ولی خدارو چه دیدید شاید شد .
خدا بخواد میشه غصه نخورید
#ارسالی_اعضا
-----------------------
سلام
خداکنه....
ناراحت که چی بگم.
خیلی ممنونم، دوشنبه اونا میرند. نمیدونم ته دلم یه امیدی هنوز هست خداکنه بشه....
بله سعی میکنم چشم ممنونم از محبتتون🌹
ارتباط ناشناس با کانال🌹👇
daigo.ir/secret/6145971794
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
خوابی که از رفتنم به کربلا چند وقت پیش دیده بودم جالب بود.
ما یه مسیری رو رفتیم و شهادت عده ای و...
من هی نگران بودم ساکی نیاوردم از وسایل چون یهویی شد.
بعد نمیدونم چطور شد برگشتیم من رفتم خونه وسایل بیارم و...
خیلی اتفاقات خوبی افتاده بود و به یه حاجتی که مدتهاست دنبالشم رسیده بودم.
فقط یه چیز قابل توجه توی خوابی که دیدم این بود که کسی که قرار بود بیاد بریم مرز کسی بود که خیلی طفلک دیر و زود میکنه. از همکارانم هست همیشه از این بابت از دستش حرص می خوریم. ما منتظر بودیم توی عالم رویا و من گفتم جانمونیم خیلی نگران بودم.
تا اون همکارم که الانم پیگیره، بهم گفت فلانی قراره خبر بده و بیاد، توی عالم رؤیا گفتم وای فلانی😅 پس هیچی. خندیدیم با بنده خداهایی که توی اون رویا بودن. قشنگ تعییر شد.
اتفاقا اون همکارمم میخواست بره اما به دلایلی نشد و نمیره.
یادمه توی رویا به عزیزی گفتم شما میرید کربلا گفت بله. ☺️
حالا بازم اونا دارند میرند کربلا خیلی خوبه. مقداریش تعبیر شد.
حتی عراقی ها فراموشت نمی کنن💔
تو مسیر اربعین
شهید رئیسی عزیز....
#شهید_رئیسی
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#پیادهروی_اربعین۱۴۰۳
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#بدون_تو_هرگز #غریب_آشنا #قسمت_هفتاد_و_یکم بعد از چند سال به ایران برگشتم، سجاد ازدواج کرده بود و ی
📖 #بدون_تو_هرگز
#شبیه_پدر
#قسمت_هفتاد_و_دوم
- مامان، شاید باورت نشه اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود.
و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد. دستش بین موهام حرکت می کرد و من بی اختیار، اشک می ریختم. غم غربت و تنهایی. فشار و سختی کار و این حس دورافتادگی و حذف شدن از بین افرادی که با همه وجود دوست شون داشتم.
- خیلی سخت بود؟
- چی؟
- زندگی توی غربت
سکوت عمیقی فضا رو پر کرد؛ قدرت حرف زدن نداشتم و چشم هام رو بستم. حتی با چشم های بسته نگاه مادرم رو حس می کردم.
- "خیلی شبیه علی شدی. اون هم، همه سختی ها و غصه ها رو توی خودش نگه می داشت. بقیه شریک شادی هاش بودن حتی وقتی ناراحت بود می خندید که مبادا بقیه ناراحت نشن.
اون موقع ها جوون بودم اما الان می تونم حتی از پشت این چشم های بسته حس دختر کوچولوم رو ببینم..."
ناخودآگاه، با اون چشم های خیس خنده ام گرفت دختر کوچولو. چشم هام رو که باز کردم دایسون اومد جلوی نظرم.... با ناراحتی، دوباره بستم شون...
- کاش واقعا شبیه بابا بودم، اون خیلی آروم و مهربون بود. چشم هر کی بهش می افتاد جذب اخلاقش می شد ولی من اینطوری نیستم. اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم نمی تونم اونها رو به خدا نزدیک کنم! من خیلی با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم، خیلی.
سرم رو از روی پای مادرم بلند کردم و رفتم وضو بگیرم. اون لحظات، به شدت دلم گرفته بود و می سوخت. دلم برای پدرم تنگ شده بود و داشتم کم کم از بین خانواده ام هم حذف می شدم علت رفتنم رو هم نمی فهمیدم و جواب استخاره رو درک نمی کردم....
ادامه دارد...
---------------------------
✍زندگی شهید #دفاع_مقدس #طلبه_شهید_سیدعلی_حسینی
به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
یکی دونفر دیگم سپردم گفتن اگر خانم ببرند خبر میدهند.
یعنی قشنگ اکثرا دارید مردانه میرید زیارت.
یه ذره از امام حسین یاد بگیرید ببینید خانما رو هم بردند....☺️😅
یکی از اعضای کانال هم گفتن گروه می شناسند ، اما یه مقداری چون شناخت نسبت به گروه ها باید باشه هماهنگی سخته. حداقل باید یه آشنا پیشت باشه
میدونم پیاده روی اربعین و تامین امنیت خانم ها یه مقدار سخته، ولی واقعا پیاده روی اربعین فوق العاده فرق داره. همه هوای همو دارند.
مثلا پارسال من که با فامیل و همکارا رفتم، یه حسینیه اگر اشتباه نکنم متصل به شهید پاشاپور بود دقیق یادم نیست، اونجا من با سه نفر آشنا و دوست شدم.
بقیه استراحت میکردن من مشغول حرف با زوار اربعین😅
دوتا خانم کرمانشاهی که یکیشون همسر یا مادر شهید بود یکی هم شهر دیگه.
اصلا مسیر طوریه همه هوای همو دارند. برادران آقایون نگران نباشید. ابوالفضل نگهدارمونه علمش هنوزم بالاست....