eitaa logo
کانال فرهنگی شهید محمد(جابر) خویشوند
160 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
63 فایل
کانال فرهنگی شهیدمحمدجابر خویشوند @shahid_jaberkhishvand جهت دریافت کتاب @Dellaram926 جهت نذر فرهنگی @dellaram2153
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عکاسی هنری واقعا بینظیره بد دوره ای شده، آدم نمی تونه به چشمای خودشم اعتماد کنه☺️
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
ضرورت وجود حکومت .mp3
12.12M
💥 فرقه حجّتیه معتقدند؛ برای حادثه‌ی باشکوه ظهور، باید نشست و فقط خود را حفظ کرد، تا دنیا پر از ظلم شود، آنوقت در زمان فراگیری ظلم، ظهور دفعتاً اتفاق می‌افتد! آیا واقعاً واقعه‌ی ظهور، امری دفعی و ناگهانی است؟ 💥یا نیاز به مقدماتی دارد؟ @ostad_shojae
👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻 کانال استاد محمد شجاعی در پیام رسان ایتا صوت های فوق العاده عالی حتما دانلود کنید و ما رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نکنید🙏🏻
سنگین‌وزن بود. از بلندقامت‌ ترین ها هم یک سر و گردن بلندتر می‌زد. لات‌ها با دیدنش قالب تهی می‌کردند. در هر گذر و معبری که صدای کشیده شدن کفش‌های پاشنه‌خوابیده شاهرخ می‌آمد آن‌هایی که زورشان به بقیه می‌چربید برای چندساعتی هم که شده دور سروصدا بلند کردن را قلم می‌گرفتند. خیلی زود جذب ورزش کشتی شد. به چشم بر هم زدنی فنون کشتی فرنگی را از برمی‌کرد. باهوش بود و کسی یارای تن‌به‌تن شدن با قد و قامت پرزورش را نداشت. همین شد که در جوانی قهرمان استان تهران شد وتا سال ۵۵ در تشک‌های کشتی خوش درخشید.   همه می گفتند شاهرخ کجا ؟امام زمان (عج ) کجا؟ چهار طرف تشک کشتی را که بوسید و ورزش را کنار گذاشت رفقای نااهل قدیمی دوباره دوره‌اش کردند. مدام آتش زیر خاکستر می‌شدند و توی گوشش می‌خواندند که اگر می‌خواهد حرفش برو داشته باشد باید صدایش را بلند کند و زورش را به رخ دروهمسایه بکشاند. شاهرخ آن روزها پای ثابت قشون‌کشی‌های محله‌ای و زدوخوردهای شبانه پای میزهای کاباره بود. چیزی به صبح نمانده با عربده‌کشی و دهانی که بوی زننده مشروب می‌داد به خانه می‌آمد. خوابش که سنگین می‌شد مادر پیرش با چادر پرگل نماز بالای سرش می‌رفت. کله عقب می‌کشید که بوی الکل به مشامش نرسد. همین‌طور که اشک می‌ریخت، امام زمان (عج) را صدا می‌کرد. دکمه‌های یکی در میان‌بسته پیراهنی که خون به آن شتک زده بود را آرام باز می‌کرد. پسر سنگین‌وزنش را به‌زور به طرفی یله می‌داد و لباس را از تنش درمی‌آورد. همین‌طور که در تشت پایین‌دست حیاط لباس شاهرخ را چنگ می‌زد اشک می‌ریخت. انگار دست آشوبی هم به دل او چنگ می‌زد.همسایه‌ها صدای گریه و نجواهایش را می‌شنیدند. زیر لب همین‌طور که طعم شور اشک‌ها را می‌چشید با امامش حرف  می‌زد و از او می‌خواست پسرش را سربه‌راه کند و او تبدیل به یکی از سربازانش شود. همسایه‌ها که این دعاها می‌شنیدند نیششان به خنده‌ای تمسخرآمیز باز می‌شد. از گیس‌سفید پیرزن خجالت میکشیدند که همان‌جا به رویش نمی‌آوردند پسرش گنده لات محله و پای ثابت کاباره و قائله‌های قمه‌کشی است. اما همه‌شان بی‌بروبرگرد زیر لب می‌گفتند شاهرخ کجا؟ آقا امام زمان کجا؟   از پای پیک تا پای منبر  دعای مادر سرانجام کارگر افتاد.بحبوحه انقلاب بود. آن روزها حتی قاب تلویزیون‌های ۱۴ اینچ کافه‌ها و کاباره‌ها هم مسّخر چهره و اخبار حضرت امام در نوفل‌لوشاتو شده بودند. رفقای شاهرخ می‌گویند اولین بار که صورت باصلابت امام خمینی (ره) را که دید پیک تازه لبالب شده‌اش را روی میز گذاشت. با آن قامت بلند و شانه‌های پهنش جلوی تلویزیون ایستاده به صحبت‌های آقا گوش کرد و از آن روزبه بعد به‌جای قمار کردن و قشون‌کشی از این محله به محله‌ای دیگر پای ثابت تظاهرات و منبر مساجد انقلابی‌ها شد.   تظاهرات در حلقه نوچه ها شاهرخی که کار یومیه‌اش شاخ‌وشانه کشیدن برای کوچک و بزرگ محله بود حالا مرید آقا خمینی شده بود. خیلی ساده هر چه پای منبر یاد می‌گرفت را به دوستان و نوچه‌هایش منتقل می‌کرد. تظاهرات که پا می‌گرفت جزو اولین کسانی بود که خودش را به خانه آیت‌الله طالقانی درگذر پیچ شمیران می‌رساند و با آن هیکل و قد و قامتش پیش پای آقای محله با تواضع و ادب راه می‌افتاد. آیت الله طالقانی برای همه جوان‌ها دعای خیر می‌کردند و بعد آن صدای شعار مرگ بر شاه همان جوان ها لرزه به زمین و زمان می‌انداخت.   @shahid_jaberkhishvand
✨ ایشان پارسال که آمده بود قم، یک دیداری با آقایان داشت، وقتی به مؤسسه آمد، عده‌ای هم همراهش بودند، ✨ بعد از اینکه آن آقایان تشریف بردند گفت: حاج آقا من کار دارم، گفتم بفرمایید! من دیدم آن پارچه را از جیبش درآورد، گفت این کفن من است، شهادت بدهید! ✨ ما چه صلاحیت داریم که شهادت بدهیم! یک کسی که عمری به قرآن خدمت کرده است، آبروی ما را حفظ کرده، امنیت ما را حفظ کرده، ناموس ما را حفظ کرده، دین ما را حفظ کرده، شرف ما را حفظ کرده، نظام ما را حفظ کرده، حرف‌های امام را حفظ کرده، حرف‌های رهبر را حفظ کرده است! ✨ما گفتیم خیلی خوب! امضا کردیم، خدایا تو شاهدی گفتیم «هو الشاهد»؛ خدایا تو شاهدی! این عزیز ما کارگزار توست! 💫 الآن هم با بهترین وجه، خدا را مهمان خود قرار داد، حشرش با انبیا، حشرش با اولیای الهی، حشرش با شهدای کربلا، حشرش با حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام. ✍ راوی: آیت الله جوادی آملی 🕊 ۲۵ شب تا سالگرد یک پرواز @shahid_jaberkhishvand
🔸" در محضـر شهیــد " ... باور داشته باشید ... ڪہ جواب سیلـی دشمـن سُرب داغ است نه لبخند ذلیلانه ؛ باور ڪنیـد دشمن ما ضعیف است و این وعده‌ی خـداست که اگر در مقابل ڪفـر استقامت ڪنیـد پیـــروزی از آن شـماسـت شڪ به خودتـان راه ندهیـد و پیرو ولایـت فقیــه باشید و لاغیر پیرو امام خامـنه ‌ای باشید ، نه ڪسان دیگــر ... @shahid_jaberkhishvand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
يکي از آرزوهايم در دوران نوجواني اين بود که يک روزبه صورت نامرئي وارد خانه مقام معظم رهبري شوم وازنزديک شاهد زندگي اش باشم… کتاب گل هاي باغ خاطره به من کمک کرد از راه دور با زندگي آقا آشنا بشم. شماهم اگه دوست داريد همراه بشيد بفرماييد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای از مشکل همیشگی دست ندادن با خانوم‌ها در فضای بین المللی. امیدوارم برای لحظاتی لبخندی رو صورتتان نقش ببندد.😂 سهیل اسعد، مسلمان آرژانتینی
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 واکنش مردم وقتی یه ویدیوی عجیب بهشون نشون دادیم و ...‌ 🔺 اگر حسرت چیزایی که نداری رو میخوری این کلیپ رو حتما ببین! 💬
📿ذکر بعد نماز صبح 💢 از کانادا آمده بود آقا(آیت‌الله‌بهجت) را ببیند، از پدر و مادری لبنانی و کانادایی بود. چیزهایی شنیده بود و کنجکاو بود. دلهره و شک در چهره اش پیدا بود. 💥 وارد اتاق شد، دید آقا دارد تسبیح می چرخاند. به لب های آقا خیره شد، دید تکان نمی خورند. 💥 با خود گفت: «این چه عالمی است که تسبیح می گرداند و ذکر نمی گوید؟!» 🍃 هنوز ننشسته بود که آقا فرمود: «بله! ذکری از امام سجاد علیه السلام روایت شده است که هر کس آن ذکر را بعد از نماز صبح بخواند، تا غروب هرچه تسبیح بگرداند، برای او ذکر می نویسند.» 🔺 رنگش پرید. فقط سکوت کرد... •┈┈•❀ೋ❀❀ೋ❀•┈┈• ✍ پ.ن: ذکر این هست: ✨ اللَّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ أُسَبِّحُكَ وَ أُحَمِّدُكَ وَ أُهَلِّلُكَ وَ أُكَبِّرُكَ وَ أُمَجِّدُكَ بِعَدَدِ مَا أُدِيرُ بِهِ سُبْحَتِي. خداوندا صبح را آغاز نمودم در حالی که به عدد دانه های تسبیح که در  دست می گردانم تسبیح و تمجید و ستایش و توحید تو می نمایم.✨ 🌸 و در روایت هست: سپس پیامبر تسبیح را به دست می گرفت و آن را در دست می گرداند و با مردم سخن می گفت بدون آن که بر زبان ذکر بگوید. 👈و می فرمود که این کار به شماره گردش دانه های تسبیح برایش ذکر خدا محسوب خواهد شد و آن وسیله پناهندگی به خدای تعالی است. 💥و آن گاه که در بستر می رفت ، مانند همان ذکر را می گفت و تسبیح را زیر سر قرار می داد و می فرمود با این کار ذکر خدا تا صبح برایش محسوب خواهد شد 📚منبع: بر اساس خاطره حجت الاسلام والمسلمین علی بهجت (این بهشت، آن بهشت، ص۵۶) .
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ✍ زن، ستونِ خانه است، اگر مراقب نباشید؛ ناگهان فرو می‌ریزد! زنان بی‌حوصله که می‌شوند، به روزمرگی و خستگی که دچار می‌شوند، حتی همان چای اول صبحی که برایتان دم می‌کنند، طعم تلخش غالب خواهد بود! شب که خسته از مشغله‌های روز، به خانه برمی‌گردید، به چشم خواهید دید که باز هم مثل همیشه، همه چیز مرتب است و سرجای خودش ؛ جز یک چیز.... زندگی رنگ ندارد، عطـر ندارد! و غبار راه نفس خانه را بند آورده است. ▫️آقاجان! حساب کتاب کن، هزینه‌ زیادی ندارد گاهی با جملاتی، با کمکی در کارِ خانه، با هدیه‌‌ی کوچکی، یا یک قرار دونفره‌ی وسط هفته و ... غافلگیرش کنی! نگرانی شما از خستگی و کلافگی‌اش و تلاش برای عوض کردن شرایط؛ پیامی را به قلب او مخابره می‌کند که «برایتان مهم است» √ گاهی همین اقدامات کوچک، خانه را زنده می‌کند و شما می‌توانید دوباره خستگی‌هایتان را پای همین ستون، در کنید... .💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐