eitaa logo
کانال فرهنگی شهید محمد(جابر) خویشوند
160 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
68 فایل
کانال فرهنگی شهیدمحمدجابر خویشوند @shahid_jaberkhishvand جهت دریافت کتاب @Dellaram926 جهت نذر فرهنگی @dellaram2153
مشاهده در ایتا
دانلود
مدیریت می‌کرد اعلام کرد این شایعه از موهومات است، باور نکنید. دشمن به اعتقادات شما حمله کرده است و شایعه پراکنی می‌کند.‼ دانشگاه‌های فیزیک اعلام کردند که این تصویر سایه روشن پستی بلندی‌های کره ماه است و هرکس می‌تواند بر این اساس تصویری را که دوست دارد در ذهن خود تجسم کند. اگرچه علمای قم و مشهد گفتند این تصویر ساخته‌ی ذهن است اما حکایت آن، عشق عمیق قلبی ما به امام بود که همه یک تصویر می‌دیدیم و برایمان قابل انکار نبود. حقیقتاً عکس امام در ماه نبود اما در چشم خانه‌ی ما بود. مگر نه اینکه مجنون به هر جا می‌رسید لیلی را می‌دید، به کوه می‌رسید، به دریا می‌رسید جز لیلی کسی را نمی‌دید. ما می‌توانستیم عکس امام را در رود، در دیوار خانه، روی برگ درخت🍃 و در همه جا ببینیم. اما گروه رقیب نتوانست از حکایت این عشق به نفع خودش بهره برداری کند. رفتن شاه با چشم‌های گریان و کسی بود که گریه نکند و از میان تمام اشک‌ها، اشک داغداران سینما رکس دیدنی‌تر بود. انگار امام آمده بود تا جگرهای داغ دیده‌شان کمی آرام گیرد. اشک می‌ریختند و بیشتر دلتنگ عزیزانشان می‌شدند. بعضی‌هاشان خود را به مزار شهیدان رسانده بودند و خبر آمدن امام را به آنها می‌دادند. رحمان هم که در زمان خدمتش در جریان انقلاب در مشهد بود برای فرار از خدمت هر روز یک برگه‌ی فوت درست می‌کرد و به فرمانده یگان می‌داد📄 که پدرم مرده، مادرم مرده، برادرم تصادف کرده و به این وسیله همیشه از خدمت سربازی فراری بود. وقتی سینما رکس آتش گرفت🔥 طی نامه‌ای به فرمانده‌اش دلیل مرخصی خود را مرگ همه‌ی خویشاوندانش در سینما رکس عنوان کرد. فرمانده هم که از قبل در جریان مرگ مصلحتی خانواده بود با مرخصی موافقت نکرده و گفته بود، تو که قبل از آتش گرفتن سینما رکس همه‌ی جدوآبادت را کشته و مرخصی هات را گرفته بودی، اینها را دیگر از کجا آورده‌ای؟ رحمان هم به ناچار از خدمت فرار کرد و دیگر به مشهد برنگشت. با این حال او از چگونگی استفاده از تمام سلاح‌ها آشنایی داشت. گاهی برادرهایم مرا با خودشان می‌بردند و گاهی مرا مامور تدارکات و پشتیبانی و تحریر و کتابت می‌کردند. هر روز به یک جا حمله می‌کردند؛ به مغازه‌های شناسایی شده، به مشروب فروشی‌ها، به زندان‌ها؛ حتی زندانی‌های غیر سیاسی خیابان سیزده هم آزاد شده بودند. کنترل شهر از دست نیروهای شهربانی خارج شده بود و هر روز یک ساختمان جدید به دست نیروهای انقلابی می‌افتاد.