eitaa logo
کانال فرهنگی شهید محمد(جابر) خویشوند
161 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
63 فایل
کانال فرهنگی شهیدمحمدجابر خویشوند @shahid_jaberkhishvand جهت دریافت کتاب @Dellaram926 جهت نذر فرهنگی @dellaram2153
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 شب جمعه آمریکا هر چه پول و امکانات داشت داده بود به صدام تا ایران را به زانو در بیاورد اما نشد که بشود وقتی دید صدام کاری از پیش نمی برد به عراق حمله کرد. می خواست بعد از گرفتن عراق، خودش مستقیم به ایران حمله کند. نیروهای آمریکایی ریخته بودند توی نجف. زمزمه ها را می شنیدیم که می خواهند بیایند سمت صحن و معلوم نبود چه بر سر مرقد امیرالمومنین علیه السلام در می آورند. خیلی از مجاهدان عراقی که در ایران بودن. برای دفاع آمده بودند مردم عادی هم بودند اما نیاز به یک فرمانده خیلی احساس می شد. همان روزها سر و کله حاجی پیدا شد . با دشداشه عربی آمده بود مقرمان، نزدیک حرم امام علی علیه السلام. باورم نمی شد. پرسیدم حاجی چطور خودت رو به اینجا رسوندی ؟ چطورش رو نگفت ولی گفت اومدم این آمریکایی ها رو از اینجا بندازم بیرون. خیلی از فرماندهان عراقی را شناسایی کرد و راه گذاشت جلوی پایشان. با مدیریتش گروه های مختلف مقاومت را هم آورد پای کار . همه که دست به دست هم دادند، شر نیروهای آمریکایی برای همیشه از سر مردم نجف کم شد. راوی ؛ حجة الاسلام سید حمید حسینی 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ https://eitaa.com/shabhayebashohada
🌙 شب جمعه بعد از عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان خیلی ها فکر می‌کردند دغدغه های حاج قاسم برای مقاومت لبنان تمام شده و سراغ اولویت‌های دیگری می رود اما این طور نشد حاجی روزهای آینده را میدید روزهایی که حرص و طمع به جان اسرائیل می‌افتد و انتقام بهانه‌ای می شد برای تجاوز دوباره برای مقابله باید امکانات مان را ارتقا می دادیم هم از لحاظ کمی هم از لحاظ کیفی در آن ایام حاج قاسم کنارمان بود از تمام نیروها پابه رکاب تر، ما که خسته می‌شدیم یا به استراحت نیاز پیدا می‌کردیم تلنگر می زد فرصت زیادی ندارید . طرفتان اسرائیل است اسرائیل 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ https://eitaa.com/shabhayebashohada
یک سینی گذاشته بودیم وسط، حلقه زده بودیم دورش. داشتیم جمعیتی غذا میخوردیم که حاجی سلیمانی هم آمد. جا باز کردیم نشست. لقمه به لقمه با ما از همان سینی غذا برداشت و خورد. کنار سینی یک بطری کوچک آب معدنی بود. تا نیمه آب داشت. بطری را برداشت. درش را باز کرد و تا جرعه آخر خورد. انگارنه انگار که یکی قبلا از آن خورده. ما رزمنده عراقی بودیم حاجی هم فرمانده ایرانی مان، همه کنار هم یک نوع غذا خوردیم؛ عرب و عجم، رزمنده و فرمانده 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ 🌙 شب جمعه https://eitaa.com/shabhayebashohada
با انگشت اشاره سالن ورزشی را نشانم داد و گفت: «اینجا معمولا مسابقات برگزار میشه، از بقیه روستاها هم میان قنات ملک، ولی جام رمضان شور و حالش از بقیه وقت ها بیشتره. این ها را کمال گفت. دانش آموزی که حالا ورزشکار هم شده. تن صدایش آرام بود، آرام و همراه با لهجه شیرین کرمانی. «همین جا حاجی رو دیدم. اومده بود برای مراسم اهدای جام. دوزانو نشست بین بچه ها. باهم عکس گرفتیم. چند دقیقه ای برامون حرف زد. آخرش هم به همه مون جایزه داد؛ بازنده و برنده. تیم قهرمان رو هم فرستاد مشهد؛ زیارت. حاجی خیلی دوست داره بچه های روستا ورزشکار بار بیان. خدا خیرش بده. پول ساخت این سالن و زمین چمن رو هم خودش جور کرد. 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ 🌙 شب جمعه https://eitaa.com/shabhayebashohada
باورش سخت است اما حاجی با این همه کار که دورش ریخته بود، برای مطالعه هم وقت می گذاشت. کتاب مذهبی می خواند، کتاب رمان، کتاب های دفاع مقدس. کتاب الغارات را خوانده بود و توصیه کرده بود که: این کتاب الغارات را که قدیمی ترین کتاب شیعه است، حتما بخوانید. مقتل کامل است، اگر آن را بخوانید، امروز برای حکومتی که در استمرار حکومت علی بن ابی طالب علیه السلام است، آگاهانه تر و بدون تعصبات فردی و حزبی نگاه می کنیم، نظر میدهیم و دفاع می کنیم.» عکسش پخش شده بود، حاج قاسم کتاب به دست کنار پنجره هواپیما دقيق دقیق که میشدی می دیدی کتاب «گزارش یک آدم ربایی» نوشته گابریل گارسیا مارکز است؛ ماجرای مستندی از عملیات های ربایش و رهاسازی تعدادی از چهره های سرشناس کلمبیا در دهه ۹۰ میلادی. روزهای آخر کتاب "انسان کامل" شهید مطهری را می خواند؛ می خواند و یادداشت برمی داشت. 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ 🌙 شب جمعه https://eitaa.com/shabhayebashohada
نشسته بودم کنار سید مقاومت. به خودم اجازه دادم و پرسیدم: «سيدنا، آقای ما! بعد از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و حضرت آیت الله خامنه ای، چه کسی در دل شماست؟ چه کسی را خیلی دوست دارید؟» لبخندی زیبا روی لبهای سید نقش بست و گفت: «تا حالا کسی چنین سؤالی ازم نپرسیده بود، حاج قاسم سلیمانی.» و بعد ادامه داد: «اتفاقا دو سه روز پیش بعد از نماز صبح به فکر فرورفتم. به ذهنم آمد اگر ملک الموت، حضرت عزرائیل از من سؤال کند که باید یا روح تو را بگیرم یا روح حاج قاسم را، کدام را بگیرم؟ بدون درنگ می گویم روح من را بگیرد. چون می دانم حاج قاسم برای حضرت آقا وزنه ی سنگینی است. حاج قاسم برای ما و جبهه مقاومت خیلی زحمت کشیده است.» با اینکه خودش نصرالله بود، اما حاضر بود پیش مرگ حاج قاسم شود. راوی: حجت الاسلام هاشم الحیدری، معاون حشدالشعبی عراق 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ 🌙 شب جمعه https://eitaa.com/shabhayebashohada
به دانشگاه نامه می زد آن هم با امضای خودش. زیاد پیش می آمد. پیگیر امورات دانشجویانی میشد که پدرانشان مدافع حرم بودند. سفارش می کرد مشکلشان را حل کنیم. واقعا حاجی در حق این بچه ها پدری می کرد. شناختمش، دختر حاج قاسم بود، خود خودش؛ زینب سلیمانی. دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی بود و نمی دانستم. این را وقتی فهمیدم که استادی به ناحق در یکی از واحدهای درسی برایش مشکل درست کرده بود. بعد از شهادت حاجی دخترش را دیدم. صحبت از ماجرای آن واحد درسی شد. گفت همین که قضیه را به بابا گفتم بی معطلی گفت: «مبادا خودت رو معرفی کنی که دختر من هستی.» 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات 🌙 شب جمعه ✏️ https://eitaa.com/shabhayebashohada
هفته ای یکی دوبار کوههای محوطه ستاد را پیاده دور می زد. یک جورهایی هم پیاده روی می کرد هم کوهنوردی. این کوهها منطقه شکار ممنوع هستند و محل زندگی حیواناتی مثل آهو و بز کوهی. حاجی با آن همه گرفتاری حواسش به این زبان بسته ها هم بود. گفته بود تانکر آب نصب کنیم و از آب همان تانکر در چند نقطه بگذاریم. تابستان که میشد حکم می کرد برید ببینید اون تانکر آب داره یا نه ؟! اگر رفع تکلیفی می گفتیم: «داره حاجی.» قانع نمیشد. می گفت: «نه، یکی تون بره ببينه بیاد به من بگه.» زمستان ها هم که همه منطقه را برف می پوشاند و علف پیدا نمیشد سفارش می کرد برایشان علوفه ببریم. بس که دل رحم بود. 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ 🌙 شب جمعه https://eitaa.com/shabhayebashohada
سرلشکر شده بود اما خیلی ها به همان اسم حاج قاسم می شناختندش. با همین نام هم صدایش می زدند. حاجی اما متواضع تر از اینها بود. میگفت: اگر به من قاسم بگن از حاج قاسم راحت ترم. به من سردار نگید، قاسم صِدام بزنید. من چوپان بودم، بچه عشایری بودم، یادم نره.... یک جایی سخنرانی کرده بود و گفته بود: «این لباسی که در تن من است همان لباس دیروز است، تنها بدون محاسن سفید که در قامت یک فرد ۲۱ ساله بدون هیچ لقب و پسوندی به جز برادر. من باز همان برادر قاسم دیروز هستم.» 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ 🌙 شب جمعه https://eitaa.com/shabhayebashohada
هیچ وقت دنبال خودش لشکر راه نمی انداخت. با دو سه نفر می آمد گلزار. آداب زیارت را خوب بلد بود. آرام و سربه زیر قدم برمی داشت. قدم به قدم که می رفت جلو، دل تنگ تر از قبل می شد، دل تنگ شهادت، دل تنگ رفقای شهیدش، دل تنگ جاماندن از هم رزم های دلیرش. کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش می گفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم می شد فهمید: نجواهایی از جنس دل تنگی، جاماندن و دلواپسی. حاجی بین قبرها راه می رفت، گاهی می نشست و خلوت می کرد. بعد رو می کرد بهمان. می گفت: «قرآن همراهتون هست؟» اگر بود که سوره حشر را می خواند اگر هم نبود از توی موبایلمان برایش می آوردیم. این عادت ِحاجی بود . باید سوره حشر را سر قبر شهدا حتما می خواند راویان: طیاری؛ خادم گلزار شهدای کرمان/ ابراهیم شهریاری ________ 📚 برگرفته از کتاب ⚘هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات شب جمعه https://eitaa.com/shabhayebashohada
رفتار و کردارش جذبم کرده بود. از آرزوهایم بود که شبیه او شوم. هرچند از محالات بود. گفتم: «حاجی چیزی برایم بنویس که یادگاری بماند.» دست به قلم شد: بسمه تعالی علی عزیز! چهار چیز را فراموش نکن: ۱. اخلاص، اخلاص، اخلاص؛ یعنی گفتن، انجام دادن و یا ندادن برای خدا ۲.قلبت را از هر چیز غیر او خالی کن و پر از محبت او و اهل بیت علیهم السلام کن ۳. نماز شب توشه عجیبی است ۴.یاد دوستان شهید ولو با یک صلوات برادرت, دوستدارت سلیمانی راوی ؛ علی نجیب زاده ___________ 📚 برگرفته از کتاب ⚘هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات شب جمعه https://eitaa.com/shabhayebashohada
🌙 شب جمعه آمریکا هر چه پول و امکانات داشت داده بود به صدام تا ایران را به زانو در بیاورد اما نشد که بشود وقتی دید صدام کاری از پیش نمی برد به عراق حمله کرد. می خواست بعد از گرفتن عراق، خودش مستقیم به ایران حمله کند. نیروهای آمریکایی ریخته بودند توی نجف. زمزمه ها را می شنیدیم که می خواهند بیایند سمت صحن و معلوم نبود چه بر سر مرقد امیرالمومنین علیه السلام در می آورند. خیلی از مجاهدان عراقی که در ایران بودن. برای دفاع آمده بودند مردم عادی هم بودند اما نیاز به یک فرمانده خیلی احساس می شد. همان روزها سر و کله حاجی پیدا شد . با دشداشه عربی آمده بود مقرمان، نزدیک حرم امام علی علیه السلام. باورم نمی شد. پرسیدم حاجی چطور خودت رو به اینجا رسوندی ؟ چطورش رو نگفت ولی گفت اومدم این آمریکایی ها رو از اینجا بندازم بیرون. خیلی از فرماندهان عراقی را شناسایی کرد و راه گذاشت جلوی پایشان. با مدیریتش گروه های مختلف مقاومت را هم آورد پای کار . همه که دست به دست هم دادند، شر نیروهای آمریکایی برای همیشه از سر مردم نجف کم شد. راوی ؛ حجة الاسلام سید حمید حسینی 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ https://eitaa.com/shabhayebashohada