eitaa logo
قرارگاه شهیدحمید و عباس‌‌آقا
280 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
945 ویدیو
12 فایل
بسمه رب شهدا و الصدیقین 🌸 می‌گفت همیشـه توی عبـادت، متوجـه باش . . . ! #خدا عاشـق می‌خواد🍃 نه‍ مشتری بهشت ‼️ #شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی🌷 ارتباط با خادم شهید @Khadem_Shahid_hamid
مشاهده در ایتا
دانلود
یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت: "من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه😁 مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله😅 این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد... منم برم قم!" سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!😆" بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به شهادت کردند... 🕊 بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) " بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره مشهد!" دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش! برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟😂 بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه🖐🏻 تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!😁" من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!😃" غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!😅" همه خندیدند و سفره را جمع کردیم ... 🌷 راوی 🌷 💫 ____________________ 🌱@shahid_hamid_siahkaly
در فاصله چند متری با عراقی ها درگیر شدیم کاظم روی تپه بود که زخمی شد... رفتم کنارش و دیدم خونِ زیادی ازش رفته خواستم بلندش کنم که بهم گفت : من رو اینجا بذار و برو بهش گفتم : تو رو می رسونم بیمارستان اما کاظم گفت : آقا امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) رو به رویم نشسته بعد هم آرام گفت:السلام علیک یا امام زمان(عج) و پر کشید. 🕊 🌷 ______________________ 🌱@shahid_hamid_siahkaly
... او در سیره شهدا ذوب شده بود... مــادر از خصوصیـاتش اینگونه روایت می‌کند : علیرضا لباس نو نمی‌پوشید ... می‌گفت مگر رزمنده‌های ما لباس نو می‌پوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمی‌انداخت و می ‌گفت: مگر شهدای‌ما روی تشک میخوابیدند او بسیجی به تمام معنا بود؛ وقتی از او می‌پرسیدم در پادگان چه کاره هستی؟ می‌گفت : جاروکشم ... شوخ طبع بود و در عین حال با ادب از هر غذایی نمی‌خورد و می‌گفت نمی‌دانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده ، اهل تضرع بود و عبادت خالصانه گاهی شب‌ها که می‌رفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می ‌دیدم عبا انداخته و دارد قرآن می‌خواند و گریه می‌ڪند.... 🌹 🧡 _________________ 🌱@shahid_hamid_siahkaly
🖌کمیل به آیت‌الکرسی اعتقاد فراوانی داشت و همیشه بر زبانش جاری بود و این عادت ما شد زمانی که با هم بیرون می‌رفتیم همیشه به من می‌گفت آیت‌الکرسی را بخوان. یک روز به شوخی به او گفتم که «جان خیلی عزیز است» او در پاسخم گفت: «خانم جان! این را بدان که جان برای آدم خیلی عزیز است ولی من دوست ندارم به مرگ طبیعی، تصادف و بیماری از دنیا بروم، مرگ یک بچه شیعه باید با شهادت باشد، حیف که کلی زحمت در این دنیا بکشی ولی به مرگ طبیعی از دنیا بروی» راوی:همسر شهید 🥀 ‌🌹 🌼 ___________________ 🌱@shahid_hamid_siahkaly
... 🦋رضا روی انتخاب اسم دخترش حساس بود؛ چون معنی و مفهوم اسم برایش مهم بود. بین اسامی، سه‌تا اسم گلچین شد و قرار شد بنویسیم و بگذاریم بین صفحات قرآن و یکی رو انتخاب کنیم. 🌻روز اول ماه رمضان، رضا یک‌دفعه گفت «دخترمون قراره تو ماه رمضان، ماه نیایش و بندگی به دنیا بیاد؛ «نیایش» هم اسم قشنگی هست.» برای اسم‌های دیگه چند وقت فکر کرده بودیم؛ اما این اسم ناخودآگاه به ذهن رضا آمد. نوشت و وسط قرآن گذاشت. 🦋یکی از کاغذها را برداشتم و آن را باز کردم؛ رویش نوشته بود «نیایش». هنوز هم آن چندتا اسم را که با دستخطّ رضا نوشته شده و وسط قرآن هست، دارم. نیایش، تنها یادگار رضا موقع شهادت پدرش فقط ۱۵ماهش بود. راوی همسر شهید🎙 🥀 •••------------------------- 🌱@shahid_hamid_siahkaly
... زبان دخترشهیدزنده😢 خودم خانواده جانباز۴۰درصدهستم یعنی پدرم جانبازهستن باباهم سلام میرسونن میفرماییندمااینقدری که یک پا بودیم دوپانبودیم😁سال۶۰مجروح شدن که۲۶سالشون بوده متولد۳۴هستن یعنی۲۶سال هردوپاروداشتن و...یک پابدنشونم پرازیادگاریه😁 بچه که بودیم باآهن رباروی بدنشون بازی میکردیم بابرادرام واسباب بازی دیگه مونم همین پاالکیه بودوچقدروقتی موجی میشدن ازاین پاکتک میخوردیم ولی همیشه وحتی الانم دوستش داریم بابام میگفت بچه که بودی این پاروبغل میکردی وباهاش میخوابیدی کجایندمردان بی ادعا😭😭شهداوشهدای زنده شرمنده ایم😭😭 برای سلامتی تمامی جانبازان اسلام ازصدرتاکنون صلوات محمدی ختم میکنیم🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدو عجل فرجهم🌹 🌼 🌸 °○•°○------------------- 🌱@shahid_hamid_siahkaly
... آخرین روز خدمت سربازی من 💔 دقیقا یادمه ۱۳ دی ماه ، سال ۱۳۹۸ صبح جمعه ،ساعت ۹،تهران،پادگان پیروان ولایت روز آخر خدمت سربازی من نمیدونم چی شد که تلویزیون روشن شد و.... گوینده خبر : انا لله و انا الیه راجعون شهادت سرباز ولایت حاج قاسم سلیمانی به دست نیروهای تکفیری خیلی شوکه شدم یه دفعه از گوشه ی آسایشگاه صدا اومد که به جهنم که مُرد ... آسایشگاه رو ترک کردم باورم نشد که حاج قاسم شهید شده اون موقع یه رفیقی میخواستم که بشینم کنارش باهاش حرف بزنم ولی خب کسی نبود ... یه دفعه یادم اومد یکی هست که گوشش واسه حرف های من بازِ خلاصه لباس نظامی رو پوشیدم از ایستگاه نوبنیاد نشستم روی صندلی مترو و حرکت کردم تو حال خودم بودم که صدا اومد ایستگاه حرم مطهر امام خمینی پیاده شدم و رفتم به بهشت زهرا اول رفتم پیش رفیقم شهید محمد حسین محمد خانی یخورده خلوت کردم بعد بلند شدم که داخل بهشت زهرا یه دور بزنم یه دفعه یه پیرمردی رو دیدم با عصا کنار مزار شهید حاج حسین همدانی و شهید صیاد شیرازی با گریه میگفت حاج حسین خوشبحالت امروز مهمون داری سلام مارو به حاج قاسم برسون اونجا بود که باورم شد حاج قاسم به آرزوش رسید 🥀 🌿 🌷 °•○°---------------------- 🌱@shahid_hamid_siahkaly
... حسین جانم! یکی از شهدا که داخل یک سنگر نشسته بود و ظاهراً تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده بود را یافتیم. خواستم بدنش را داخل یک کیسه بگذاریم و جمع کنیم که انگشت و انگشتر وسط دست راست او نظرمان را جلب کرد. از آن جالبتر این که، تمام بدن کاملا اسکلت شده بود، ولی آن انگشت، سالم و گوشتی مانده بود. خاک های روی عقیق انگشتر را که پاک کردیم، اشک همه مان درآمد. روی آن نوشته شده بود: «حسین جانم!» °•○°---------------------------- 🌱@shahid_hamid_siahkaly
... از سال 2011 که جنگ سوریه شروع شد، محمد به سوریه رفت‌وآمد داشت. هر جایی از منطقه که پا می‌گذاشت، آنجا را آباد و رسیدگی می‌کرد. پشت فرماندهانی که محمد با آن‌ها کار می‌کرد به وظیفه‌شناسی و سخت‌کوشی او گرم بود. محمود بیضایی بیشترین اثر را روی محمد گذاشت چون بیضایی هم‌دوره‌ای او بود. و روزهایی که بچه‌های تهرانی به مرخصی می‌رفتند، شهرستانی‌ها با هم می‌ماندند و مدتی را کنار یکدیگر می‌گذراندند. محمود و محمد هر دو شهرستانی بودند. وقتی محمود شهید شد، اصلاً بنیانمان از هم پاشید و ناراحتی بر ما که اطرافیان او بودیم، غلبه کرد. احساس کردیم ما جاماندیم.... راوی همسر شهید🎙 🌿@shahid_hamid_siahkaly
یکی از هم رزم های حمید آقا تعریف میکرد یه روز هوا خیلی سرد بود وکمی بارانی وحمید آقا با موتور اومد ومنو سوار کرد وموقع پیادشدن من شروع کرد از معذرت خواهی که ببخشید یخ زدی هواسردبود وازین حرفها گفتم بابا بزرگواری کردی منو رسوندی به جای اینکه من ازت ممنون باشم وتشکر کنم تو داری معذرت خواهی میکنی خلاصه چنین آدمهایی لیاقت پیدا میکنن. شادی روح رفیق شهیدمون صلواتی هدیه بفرمایید🌸 🌿@shahid_hamid_siahkaly
بچــھ هـٰارو با شوخـے بیدار مےکرد تا نمـٰاز شـب بخونـن♥️🚶🏿‍♂. . مثلـا یکـے رو بیـدار مےکـرد و مےگفت : [ بابا پـاشو من میخوام نماز شب بخونم ، هیـچ کس نیست نگام کنـھ :|😂 ] یا مےگفت : پاشـو جونِ مـن ؛ اسـم سـھ چھـٰارتا مومـن رو بگو تو قنوت نماز شب کـم آوردم😐🖐🏿! 💛' 🌿@shahid_hamid_siahkaly