با سردار در ماشین بودیم و ارتش عراق یکسره بر سر ما آتش می ریخت آتشی که زمین را تکان می داد رانندگی در آن شرایط بسیار دشوار بود راننده دستپاچه شده بود ماشین را در چاله و چوله ها میانداخت در همین شرایط ناگهان حاجقاسم گفت:
وایسا سریع برگرد به عقب
راننده با تعجب 😳پرسید
چرا؟ چی شده؟
حاجی زد زیر خنده و گفت چون اون یه چاله رو یادت رفت و جا انداختی😂
راوی: سردار معروفی
#عیدتون_مبارکا🌹
#شهید_قاسم_سلیمانی♥️